شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
اصالت وجود
این مقاله به طرح مسئله اصالت وجود میپردازد امّا، برخلاف معهود، با توضیح اصطلاحات شروع نشده است، بلكه در ضمن دیالوگی فلسفی، و بدون استفاده از اصطلاحات، هم معنای «اصالت وجود و اعتباریت ماهیت» و هم دلیل صحت آن شرح داده شده است به طوری كه اگر خواننده خود را به جای مخاطب قرار دهد و به اقتضای متن، ابتدا جوابگو و سپس اشكالكننده و پرسشگر باشد، به راحتی میتواند عمق مطلب را دریابد. در هر صورت، برای تكمیل بحث، پس از اتمام دیالوگ، مسئله با زبان اصطلاح نیز تبیین شده است. بدین منظور، ابتدا اصطلاحات لازم؛ مانند «ماهیت»، «موجود»، «بالعرض»، «بالذات»، «اعتباری» و «اصیل»؛ توضیح داده شده و در پی، صورت مسئله تقریر شده است و بالاخره با بیان فرقهای اصالت وجود و اصالت ماهیت و توضیح پیامدهای بحث، مقاله پایان یافته است.
مسئله اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، كه به اختصار با عنوان «اصالت وجود» از آن یاد میكنند، مهمترین مسئله حكمت متعالیه است. همه مسائلی كه قوام حكمت متعالیه به آنهاست بی استثنا، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، مبتنی بر اصالت وجودند. به قول استاد مطهری: بر خلاف ریاضیات، كه فهم صورت مسائل آن ساده است ولی اثبات آنها معمولاً مشكل است، در فلسفه، غالبا فهم صورت مسئله مشكل است اما اثبات آنها معمولاً چندان مشكل نیست. این خصوصیت در مسئله اصالت وجود مضاعف است به طوری كه عمق مسئله، آنطور كه ملاصدرا اراده كرده است، دیرفهم میشود ولی وقتی كه فهم میشود به نظر میرسد مسئلهای شبیه به بدیهی است به طوری كه قابل انكار نیست و با این همه سادگی و بداهت بسیاری از مشكلات فلسفه را حل میكند. ما در این مقاله به طرح مدعای اصالت وجود نظر داریم. بدینمنظور، ابتدا در قالب گفتوگویی فلسفی مدعا را توضیح میدهیم و سپس با زبان اصطلاح به آن میپردازیم و بالاخره با مقایسه اصالت وجود و اصالت ماهیت مطلب را به پایان میبریم. در ضمن، در این نوشتار، همواره مقصود از فلاسفه یا حكما فیلسوفان مسلمان است.
● خاطرهای از دیالوگی فلسفی
در مورد طرح مدعای اصالت وجود نگارنده خاطرهای دارد كه ذكر آن شاید رهگشا باشد. چند سال پیش، برای اردویی آموزشی، از نگارنده خواستند كه در زمینه فلسفه اسلامی جزوهای تهیه كند. بعضی از دستاندركاران، قبل از تهیه جزوه، توصیه كردند كه برخی از مسائل حكمت متعالیه، بخصوص اصالت وجود و تشكیك وجود، چون دیر فهمند، در جزوه آورده نشوند. ولی نگارنده، به دلیل این كه اصالت وجود و تشكیك وجود دو مسئله اصلی فلسفه ملاصدرا هستند، به این توصیه عمل نكرد و آنها را هم به متن افزود. برای تهیه متن جزوه، از آثار استاد مطهری استفاده شد به این نحو كه انتخاب عناوین و تنظیم آنها و احیانا ویرایش متن از نگارنده بود ولی ذیل هر عنوان نوشتههای استاد مطهری بود و طبعا متن پیچیده و مشكلی نبود. مستمعین هم دانشجویانی بودند كه برخی از آنها از بهترین دانشگاههای كشور بودند و طبعا خوشفهم و با ذكاوت و فعال بودند. با این اوضاع و احوال، نگارنده و دیگر اساتید شروع كردند به تدریس جزوه. كلاسها با نشاط و پر از بحث و سؤال برگزار میشد تا بحث به اصالت وجود و تشكیك وجود رسید. نگارنده خوب به خاطر دارد كه این دو بحث را در تمام اردوگاه ـ بجز یك نفر كه به نظر میرسید از قبل با فلسفه آشنا بود ـ هیچ كس نفهمید. جلساتی كه این دو مسئله بحث میشدند همه دانشجویان صمٌ بكم نشسته بودند و با تعجب نگاه میكردند. شاید با خود میاندیشیدند كه چرا پس از طی كلاسهای قابل درك و معقول قبلی، هماكنون مسایلی تدریس میشود كه مطلقا قابل فهم نیست. این تجربه موجب شد كه برای دوره بعد این دو مبحث از متن درسی حذف شوند. در هر حال این دوره تمام شد و دوره جدید با حذف این دو مبحث برگزار شد. اما بعضی از دانشجویان دوره جدید از مسئولان خواستند كه مباحث فلسفه در طول سال تحصیلی هم ادامه پیدا كند. این درخواست مقبول افتاد و مسئولیت تشكیل كلاس به نگارنده واگذار شد. آشكار است در این كلاسهایی كه در تداوم و تكمیل آموزش فلسفه تشكیل میشد باید اصالت وجود هم مطرح میشد. اما با تجربهای كه نگارنده از دوره قبل داشت، با این مشكل مواجه بود كه چگونه این مسئله را طرح كند كه قابل فهم باشد و مشكل دوره قبل پیش نیاید. بالاخره مسئله به روشی كه در این مقاله ارائه میشود مطرح شد و نسبتا قابل فهم بود و مشكل آنچنانی پیش نیامد و معلوم شد كه مشكل دوره قبل مربوط به نحوه تقریر مسئله بوده است كه به شكل مفهومی مصداقی مطرح شده بود. اما اگر مسئله را عجین شده با دلیل آن، به نحوی كه در این مقاله خواهد آمد، تقریر كنیم و سخن از رابطه مفهوم و مصداق به میان نیاوریم، هم راحتتر فهم میشود و هم دقیقتر طرح میشود. در آن كلاس، اصالت وجود (صرفنظر از تكمیلاتی كه در این مقاله كردهام) چنین مطرح شد:
گفتم: مقدمتا باید تصویری اجمالی از ماهیات داشته باشیم. ماهیت یعنی مفهومی كه در جواب سؤال «چیست آن؟ یا حقیقت آن چیست؟» میآید، مثل انسان، درخت، طلا. سپس توضیح دادم كه هر چند این مفاهیم در ذهن ما هستند و حالت مفهومی دارند، نباید به حالت ذهنی و مفهومی آنها توجه كنیم تا حقیقتا ماهیت را تصور كرده باشیم. پس انسان از آن جهت كه مفهومی است در ذهنْ ماهیت نیست، بلكه بدون توجه به مفهومیتاش ماهیت است؛ یعنی، انسان از آن جهت كه انسان است ماهیت است كه به آن «كلی طبیعی» هم میگویند. به عبارت دیگر، باید ذات انسان را لحاظ كرد؛ یعنی، از همه خصوصیات و حیثیات دیگر آن صرفنظر كرد: از ذهنی یا خارجی بودن آن، از كلی و مبهم بودن یا متشخص بودن آن، از موجود یا معدوم بودن آن، و حتی از این كه داریم آن را لحاظ میكنیم، و فقط به خود انسان توجه كرد. مقصود از ماهیت انسان، انسان است وقتی كه چنین لحاظ شود. هر ماهیت دیگری، مانند درخت و طلا و نقره و ببر و شیر و غیره، هم همینگونه است. مقصود فلاسفه از تعبیراتی همچون «حیثیت ماهیت» یا «ماهیت بما هی هی» یا «ماهیت لا بشرط» همین است. با ذكر این مقدمه، به اصل مطلب پرداختم.
گفتم: تردیدی نیست كه جهان خارج را اشیایی پر كردهاند، ملأ خارج را واقعیتهایی تشكیل دادهاند، مثل شما و من و این قلم و این كاغذ و غیر ذلك. اساسا عالم خارج یعنی مجموع همین اشیاء و واقعیتها. خارج چیز دیگری غیر از همین واقعیتها و امور نیست. ما وقتی كه واژه «واقعیت» را به كار میبریم به همین امور اشاره داریم. پس شكی نیست، بلكه از نظر حكما بدیهی است، كه حقیقتا چیز یا چیزهایی موجود است، واقعیاتی هست. وجود این امورْ فرضی و اعتباری و به اصطلاح فیلسوفها مجازی و بالعرض نیست. اما در فلسفه اسلامی چیزی را كه حقیقتا موجود باشد نه فرضا و مجازا، «اصیل» میگویند. پس به زبان فلاسفه، بدیهی است كه واقعیتها و اشیاء خارجی اصیلاند، تردیدی نیست كه اموری اصیل داریم. پس از این توضیح، بحث را با سؤال و جواب ادامه دادم:
پرسیدم: آیا این اشیاء و واقعیتهایی كه جهان خارج را پر كردهاند، و به اصطلاح این امور اصیل، ماهیتاند یا نه؟
جواب دادند: آری، تردیدی نیست كه ماهیتاند. چرا؟ چون انسانها، درختها، سنگها و غیره جهان خارج را پر كردهاند، واقعیتها همینها هستند، و بنابر توضیح قبلی، اینها همه ماهیتاند. انسان یك ماهیت است، درخت ماهیت دیگری است و هكذا، پس اشیاء و واقعیتهایی كه خارج را پر كردهاند همان ماهیاتاند.
پرسیدم: اگر بخواهید همین مطلب را به زبان حكما بگویید، چه میگویید؟
جواب دادند: میگوییم آن امور اصیل همان ماهیتاند؛ به تعبیر مشهور، ماهیت اصیل است. درست میگفتند، این دقیقا همان اصالت ماهیت است. همه انسانها به طور متعارف اصالت ماهیتی فكر میكنند. اكنون باید با گوشزد كردن مشكل اصالت ماهیت آنها را به اصالت وجود متقاعد میكردم.
پرسیدم: آیا ممكن است كه ماهیت، مثلاً انسان، به صورت یك مفهوم در ذهن موجود باشد؟ آری. آیا ممكن است انسان كلی و مبهم باشد؟ آری، در ذهن كلی و مبهم است. آیا ممكن است انسان در خارج به صورت یك فرد موجود باشد؟ آری، مثل من و شما. آیا ممكن است انسان متشخص باشد؟ آری، انسان در خارج متشخص است. آیا ممكن است انسان موجود باشد؟ آری. آیا ممكن است انسان معدوم باشد؟ آری، هر یك از ما صد سال پیش معدوم بودهایم، به علاوه میتوان دورهای را در گذشته فرض كرد كه در آن هیچ انسانی وجود نداشته است، لا اقل فرض آن معقول است و تناقضی ندارد، پس ممكن است انسان معدوم باشد. پس به اختصار، ممكن است (یعنی محال نیست) كه انسان ذهنی باشد و ممكن است خارجی باشد. ممكن است كلی و مبهم باشد و ممكن است متشخص باشد. ممكن است موجود باشد و ممكن است معدوم باشد. هر دو طرف ممكن است و هیچ طرفی محال نیست. نتیجه گرفتم كه پس خارجیت و تشخص و موجودیت ذاتی انسان نیست؛ یعنی، انسان از آن جهت كه انسان است ایجاب نمیكند كه خارجی و متشخص و موجود باشد و گرنه ممكن نبود ذهنی و كلی و معدوم هم باشد، تناقض پیش میآمد. آشكار است كه انسان یك مثال است و خصوصیتی ندارد، هر ماهیت دیگری هم همینگونه است؛ درخت هم همینگونه است، شیر هم همینگونه است، طلا هم همینگونه است و هكذا. نتیجه این كه خصوصیت هر ماهیتی این است كه خارجیت و تشخص و موجودیت ذاتی آن نیست، میتواند ذهنی و كلی و معدوم هم باشد. حكما اصطلاحا چیزی را كه خود بخود ایجاب نكند خارجی و متشخص باشد و بتواند ذهنی و كلی هم باشد، میگویند دارای «شیئیت مفهومی» است. پس طبق این اصطلاح، هر ماهیتی شیئیت مفهومی دارد. البته، فعلاً نمیخواهیم از این اصطلاح استفاده كنیم. همین قدر كافی است توجه داشته باشیم كه خصوصیت هر ماهیتی این است كه خارجیت و تشخص و موجودیت ذاتی آن نیست.
این سؤالها درباره ماهیت و خصوصیت آن بود. اكنون باید به آن امر اصیل میپرداختم؛ یعنی، به آن اشیا و واقعیتهایی كه خارج را پر كردهاند و از مجموع آنها عالم تشكیل شده است.
پرسیدم: آن امور اصیل، آن اشیاء و واقعیتهایی كه جهان خارج را پر كردهاند چگونهاند؟ آیا ممكن است خارجی نباشند و به صورت ذهنی و مفهومی موجود شوند؟ مقصود از این كه به صورت ذهنی و مفهومی موجود شوند این نیست كه خود آن واقعیات در خارج در جای خود موجود و محفوظ باشند و فقط تصویر و مفهومی از آنها در ذهن ایجاد شود، بلكه منظور این است كه آن واقعیات همان گونه كه هستند بدون هیچ تغییری به عالم ذهن منتقل شوند و در موطن ذهن ـ به صورت مفهوم ـ موجود شوند. آیا این امر ممكن است؟ خیر، محال است، چون مستلزم این است كه جسمی كه در ذهن تصور میكنیم فضایی را اشغال كند، آتشی كه تصور میكنیم بسوزاند، مفهومی كه از درخت داریم رشد كند و هكذا. آیا ممكن است آن امور اصیل، آن واقعیاتی كه عالم خارج را تشكیل دادهاند و آن را پر كردهاند، مادامی كه واقعیتاند، موجود نباشند؟ خیر تناقض است و محال است. آیا ممكن است متشخص نباشند، بلكه كلی و مبهم باشند؟ خیر محال است، هر واقعیت خارجیای عین تشخص است، تشخص ذاتی آن است. نتیجه این كه آن امور اصیل، یعنی آن اشیا و واقعیاتی كه جهان را پر كرده و ملأ خارج را تشكیل دادهاند، ذاتا خارجی و متشخصاند، ذاتا موجودند، ذاتا طارد عدماند؛ به عبارت دیگر، نقیض واقعی عدم همین امور اصیل و همین واقعیاتاند.پرسیدم: آیا این تناقض نیست كه از یك سو بگوییم: خارجیت و تشخص و موجود بودن ذاتی واقعیاتی است كه جهان خارج را پر كردهاند، و به اصطلاح ذاتی آن امور اصیلِ بدیهی است؛ و از طرف دیگر بگوییم: این خصوصیات ذاتی هیچ ماهیتی نیست؛ و در عین حال بگوییم: آن امور اصیل و آن واقعیات همان ماهیاتاند؟
جواب دادند: آری، تناقض است. چرا كه صدق این سه گفته توأما مستلزم این است كه خارجیت و تشخص و موجودیت هم ذاتی واقعیات اصیل خارجی باشد و هم ذاتی آنها نباشد، چون از سنخ ماهیتاند، و این تناقض است.
پرسیدم: برای رفع تناقض چه باید گفت؟
جواب دادند: باید از یكی از این سه گفته دست برداشت و آن جز گفته سوم نیست، چرا كه دو گفته دیگر بدیهی و انكارناپذیرند. پس درست این است كه بگوییم: آن واقعیاتی كه جهان را پر كردهاند و ملأ خارج را تشكیل دادهاند، كه ذاتا خارجی و متشخص و موجودند و ذاتا طارد عدم و نقیض آنند، همان ماهیات نیستند، اموری غیر از ماهیاتاند.
پرسیدم: اگر همین مطلب را بخواهید به زبان فیلسوفان بگویید، چه میگویید؟
جواب دادند: میگوییم آن امور اصیل ماهیت نیستند، بلكه از سنخ دیگری هستند غیر از ماهیت؛ به تعبیر دیگر، ماهیت اصیل نیست، امری غیر از ماهیت اصیل است.
گفتم: اصالت وجود جز این نیست. این دقیقا همان مدعای اصالت وجود است. ملاعلی نوری(۱) و نیز آقا علی مدرس زنوزی(۲)، در تفسیر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، مشابه همین تعبیر را به كار میگیرند. میگویند: اصالت وجود یعنی آن چیزی كه ذاتا طارد عدم و منشأ اثر است ـ یعنی ذاتا خارجی است و به تعبیر ما آن چیزی كه حقیقتا جهان خارج را پر كرده است و ملأ خارج را تشكیل داده است ـ شیئی مفهومی نیست؛ یعنی، امری نیست كه شیئیت مفهومی داشته باشد، بلكه امری است غیر از ماهیت، چون گذشت كه ماهیت شیئیت مفهومی دارد. با اثبات اصالت وجود سؤالها و اشكالها شروع شد. اما پیش از طرح سؤال و اشكال، برای فهم بهتر مطلب، باید نكتهای را متذكر شوم.
نكته: شكی نیست كه كثرت اشیاء موجود در خارج ساخته و پرداخته ذهن ما و بسته به فرض و اعتبار آن نیست، بلكه این اشیاء خودشان حقیقتا در خارج متفاوت و متكثرند و همین تفاوت و تكثر است كه در ذهن ما انسانها به صورت مفاهیم ماهوی مختلف متكثر، هر یك با نامی خاص مانند انسان و درخت و شیر و طلا و غیره، منعكس میشود. پس در خارج واقعیات داریم نه یك واقعیت و به تعبیر فلسفی امور اصیل داریم نه یك امر اصیل. اكنون آشكار است كه مدعای «اصالت وجود و اعتباریت ماهیت» در مورد تكتك این امور مطرح است. مثلاً میتوان شخص خاصی، مانند زید، را كه واقعیتی است خارجی و به اصطلاح امری است اصیل در نظر گرفت و پرسید: این واقعیت چیست؟ از چه سنخی است؟ و به تعبیر عرفی از چه جنسی است؟ آیا از سنخ ماهیت است؛ یعنی، همان انسانیت است یا امری است مجهولالكنه كه تصویر آن در ذهنْ انسانیت است. شق دوم به معنای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت است و شق اول بالعكس. همچنین میتوان با در نظر گرفتن درخت خاصی ـ كه واقعیتی اصیل و خارجی است ـ پرسید: آیا این واقعیت همان ماهیت درختی است یا امری است مجهولالكنه كه ماهیت درختی صرفا تصویر ذهنی آن است. و بر همین قیاس، در هر واقعیت خارجی ماهیتدار دیگری میتوان سؤال «اصالت وجود یا اصالت ماهیت؟» را مطرح كرد. بنابراین، فرقی نمیكند كه ما از تعبیر «امور اصیل» استفاده كنیم، كه اشاره به همه واقعیات دارد، و بپرسیم: «این امور اصیل، كه جهان خارج را پر كردهاند، از سنخ ماهیاتاند یا اموری مجهولالكنهاند كه ماهیات صرفا تصاویر ذهنی آنها هستند؟» یا از تعبیر «امر اصیل» استفاده كنیم، كه اشاره به واقعیت خارجی دلخواهی دارد، و بپرسیم: «این امر اصیل، كه گوشهای از جهان خارج را پر كرده است، آیا از سنخ ماهیت است یا امری است مجهول الكنه غیر از ماهیت كه ماهیت تصویر ذهنی آن است؟» چرا كه تعبیر «امر اصیل» هر واقعیت دلخواهی را شامل است و در حكم این است كه بگوییم: «امور اصیل» یا «هر امر اصیلی» و بنابراین به كارگیری این تعبیر به معنای نادیده گرفتن كثرت واقعیات اصیل خارجی نیست. اكنون به سؤال و اشكالها بپردازیم:
پرسیدند: آن امری كه غیر از ماهیت است، از سنخ ماهیت نیست و جهان خارج را پر كرده است و اصیل است چیست؟ ذات و حقیقت آن چیست؟ صرف این كه بگوییم: «امری غیر از ماهیت» كه حقیقت آن را روشن نمیكند.
جواب دادم: به گفته ملاصدرا، حقیقت و ذات این امر را جز با علم حضوری و شهود نمیتوان فهمید، چرا كه، همانطور كه خودتان در پاسخ خود گفتید، امر مذكور، یعنی واقعیات خارجی، ممكن نیست خودشان به ذهن آیند تا بتوان حقیقت و ذاتشان و به اصطلاح كنهشان را با علم حصولی فهمید، بر خلاف ماهیت كه خودش میتواند در ذهن موجود شود و در نتیجه با علم حصولی میتوان كنه آن را درك كرد. پس اگر مقصود درك حقیقت آن است با علم حصولی، باید بگوییم كه امری است مجهول الكنه.
پرسیدند: پس ما هیچ درك عقلیای از آن نداریم؟ اگر چنین باشد، عقل ما نمیتواند هیچ داوری و حكمی درباره آن داشته باشد، چون تا چیزی را تصور نكنیم نمیتوانیم درباره آن حكم كنیم.
جواب دادم: مدعا این است كه كنه و ذات آن را نمیتوان با عقل درك كرد نه این كه اصلاً نمیتوان درك عقلی از آن داشت. این دو با هم فرق دارد. مقصود از این كه عقل ذات و كنه آن را درك نمیكند این است كه واقعیت خارجی همان گونه كه هست، یعنی با همان حالت خارجیتاش، به ذهن آمدنی و با عقل درك شدنی نیست؛ مثلاً، ممكن نیست كه آن واقعیتی كه «آتش» نام دارد و میسوزاند و نور و رنگ زیبایی دارد با همان حالت سوزانندگی و با همان نور و رنگ و خلاصه خودش به همان صورتی كه در خارج است، بدون این كه تغییری كند، مفهومی قابل درك برای عقل هم باشد. پس امكان ندارد كه واقعیت خارجی خودش مفهوم هم باشد. اما این مطلب منافی نیست با این كه آن واقعیت در خارج در جای خود محفوظ باشد و در عین حال عقل تصویری كلی از آن داشته باشد و با آن تصویر به نحو حصولی آن را درك كند و به اصطلاح فلاسفه، وجه آن را درك كند نه كنهاش را. پس گرچه ما كنه واقعیات اصیل خارجی را با عقل نمییابیم، تصاویر آنها را در عقل داریم.
پرسیدند: این تصاویر عقلی كداماند؟
جواب دادم: همان مفاهیم ماهوی و غیر ماهوی صادق بر واقعیات خارجیاند. ما با این تصاویر میتوانیم آن واقعیات را تصور كنیم و بعد درباره آنها داوری و حكم نماییم. مثلاً مفهوم واقعیت یا مفهوم تركیبی «واقعیت خارجی» یا «امری غیر از ماهیت» یا «امری مجهول الكنه غیر از ماهیت» یا «شیئی كه خارج را پر كرده است» یا «واقعیتی كه مصداق و فرد ماهیت است» یا «مصداق ماهیت» یا «فرد ماهیت» از این تصاویرند، مشروط به این كه در دو مفهوم تركیبی اخیر توجه داشته باشیم كه مقصود از فرد و مصداقْ چیزی است غیر ماهوی كه ماهیت صرفا تصویر آن است. همچنین مفاهیمی مانند «واقعیتی كه مصداق مثلاً طلاست» یا «مصداق طلا» یا «فرد طلا» یا «امری مجهول الكنه كه مصداق یا فرد طلاست» و امثال آنها تصاویری عقلی هستند برای دسته خاصی از واقعیتها و همانند تصاویر دسته اول جهانشمول و عام نیستند و قس علی هذا. پس با علم حصولی میتوان كنه ماهیت را درك كرد اما كنه واقعیت اصیل خارجی را نمیتوان. و همین ماهیتی، كه كنه آن درك شدنی است خود، در حقیقت، وجه واقعیت اصیل خارجی است.
اشكال كردند: گفتار بالا با اصالت ماهیت چه تفاوتی دارد؟ شما میگویید كه این واقعیات خارجی مصادیق مفاهیم ماهویاند، پس میتوان گفت: این واقعیت انسان است، آن دیگری درخت است، آن سومی طلاست و هكذا. ما هم در پاسخ به اولین پرسش همین مطلب را گفتیم ولی در ادامه به این نتیجه رسیدیم كه این همان اصالت ماهیت است.
جواب دادم: فرق است بین این كه بگوییم: «این واقعیت خارجی خودِ ماهیت نیست ولی مصداق ماهیت است» با این كه بگوییم: «این واقعیت خارجی همان خود ماهیت است.» به عبارت دیگر، فرق است بین این كه بگوییم: «این واقعیتْ خود انسان نیست، فرد و مصداق انسان است» با این كه بگوییم: «این واقعیّت خود انسان است.» دومی اصالت ماهیت است نه اولی و ما در گفتار بالا اولی را میگوییم نه دومی را و شما در پاسخ به پرسش مذكور دومی را گفتید نه اولی را.
در اوّلی میگوییم كه واقعیت خارجی، كه اصیل است، از سنخ ماهیت نیست، از سنخ دیگری است كه عقل ما به خود آن دسترسی ندارد ولی به تصویر آن، یعنی به مفهوم ماهوی منطبق بر آن، دسترسی دارد. پس در این دیدگاه، ماهیات نیستند كه جهان خارج را پر كردهاند، بلكه اموری غیر ماهوی جهان خارج را پر كردهاند و شأن ماهیات فقط شأن تصویر و حكایتگر از آن امور است و جای آنها فقط در ذهن است. بنابراین، ما واقعیت را در درون ذهن به شكل یك ماهیت میبینیم؛ یعنی، ما با اندامهای حسی یا با علم حضوری با خود واقعیت مواجه میشویم اما، در ذهن، آن را به صورت ماهیت درك میكنیم؛ به تعبیر ملاصدرا: «المشهود هو الوجود و المفهوم هو الماهیه.»(۳) گویی اگر واقعیت خارج میتوانست به ذهن آید، به شكل همین ماهیت در میآمد و اگر این ماهیت میتوانست در خارج موجود باشد، همان واقعیتی میبود كه دارای این ماهیت است. بنابراین، رابطه ماهیت و واقعیت رابطه حاكی و محكی است، رابطه تصویر و صاحب تصویر است. ماهیت حاكی و تصویر است و واقعیت خارجیِ دارای این ماهیتْ محكی و صاحب تصویر است و پیداست كه لازم نیست كه حاكی و محكی و تصویر و صاحب تصویر از یك سنخ باشند. درست مانند هنگامی كه ما به سطح جانبی استوانهای به نحوی نگاه میكنیم كه دو قاعده آن را نمیبینیم و تصویر آن را كه یك مربع یا مستطیل است رسم میكنیم. معلوم است كه استوانه جسم است و سه بعدی است در حالی كه مربع یا مستطیل رسم شده سطحاند و دو بعدی و در عین حال تصویر آنند. ملاصدرا این مطلب را با این تعبیر بیان میكند: «الماهیهٔ حكایهٔ الوجود»(۴) و به تعبیر دیگر: الماهیهٔ حكایهٔ الواقعیه.
اما در دومی میگوییم كه واقعیات خارجی چیزی جز همان خود ماهیات نیستند. میگوییم ماهیاتاند كه جهان خارج را پر كردهاند؛ به تعبیر عرفی، هر یك از من و شما و این اشیائی كه پیرامون خود میبینیم یك پاره ماهیت است. پس شأن ماهیت فقط شأن تصویر و حكایتگر نیست و جای آن هم فقط در ذهن نیست، در خارج نیز ماهیت داریم. در این دیدگاه، هم حاكی ماهیت است هم محكی، هر دو از یك سنخاند.
بنابراین، این نكته مهم است كه اصالت وجود و اصالت ماهیت از این جهت شبیه هماند كه هر دو ماهیت موجود در ذهن را حاكی از آن امر اصیل، یعنی حاكی از واقعیت خارجی میدانند. به تعبیر فلسفی، هم از دیدگاه اصالت وجود و هم از دیدگاه اصالت ماهیت صدق مفاهیم ماهوی بر واقعیات خارجی، مانند صدق انسان بر زید (كه واقعیتی خارجی است) در قضیه «زید انسان است»، صدق حقیقی و بالذات است و بالعكس واقعیت خارجی مصداق بالذات ماهیت خود است. اگر فرقی دارند، كه دارند، از این جهت است كه بنابر اصالت ماهیت خودِ مصداق هم از سنخ ماهیت است ولی بنابر اصالت وجود از سنخ ماهیت نیست، پس قضیه «زید انسان است» از دیدگاه اصالت وجود یعنی «واقعیتی كه با واژه "زید" به آن اشاره میكنم محكی مفهوم انسان است، تصویرش در ذهن همان مفهوم انسان است» و به اختصار یعنی «زید مصداق انسان است نه خود انسان» (و به تعبیر ملاصدرا: زید وجود انسان است، حقیقت انسان است، نه خود انسان) ولی از دیدگاه اصالت ماهیت یعنی «زید همان خود انسان است.»
اشكال كردند: اگر فرق اصالت وجود با اصالت ماهیت همین است، باید در مقام توضیح مدعای اصالت وجود، گفت: «اصالت وجود یعنی این كه ماهیت نیست كه جهان خارج را پر كرده است، بلكه امری غیر ماهویِ مجهول الكنه جهان خارج را پر كرده است و ماهیت صرفا تصویری از آن است در ذهن.» در حالی كه مدعای اصالت وجود در كتابهای فلسفی، و بخصوص در آثار ملاصدرا، به این نحو مطرح نشده است، بلكه به این نحو مطرح شده است كه وجودْ صرف یك مفهوم عام انتزاعی نیست، بلكه حقیقت و مصداقی دارد: «انّ للوجود حقیقهًٔ عینیهٔ.»(۵)
جواب دادم: فرق اصالت وجود و اصالت ماهیت همان است كه گفتم و مدعا هم همین است كه گفتید و همانطور كه در لابلای بحثها اشاره كردم، ملاعلی نوری و آقا علی مدرس زنوزی مدعا را دقیقا به همین نحو مطرح كردهاند. اما ملاصدرا، گرچه گاهی در لابلای سخنانش به همین نحو طرح مدعا اشاره میكند، بر آن تأكید و اصرار ندارد، بلكه همانطور كه گفتید، غالبا پای مصداق وجود را به میان میآورد و در مقام بیان مدعای اصالت وجود، میگوید: مفهوم وجودْ حقیقت و مصداقی دارد. چرا؟ چون اگر واقعیت اصیلِ خارجیْ مصداق مفهوم وجود باشد، محال است واقعیت مذكور از سنخ ماهیات باشد؛ یعنی، مصداق داشتن مفهوم وجود با اصالت ماهیت منافی است.به تعبیر دیگر، اگر اصالت ماهیت درست باشد و واقعیت خارجی از سنخ ماهیت باشد، در این صورت مفهوم وجود فقط به حمل اشتقاق (ذوهو) بر واقعیت خارجی قابل حمل است نه به حمل مواطات (هوهو)؛ یعنی، طبق اصالت ماهیت واقعیت خارجی مصداق مفهوم موجود هست اما مصداق مفهوم وجود نیست. چرا كه هر ماهیتی ممكن بالذات است، پس جایزالعدم است؛ یعنی، فرض ماهیت بودن و در عین حال معدوم بودن فرض امر متناقضی نیست، پس هیچ ماهیتی نقیض حقیقی و بالذات عدم نیست، در حالی كه وجود نقیض حقیقی و بالذات عدم است. بنابراین هیچ ماهیتی وجود نیست، گرچه ممكن است موجود باشد؛ یعنی، نمیتوان گفت: «انسان وجود است» گرچه میتوان گفت: «انسان موجود است.» پس بنابر اصالت ماهیت، واقعیت خارجی، كه همان ماهیت است، مصداق مفهوم وجود نیست، گرچه مصداق مفهوم موجود هست. اما اگر، اصالت وجود درست باشد و بپذیریم كه آن امر اصیل بدیهی از سنخ ماهیت نیست، بلكه امری مجهولالكنه است كه حیثیت ذاتش عین خارجیت و منشئیت اثر است، عین تشخص است، عین موجودیت و طرد عدم است، و خلاصه نقیض حقیقی عدم است، در این صورت، باید بپذیریم كه امر مذكور مصداق حقیقی و بالذات مفهوم وجود هم هست، همانطور كه مصداق بالذات مفهوم موجود و مفهوم ماهوی هم هست. چرا كه مفهوم وجود است كه حاكی از نقیض حقیقی و بالذات عدم و صادق بر آن است. بنابراین، این كه مفهوم وجود مصداق بالذات داشته باشد مقتضای اصالت وجود و منافی اصالت ماهیت است. پس میتوان همین ویژگی را وجه فارق قرار داد و گفت: اصالت وجود یعنی اثبات این كه وجود صرف یك مفهوم انتزاعی نیست، بلكه حقیقت و مصداقی دارد.
حسن آن نحو كه ما مدعا را مطرح كردیم این است كه فهم آن راحتتر و تقریرش دقیقتر است اما این عیب را دارد كه مدعا به نحو سلبی مطرح میشود، چون میگوییم: «اصالت وجود یعنی این كه امری غیر از سنخ ماهیت است كه جهان را پر كرده و حقیقتا موجود است.» اما حسن این نحو كه ملاصدرا مدعا را مطرح كرده است این است كه مدعا حالت اثباتی دارد نه سلبی، چون میگوید: «اصالت وجود یعنی این كه مفهوم وجود مصداقی حقیقی و بالذات دارد» اما عیباش این است كه عمق مدعا براحتی فهمیده نمیشود. در مورد طرح اصالت وجود به این نحو كه «مفهوم وجود مصداق حقیقی و بالذات دارد» باید به دو نكته توجه داشت تا به اشتباه نیفتاد:
۱) نكته اول:
مقصود از تعبیر بالا این نیست كه با اصالت وجود در صددیم واقعیت تازهای اثبات كنیم در كنار سایر واقعیتهایی كه تا كنون سراغ داشتهایم و آن همان مصداق مفهوم وجود است. هرگز! بلكه منظور این است كه اثبات كنیم همین واقعیتهایی كه تا كنون سراغ داشتهایم و مصداق بالذات مفاهیم غیر ماهوی بسیاری بودهاند (مانند مفهوم موجود و ثابت و واقعیت و حقیقی و شیء) و نیز هر گروه از آنها مصداق بالذات مفهوم ماهوی خاصی بودهاند (گروهی مصداق مفهوم انسان و گروهی مصداق مفهوم درخت و گروهی مصداق مفهوم طلا و هكذا)، همین واقعیتها، مصداق حقیقی و بالذات مفهوم وجود هم هستند؛ به عبارت دیگر، میخواهیم ثابت كنیم كه همان امور اصیل بدیهی، كه مصداق بالذات مفاهیم ماهوی و غیر ماهوی بسیاریاند، مصداق حقیقی و بالذات مفهوم وجود (یا حقیقت) هم هستند. ملا علی نوری، در همان رساله بسیط الحقیقه(۶)، بعد از این كه برهانی بر اصالت وجود اقامه میكند، چنین نتیجه میگیرد: ثابت شد كه واقعیات خارجی، همانطور كه افراد و مصادیقِ ماهیات و مفاهیم غیر ماهویاند، افراد و مصادیق خود مفهوم وجود هم هستند و پس از چند سطر میگوید: مراد از اصالت وجود همین است.
۲) نكته دوم:
تأكید میكنم كه مقصود از این كه واقعیت خارجی مصداق بالذات مفهوم وجود است یا این كه این مفهوم مصداق حقیقی و بالذات دارد این نیست كه مفهوم وجود صرفا به حمل ذوهو بر واقعیت مذكور حمل میشود، زیرا این به آن معناست كه مفهوم «موجود» كه مشتق است بر واقعیت مذكور حمل میشود كه جای تردیدی نیست تا احتیاج به اثبات داشته باشد. بلكه مقصود این است كه این مفهوم به حمل هوهو بر واقعیت مذكور حمل میشود؛ یعنی، درباره آن میتوان گفت: «واقعیت اصیلِ خارجی وجود است.»
اشكال كردند: اگر منظور ملاصدرا از این كه میگوید: «مفهوم وجود مصداق دارد» این است كه «واقعیتهای خارجی، علاوه بر این كه مصداق سایر مفاهیم ماهوی و غیر ماهویاند، مصداق حقیقی مفهوم وجود هم هستند»، در این صورت مطلب چندان نفیس و گرانبها و مشكل حل كنی عرضه نكرده است كه لایق این همه ستایش باشد. آیا كشف این كه مفهوم جدیدی حقیقتا و بالذات بر واقعیتها صدق میكند، كه تا زمان ملاصدرا گمان میرفت صدق نمیكند، تا این حد مهم و پرثمر است؟
جواب دادم: هر مفهومی خیر، اما مفهوم وجود و مفاهیم مشابه آن، نظیر متشخص و خارجی و امثال آنها آری. چرا؟ چون اگر واقعیت اصیلِ خارجی مصداق بالذات مفهوم وجود باشد، دیگر ممكن نیست واقعیت مذكور از سنخ ماهیت باشد؛ یعنی، مصداق داشتن مفهوم وجود با اصالت ماهیت منافی است (بر خلاف این كه مفاهیم ماهوی مصداق داشته باشند و حقیقتا و بالذات بر واقعیت اصیل صدق كنند كه هم با اصالت وجود سازگار است و هم با اصالت ماهیت). پس میتوان گفت با اثبات این كه مفهوم وجود مصداق بالذات دارد بی سر و صدا اصالت ماهیت باطل میشود و پای ماهیات از عالم خارج قطع میگردد و فقط نقش آینهای واقعنما برای آنها باقی میماند و در نتیجه مشكلات بزرگی كه ناشی از تفكر اصالت ماهوی است حل میشود. به علاوه، مبحث مهمی مانند تشكیك وجود بر اساس صدق حقیقی مفهوم عام وجود بر واقعیات خارجی ثابت میشود و ثمرات تشكیك وجود در حكمت متعالیه چشمگیرتر از این است كه محتاج توضیح باشد. بحث تطابق عوالم، بحث حركت جوهری، بحث اتحاد عاقل و معقول و بسیاری از دیگر مسائل دقیق حكمت متعالیه متفرع بر تشكیك وجودند.
پرسیدند: آیا میتوان گفت كه فرق مطرح كردن مدعا به نحو ایجابی با مطرح كردن آن به نحو سلبی این است كه در نحوه ایجابی به حقیقت و ذات آن امر اصیل اشاره میشود، چون میگوییم: «آن امر اصیل مصداق بالذات وجود است»؛ یعنی، حقیقتاش همان وجود است، برخلاف نحوه سلبی كه در آن فقط با عنوان سلبی «امری غیر از ماهیت» یا عناوین سلبی دیگری به آن اشاره میشود كه ممكن نیست ناظر به حقیقت و ذات چیزی باشد؟
جواب دادم: خیر. این فرق درست نیست. چون همانطور كه قبلاً اشاره كردم، امر اصیلی كه مصداق بالذات مفهوم وجود است عین خارجیت و منشئیت اثر است، خارجی بودن ذاتی آن است و ممكن نیست خودش به ذهن درآید تا حقیقت آن با علم حصولی معلوم گردد. پس از دریچه علم حصولی، مجهول الكنه است و در نتیجه هیچ مفهومی، حتی مفهومِ ثبوتیِ وجود (یا حقیقت یا واقعیت)، كنه و ذات آن را نشان نمیدهد. این مفهوم نیز، همانند مفاهیم ماهوی، صرفا تصویر آن است و رابطهاش با آن رابطه حاكی و محكی و تصویر و صاحب تصویری است كه از یك سنخ نیستند. پس اثبات اصالت وجود صرفا به این معناست كه تصویر جدیدی برای امر اصیل خارجی كشف كردهایم كه تاكنون از آن غافل بودهایم (كه البته به موجب این تصویر به احكام و خواص مهم و تازهای در خود آن امر اصیل دست مییابیم كه قبلاً از آنها آگاه نبودهایم) نه به این معنا كه كنه ذات آن را تا كنون نمیدانستهایم و اكنون كشف كردهایم .
ملاصدرا، در آثار خود، مكرر به این نكته اشاره دارد و متذكر میشود كه مفهوم وجود، ولو پس از اثبات صدق حقیقی آن بر واقعیتهای اصیل، باز نُماینده و ارائه كننده كنه مصداق خود نیست، بلكه تصویری است كه صرفا وجه آن را نشان میدهد. به عبارت دیگر، همان حقیقت و ذات امر اصیل نیست كه حالت ذهنی به خود گرفته است و مفهوم وجود شده است، چرا كه حقیقت و ذات واقعیت اصیل خارجی با علم حصولی دست نیافتنی است. او برای این كه از این اشتباه جلوگیری كند، اصطلاح «حقیقت وجود» را برای اشاره به آن امر اصیل وضع میكند و گاهی هم به جای آن از عناوینی همچون «وجود خاص»، «هویت»، «اعیان خارجی»، «فرد»، «شخص» و «فرد وجود» استفاده میكند. مع الوصف او غالبا واژه «وجود» را هم به همین منظور به كار میبرد ولی خود هشدار میدهد كه معنای این واژه وقتی كه عنوان مشیر است برای واقعیت اصیل خارجی غیر از معنای آن است وقتی كه به منظور اشاره به مفهوم عام و بدیهی وجود به كار میرود. او تأكید میكند كه واژه «وجود» به نحو مشترك لفظی بر مفهوم وجود و حقیقت وجود ـ كه همان امر اصیل مجهول الكنه است ـ اطلاق میشود.(۷)
تأكید ملاصدرا بر اشتراك لفظی وجود بین مفهوم وجود و حقیقت آن به منظور پیشگیری از مقایسهای نابجا میان اصالت وجود و اصالت ماهیت است كه منجر میشود به این گمان باطل كه مفهوم وجود همان حقیقت وجود است، یعنی همان كنه امر اصیل خارجی است، كه به ذهن راه یافته است. برای توضیح، فرض میكنیم اصالت ماهیت درست باشد. در این صورت، جایز است كه همان كنه و ذاتِ ماهیتی كه در خارج موجود است به ذهن آید؛ یعنی، یك حقیقت و ذات واحد باشد كه هم در خارج، در ضمن فرد، موجود باشد و هم در ذهن، به صورت مفهوم، موجود باشد. در نتیجه، هر نامی كه برای این حقیقت انتخاب كنیم، با یك معنای واحد، هم بر مفهوم ماهوی و هم بر فرد آن قابل اطلاق است؛ مثلاً، وقتی كه به زید اشاره میكنیم و میگوییم: «این انسان چنین و چنان است» و نیز وقتی كه به ماهیت انسان در ذهن خود توجه میكنیم و میگوییم: «انسان در ذهن كلی است»، در هر دو مورد واژه «انسان» به یك معنا و به نحو مشترك معنوی به كار رفته است نه به نحو مشترك لفظی. چرا كه این واژه برای ذات و حقیقتی وضع شده است كه هم در خارج، در قالب فرد، و هم در ذهن، در قالب مفهوم، میتواند موجود شود. پس این كه واژه «انسان» بر مفهوم انسان در ذهن و بر حقیقت انسان در خارج به نحو مشترك معنوی اطلاق میشود، نه به نحو مشترك لفظی، ثمره این ویژگی ماهیت است كه ذات و كنهاش میتواند به ذهن درآید. حال فرض كنید پس از اثبات اصالت وجود چنین گمانی نسبت به حقیقت وجود پیدا كنیم؛ یعنی، گمان كنیم كه همان كنه حقیقت وجود كه اصیل و خارجی است در ذهن در قالب مفهوم عام وجود ظاهر میگردد. در این صورت، باید بپذیریم كه اطلاق واژه «وجود»، همانند واژه «انسان»، بر حقیقت وجود و بر مفهوم آن به نحو مشترك لفظی نیست، در نتیجه عكس نقیض این مطلب هم صادق است؛ یعنی، اطلاق واژه «وجود» بر مفهوم آن و حقیقت آن به نحو مشترك لفظی به این معناست كه اینها از دو سنخاند: حقیقت وجود امری است اصیل كه عین خارجیت است و محال است به ذهن درآید و مفهوم وجود تصویری است ذهنی با شیئیتی مفهومی، همانند ماهیات، كه محال است در خارج موجود شود. رابطه این دو صرفا رابطه تصویر و صاحب تصویر است ـ نه رابطه یك حقیقت در دو موطن ـ دقیقا همانند رابطه ماهیات با حقیقت وجود و نه بیشتر. پس همانطور كه برای اشاره به واقعیت اصیل خارجی با استفاده از مفاهیم ماهوی، از عناوینی همانند «مصداق بالذات ماهیت» یا «مصداق ماهیت» یا «فرد ماهیت» و امثال آنها استفاده میكردیم، در اینجا نیز باید از عناوین «مصداق بالذات مفهوم وجود» یا «مصداق وجود» یا «فرد وجود» یا «حقیقت وجود» استفاده كنیم، با این فرق كه در اینجا واژه «وجود» بر خود فرد و مصداق و حقیقت وجود، كه همان امر اصیل مجهول الكنه است، نیز اطلاق میشود ـ كه در این صورت، چنانكه گذشت، با واژه وجود وقتی به معنای مفهوم عام وجود است مشترك لفظی است ـ اما واژهای كه برای ماهیت وضع شده است، مثل واژه «انسان»، بر خود آن امر اصیل اطلاق نمیشود. بنابراین، همین جا باید تصریح كنیم كه مفهوم وجود از این جهت كه شیئیت مفهومی دارد و ممكن نیست در خارج موجود باشد و خلاصه از این جهت كه اصیل نیست همانند ماهیات است و بالعكس؛ یعنی، نیز از این جهت كه مفهوم وجود همان كنه امر اصیل خارجی نیست كه به ذهن راه یافته است همانند ماهیات است و باز از این جهت كه امر اصیل خارجی مصداق بالذات آن است همانند ماهیات است.پرسیدند: اصالت وجود به نحوی كه در اینجا مطرح شد، و بخصوص با تأییدی كه از ملاعلی نوری و آقا علی مدرس زنوزی ذكر شد، امری شبه بدیهی است، پس چرا اولاً به طور متعارف انسانها اصالت ماهوی فكر میكنند و ثانیا خیلی از فیلسوفها، با این كه اهل دقت و نظرند، قائل به اصالت ماهیتاند؟
جواب دادم: اولاً، این سؤال كه «آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است یا بالعكس؟»، به طور صریح و آشكار و به منزله مسئلهای كه پاسخ صریح به آن مبنای داوری درست در بسیاری از مسائل است، برای فیلسوفهای قبل از میرداماد مطرح نبوده است. به گفته استاد مطهری(۸)، این مسئله را، به منزله سؤالی مستقل كه باید به آن جواب داد و در قبال آن موضع گرفت، اولین بار، میرداماد مطرح كرده است. پس قبل از میرداماد اساسا این مسئله به شكل فعلی مطرح نیست تا بتوان فیلسوفی را بحق اصالت وجودی یا اصالت ماهوی دانست به معنایی كه امروز ما آن را به كار میبریم. به همین دلیل حتی فیلسوف بزرگ و درجه اولی مثل ابنسینا در مواردی آنچنان بحث میكند كه جز با اصالت وجود سازگار نیست، مانند مبحث ماهیت نداشتن واجب بالذات، و در مواردی هم به گونهای بحث میكند كه گویا اصالت ماهوی است، مانند بحث حركت جوهری و بحث اتحاد عاقل و معقول، با این كه مشهور است كه ابن سینا و پیروان او قائل به اصالت وجودند. حتی شیخ اشراق هم، كه به طرفداری از اصالت ماهیت مشهور است، در مواردی كاملاً اصالت وجودی بحث میكند، مثل بحث ماهیت نداشتن واجب بالذات و بویژه بحث «النفس و ما فوقها انیّات محضه» كه از اختصاصات اوست و بجز با اصالت وجود قابل قبول نیست. اما خود میرداماد هم، چون اولین فیلسوفی است كه با این مسئله به این نحو مواجه است و مسئله هنوز بحث و نقادی نشده است، چندان دور از ذهن نیست كه اصالت ماهیت را بپذیرد. اما بعد از ملاصدرا هم بسیار كماند فیلسوفانی كه مخالف این نظریه باشند. پس میتوان مدعی شد كه از وقتی مسئله اصالت وجود به نحو صریح و مستقل مطرح شده است، بیشترین و مهمترین فیلسوفان اصالت وجودی بودهاند. پس این ادعا درست نیست كه خیلی از فیلسوفها چنین بودهاند.
ثانیا، در مورد این كه چرا به طور متعارف همه اصالت ماهوی فكر میكنند، علت این است كه ماهیات تصاویر واقعیاتاند و خاصیت تصویرِ شفاف و كاملاً منطبق بر صاحب تصویر این است كه انسان آن را با صاحب تصویر اشتباه میكند. تصویر را همان صاحب تصویر میپندارد و خواص و احكام صاحب تصویر را بغلط به تصویر نسبت میدهد. فرض كنید در مقابل خود كسی را میبینید كه در حال ورزش كردن است. بلند میشوید و به طرف او میروید اما ناگاه به آینهای كاملاً صاف و بیموج و شفاف كه همه دیوار مقابل را فرا گرفته است برمیخورید. در این صورت، چه تغییری در اندیشه شما رخ میدهد؟ آشكار است، متوجه میشوید كه تاكنون مشغول تماشا كردن یك تصویر بودهاید نه دیدن یك واقعیت، اما آنقدر این تصویر بر صاحب تصویر منطبق بوده است كه شما اشتباها آن را صاحب تصویر پنداشتهاید و گمان كردهاید كه خودِ همین است كه موجود است و شكل و رنگ و حركت و جنب و جوش دارد. حال اگر این حركت را نكرده بودید و با آینه برنخورده بودید، باز هم در این اشتباه باقی میماندید و میپنداشتید كه واقعیت همین است كه میبینید و تصویر و صاحب تصویری در كار نیست. در اینجا نیز همینگونه است. چون ماهیات تصاویری شفاف و منطبق بر واقعیتاند و چون ما فقط از طریق همین ماهیات و مفاهیمْ واقعیاتی را كه دارای این ماهیاتاند میبینیم و هیچگاه خود آن واقعیتها را مستقیما و بدون وساطت تصاویر مذكور نمییابیم (الاّ در امور نفسانی) اشتباها ماهیات را واقعیت میپنداریم و حكم میكنیم كه همین ماهیاتاند كه جهان خارج را پر كردهاند و به این ترتیب ناخودآگاه اصالت ماهوی میاندیشیم.
ما تا اینجا مطالبی را كه لازم بود درباره مدعای اصالت وجود طرح كنیم همراه با استدلالی قوی و ساده، در ضمن دیالوگی فلسفی، بدون تكیه بر اصطلاح، بازگو كردیم. به نظر میرسد اگر كسی این دیالوگ را خوب بفهمد، عمق اصالت وجود را به همان نحوی كه ملاصدرا اراده كرده است میفهمد. با این حال، مدعای اصالت وجود را با زبان اصطلاح نیز بیان میكنیم. بدین منظور، باید ابتدا مجموعه اصطلاحات لازم را توضیح دهیم و سپس به توضیح مدعا بپردازیم.
● توضیح اصطلاحات
۱) ماهیت
درباره این اصطلاح توضیحی بیش از آنچه در بخش خاطره گذشت لازم نیست. مقصود از «ماهیت» همان خود مفهوم «چیستی» یا «ماهیت»، یعنی ماهیت به حمل اولی، نیست، بلكه مصادیق آن، مانند انسان و شیر و سنگ و درخت، مورد نظر است. در نظر ابتدائی، هر یك از این ماهیات، مثلاً انسان، میتواند در ذهن یك مفهوم باشد، مانند مفهوم انسان، و میتواند در خارج یك واقعیت باشد، مانند هر یك از ما. اما چه هنگامی كه در ذهن است و چه هنگامی كه در خارج است، نباید به خصوصیت ذهنیت و خارجیت آن توجه كرد، فقط باید به خود انسان توجه كرد؛ به تعبیر فیلسوفها، باید مثلاً انسان را از آن جهت كه انسان است لحاظ كرد؛ یعنی، هیچ چیزی جز ذات و ذاتیات انسان را با آن لحاظ نكرد. در این صورت است كه ماهیت انسان یا كلی طبیعی انسان را لحاظ كردهایم. اسامی ماهیات، مانند «انسان» و «طلا» و غیره، برای همین حیثیت وضع شده است، پس آن چیزی كه با اسم «انسان» و «طلا» و غیره میشناسیم همین حیثیت است.
۲) موجود
این واژه در فلسفه به دو معنا به كار میرود:
الف)معنای اول:
«مصداق خارجیدار». شیئی كه به این معنا موجود است از سنخ مفاهیم است و به تعبیر حكما شیئیت مفهومی دارد، یعنی، واقعیتی خارجی میتوان یافت كه مصداق آن است. بنابراین، اگر مفهومی بر واقعیتی خارجی صدق كند، این مفهوم موجود است؛ مثلاً، مفهوم انسان بر واقعیتی خارجی مانند شما و من صدق میكند، پس بدرستی میتوان گفت: «انسان موجود است»:
«لكل ماهیته نحو خاص من الوجود و "كونها [ای كون الماهیهٔ] فی الأعیان" عبارهٔ عن "صدقها علی أمر و تحقق حدها فیه"، كما ذكره الشیخ فی باب المضاف و "أنّه [أی أنّ المضاف] موجود فی الخارج" بمعنی "أنّه یصدق حده علی أشیاء كثیرهٔ فیه".»(۹)
روشن است كه اگر مفاهیم متعدد متكثری، از جهات گوناگون، بر مصداق خارجی واحد بسیطی صدق كنند، همه این مفاهیم، به اعتبار همین یك مصداق خارجی، به این معنا، موجودند، مانند مفهوم انسان و ممكن بالذات و واحد كه همه بر واقعیت خارجی بسیط واحدی، مانند روح من و شما، صادق است و به همین دلیل درست است كه بگوییم: «انسان و ممكن بالذات و واحد موجودند.» در یك كلام، هر مفهومی كه بر واقعیتهای موجود در خارج، نه با اعتبار و فرض ما، بلكه به نحو نفس الامری صادق باشد، به این معنا حقیقتا و بالذات موجود است، پس به این معنا هم ماهیات موجودند، هم معقولات ثانیه فلسفی و هم حتی اعدام ملكات.
ب) معنای دوم:
«چیزی كه جهان خارج را پر كرده است»، چیزی كه خود واقعیت خارجی است. اگر چیزی را به این معنا گفتیم موجود است یعنی آن چیز خودِ همان واقعیت خارجی است، خود همان هویت عینی است، خود همان چیزی است كه طارد و نقیض عدم است، خود همان چیزی است كه منشأ اثر است. چنین چیزی از سنخ واقعیات است نه از سنخ مفاهیم و به تعبیر حكما، شیئیت وجودی دارد. در عبارات بسیاری از ملاصدرا «موجود» به همین معنا به كار رفته است، از جمله:
«إنّ وجود كل شیء لیس الاّ حقیقهٔ هویته... و مصداق الحكم بالموجودیهٔ علی الاشیاء و مطابق القول فیها هو نحو هویتها العینیهٔ.»(۱۰)
تفكیك این دو معنا در فهم مدعای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت ـ و به ویژه در فهم اعتباریت ماهیت ـ بسیار دخیل است و خلط آنها موجب اشتباهات بزرگی است، چنانكه به زودی خواهیم گفت.
۳) «اصیل» و «اعتباری»
همانطور كه قبلاً گذشت، «اصیل» یعنی چیزی كه حقیقتا موجود است، مانند همه واقعیتهایی كه در خارج میبینیم. در مقابل، «اعتباری» یعنی چیزی كه حقیقتا موجود نیست ولی، به دلیل نوعی ارتباط یا اتحاد با امری كه حقیقتا موجود و اصیل است، عقل ما آن را مجازا موجود فرض میكند بیآنكه به این مجاز توجه داشته باشد؛ به عبارت دیگر، عقل آن را موجود میپندارد. در فلسفه، به جای واژههای «حقیقت» و «مجاز»، از واژههای «بالذات» و «بالعرض» استفاده میكنند و میگویند: «اصیل» یعنی موجود بالذات و «اعتباری» یعنی موجود بالعرض.(۱۱)
نكته مهمی كه در اینجا نباید از آن غفلت ورزید این كه واژه «موجود» در دو اصطلاح «موجود بالذات» (اصیل) و «موجود بالعرض» (اعتباری) به معنای دوم، از دو معنای یاد شده، به كار میرود نه به معنای اول. پس «اصیل» یعنی چیزی كه حقیقتا و بالذات یك واقعیت است، چیزی كه خودْ حقیقتا جهان خارج را پر كرده است و «اعتباری» یعنی چیزی كه واقعیت نیست، جهان خارج را پر نكرده است ولی عقل ما مجازا و بالعرض آن را چنین میپندارد.
شاید همین مقدار توضیح، درباره این دو اصطلاح، برای فهم مدعای اصالت وجود كافی باشد. اما به دلیل این كه مقصود از این حقیقت و مجاز حقیقت و مجاز عقلی است كه مربوط به حمل و اِسناد است نه مربوط به لفظ، و به همین سبب در فلسفه به آنها «بالذات» و «بالعرض» میگویند، بهتر است تحت عنوان «بالذات و بالعرض» توضیح دقیقتری بدهیم.
بالذات و بالعرض: فرض میكنیم دو موضوع، همانند A و B، داریم و یكی از آنها، مثلاً A، محمول و وصفی دارد، مانند C، و فرض میكنیم این دو موضوع همیشه توأماند و به اصطلاح حكما نوعی اتحاد دارند. حال یكی از كارهای شایع عقل این است كه در چنین مواردی حكم و وصف یكی از دو موضوع را به دیگری هم نسبت میدهد؛ مثلاً، وصف C را به Bهم نسبت داده بر آن حمل میكند، با این كه در حقیقت Cوصف و حكم Bنیست. پیداست كه در اینجا حمل Cبر Aحقیقی و بر Bمجازی و فرضی است. این مطلب را به زبان فلسفی چنین بیان میكنند: «A، Cاست بالذات» و «B، Cاست بالعرض» و Aواسطه در عروض یا حیثیت تقییدیه است در حمل C بر B. پس Aبدون واسطه در عروض (یا بدون حیثیت تقییدیه) Cاست ولی B با واسطه در عروض (یا با حیثیت تقییدیه) Cاست. در فلسفه هرگاه سخن از حقیقت و مجاز است به همین معناست. حكما از این عمل عقلی با تعبیر «حكم احد المتحدین یسری الی الآخر» یاد میكنند.
تشخیص حقیقت و مجاز عقلی در مواردی بسیار ساده است، مانند این كه رانندهای بگوید: «در وسط خیابان پنجر كردم» كه مقصود او این است كه چرخ خودرو او پنجر شده است نه خود او. اما در مواردی هم احتیاج به بحث و بررسی دارد و در مواردی بسیار مشكل است. از باب نمونه، قضیه «گربه از فیل كوچكتر است» را، كه قضیهای صادق است، در نظر میگیریم. آیا در این قضیه مجاز به كار رفته است؟ غالبا جواب میدهند نه، اما باید گفت: آری. چون هر یك از گربه و فیل جسمی دارد و روحی و پیداست كه روح اندازه و بزرگی و كوچكی ندارد. پس دقیقتر این است كه بگوییم: «جسم گربه از جسم فیل كوچكتر است.» آیا در این قضیه جدید مجازی هست، به طریق اولی جواب میدهند نه، اما باز هم جواب آری است. چون بزرگتری و كوچكتری و مساوات خصوصیت كمیتها و اندازهها ست كه به نظر حكما عرضاند نه خصوصیت اجسام كه جوهرند. اما چون كمیت و جسم همواره توأماند به طوری كه نه جسم بیكمیت داریم و نه كمیت بیجسم، عقل خاصیت كمیت را مجازا به جسم هم نسبت میدهد و حكم میكند كه جسم گربه از جسم فیل كوچكتر است. پس باز دقیقتر این است كه بگوییم: «اندازه جسم گربه از اندازه جسم فیل كوچكتر است.» همانطور كه مشاهده میشود، هر چه پیش آمدیم تشخیص مجاز مشكلتر شد. حال آیا در همین قضیه اخیر مجازی به كار رفته است؟ فیلسوفان پیش از ملاصدرا میگویند: نه. اما ملاصدرا، بر اساس اصالت وجود، میگوید: آری. چون اندازه و جسم و گربه و فیل همه ماهیتاند و بنابر اصالت وجود، آن چیزی كه ذاتا منشأ اثر است و احكامْ حقیقتا از آنِ اوست واقعیاتی است كه مصادیق این ماهیاتاند. پس دقیقتر این است كه بگوییم «واقعیتی كه با عنوان "اندازه جسم گربه" به آن اشاره میكنیم از واقعیتی كه با عنوان "اندازه جسم فیل" به آن اشاره میكنیم كوچكتر است.» آیا سلسله مجازها در همین جا تمام است؟ از دیدگاه فیلسوف آری، اما از دیدگاه نظریه وجود رابط معلول در حكمت متعالیه، كه صبغه عرفانی دارد، و نیز از دیدگاه عرفانی خیر. باز در این قضیه هم مجاز بسیار پنهان و دقیقی به كار رفته است و طبعا یك قدم دیگر نیز باید به پیش برویم.
با این توضیحات، «اصیل» یعنی چیزی كه بدون واسطه در عروض و حیثیت تقییدیه موجود است، چنین چیزی خودِ واقعیت است، حقیقتا خود همان چیزی است كه ملأ خارج را تشكیل داده است، نقیض حقیقی عدم است، حیثیتش حیثیت منشأ اثر است. و «اعتباری» یعنی چیزی كه واقعیت خارجی نیست اما عقل، با واسطه در عروض و به نحو مجازی، آن را واقعیت فرض میكند، چنین چیزی نقیض عدم نیست، منشأ اثر نیست، اما عقل آن را چنین میپندارد.● طرح مدعا
برای طرح مدعا، باید سه امر زیر را از پیش بپذیریم:
۱) امر اول:
واقعیتی هست و جهان هیچ و پوچ محض نیست. این مطلب، به منزله امری بدیهی اولی است.
۲) امر دوم:
واقعیت مذكور حقیقتا و بالذات موجود است نه مجازا و بالعرض؛ یعنی، چنین نیست كه عقل ما فرض كرده است كه واقعیتی هست. پس واقعیت مذكور امری است اصیل نه اعتباری؛ به تعبیر دیگر، امری اصیل یا واقعیتی اصیل داریم.
۳) امر سوم:
واقعیت مذكور ذاتا خارجی و متشخص است و ممكن نیست مفهومی كلی باشد، همچنین نقیض حقیقی عدم است. نتیجه این سه امر این كه بدیهی است كه امری اصیل داریم ـ و در صورتی كه كثرت خارجی را بدیهی بدانیم، اموری اصیل داریم ـ كه حقیقتا و بالذات خارجی است و متشخص است و نقیض حقیقی عدم است.
با این مقدمه، مقصود از این پرسش كه «آیا وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است یا ماهیت اصیل است و وجود اعتباری است؟» این است كه «امر یا امور اصیلی، كه به طور بدیهی به آنها اذعان داریم، آیا همان ماهیاتاند، از سنخ ماهیاتاند، یا نه، اموری هستند غیر از ماهیات؟» اگر شق اول را بپذیریم، به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود، و به اختصار به اصالت ماهیت، قائلیم و اگر شق دوم را بپذیریم، به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، و به اختصار به اصالت وجود، قائلیم.
پس اصالت وجود یعنی واقعیت خارجی، آن چیزی كه جهان خارج را پر كرده است و نقیض عدم و منشأ اثر است، ماهیت نیست، بلكه امری است مجهولالكنه كه مصداق مفهوم وجود است و ماهیت صرفا تصویر آن در عقل است و خود هرگز در خارج یافت نمیشود مگر مجازا و بالعرض؛ یعنی، عقل فرض میكند كه ماهیتْ خودِ همان واقعیت خارجی است. پس هرچند در نظر ابتدایی ماهیت میتواند در خارج موجود باشد و شیئیت وجودی داشته باشد، در نظر نهایی چنین نیست؛ یعنی، بنابر اصالت وجود، ماهیت حقیقتا از سنخ مفاهیم و تصاویر ذهنی است، یعنی شیئیت مفهومی دارد نه شیئیت وجودی، چرا كه امر غیر ماهوی مذكور عین منشئیت اثر است، خارجی بودن ذاتی آن است، محال است به ذهن آید و با علم حصولی كنه و حقیقت آن معلوم شدنی نیست. به همین دلیل ما از آن با عنوان «امر مجهول الكنه» هم یاد میكنیم.
در مقابل، اصالت ماهیت یعنی واقعیت خارجی، آن چیزی كه جهان خارج را پر كرده است و نقیض عدم و منشأ اثر است در حقیقت همان ماهیت است نه امر دیگری غیر از سنخ ماهیت كه مجهول الكنه است به طوری كه ماهیت فقط تصویر ذهنی آن باشد، چنین امر مجهولالكنهی فرضی و مجازی است. پس به اختصار:
۱) اصالت وجود:
واقعیت اصیلی كه جهان خارج را پر كرده است، در حقیقت امر مجهول الكنهی است غیر از ماهیت كه نقیض حقیقی عدم، یعنی وجود، است و ماهیت فقط تصویر ذهنی آن است.
۲) اعتباریت ماهیت:
واقعیت اصیلی كه جهان خارج را پر كرده است ماهیت نیست مگر مجازا و بالعرض؛ یعنی، عقل فرض میكند كه امر مذكور همان ماهیت است.
۳) اصالت ماهیت:
واقعیت اصیلی كه جهان خارج را پر كرده است، در حقیقت، همان خود ماهیاتاند.
۴) اعتباریت وجود:
این كه امر مجهول الكنهی غیر از سنخ ماهیت (و مصداق مفهوم وجود) همان واقعیت اصیلی باشد كه جهان خارج را پر كرده است (به طوری كه ماهیت فقط تصویر ذهنی آن باشد) امر فرضی و مجازی است.
از باب مثال، ماهیتی مانند طلا را در نظر میگیریم. ما به طور معمول و صرفنظر از دیدگاه فلسفی اصالت وجود، معتقدیم كه همین طلاست كه در خارج حقیقتا موجود است، واقعیت اصیلی كه گوشهای از جهان خارج را پر كرده است همین خود طلاست. این دیدگاه، دیدگاه اصالت ماهوی است. اگر بخواهیم به زبان اصالت وجود سخن گوییم، باید بگوییم: واقعیت اصیلی كه گوشهای از جهان خارج را پر كرده است و زرد و درخشنده و زنگ نزن است، خود طلا نیست، بلكه امر مجهول الكنهی است كه تصویر آن در ذهن همان ماهیت طلاست.
▪ مقایسه اصالت وجود و اصالت ماهیت
این مقایسه كمك میكند به این كه مدعای اصالت وجود و فرق آن را با اصالت ماهیت دقیقتر درك كنیم.
۱) از دیدگاه اصالت وجود، جایگاه ماهیت فقط ذهن است، اما از دیدگاه اصالت ماهیت، جهان خارج را هم ماهیات پر كردهاند.
۲) از دیدگاه اصالت وجود، ماهیت موجود در ذهن تصویر امری است غیر ماهوی و به تعبیر ملاصدرا: «الماهیات حكایات الوجود» اما از دیدگاه اصالت ماهیت، ماهیت موجود در ذهن تصویر ماهیت خارجی است نه تصویر غیر ماهیت، بلكه همان كنه ماهیت موجود در خارج است كه به ذهن راه یافته است.
۳) از دیدگاه اصالت وجود، ماهیت به معنای اولِ واژه «موجود»، یعنی به معنای مصداق خارجیدار، حقیقتا و بالذات موجود است اما به معنای دوم آن، یعنی به معنای چیزی كه جهان خارج را پر كرده است، موجود نیست مگر مجازا و بالعرض. اما از دیدگاه اصالت ماهیت، ماهیت به هر دو معنا حقیقتا و بالذات موجود است، این تفاوت را شاید بتوان تعبیر دیگری از تفاوت دوم دانست.
۴) از دیدگاه اصالت وجود، واقعیت خارجی مجهول الكنه است و فقط باعلم حضوری كنه آن قابل معلوم شدن است و به تعبیر ملاصدرا:«المشهود هو الوجود و المفهوم هو الماهیه.» اما از دیدگاه اصالت ماهیت، كنه واقعیت خارجی با علم حصولی قابل معلوم شدن است، چرا كه واقعیت مذكور جز ماهیت نیست و كنه ماهیت را با علم حصولی میتوان درك كرد.
۵) بنابر اصالت وجود، واقعیت اصیل خارجی مصداق بالذات مفهوم وجود است؛ یعنی، مفهوم وجود، نه تنها به حمل اشتقاق (ذوهو) بلكه به حمل مواطات (هوهو) هم بر آن حمل میشود. اما بنابر اصالت ماهیت، واقعیت خارجی، چون از سنخ ماهیت است، مصداق بالذات مفهوم وجود نیست؛ یعنی، مفهوم وجود فقط به حمل اشتقاق بر آن حمل میشود و نه به حمل مواطات.
● پیامدهای بحث
طرح مدعای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت مبتنی بر تفكیك دو معنای «موجود» پیامدهایی دارد كه غفلت از آنها موجب اشتباه است. مقدمتا باید توضیح دهیم كه تفكیك نكردن میان دو معنایی كه برای «موجود» ذكر شد و خلط آنها ممكن است این گمان را به وجود آورَد كه مقصود از «موجود» در دو اصطلاح «موجود بالذات» (اصیل) و «موجود بالعرض» (اعتباری) موجود است به معنای اول از دو معنایی كه ذكر كردیم و گفته شود مقصود صدرالمتألهین از «اصالت» صدق بالذات است و مقصود او از «اعتباریت» صدق بالعرض است و به دنبال آن نتیجه گرفته شود كه مقصود از اصالت وجود این است كه مفهوم وجود حقیقتا و بالذات بر واقعیت خارجی صادق است و مقصود از اعتباریت ماهیت این است كه مفهوم ماهوی حقیقتا و بالذات بر واقعیت خارج صادق نیست، بلكه مجازا و بالعرض بر آن صادق است و بر همین قیاس است در اصالت ماهیت و اعتباریت وجود؛ و طبق این نتیجهگیری، نزاع در این كه «آیا وجود اصیل است یا ماهیت؟» اینچنین تفسیر شود كه كدامیك از دو مفهوم وجود و ماهیت (مقصود مفهوم ماهوی است مثل انسان و درخت و طلا) بر واقعیت خارجی حقیقتا و بالذات صادق است و كدامیك مجازا و بالعرض. اگر بگوییم مفهوم وجود بر آن حقیقتا و بالذات صادق است و مفهوم ماهوی مجازا و بالعرض، به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت رأی دادهایم و اگر بالعكس قائل شویم، به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود فتوا دادهایم و به تعبیر دیگر، اگر بگوییم واقعیت اصیل خارجی مصداق حقیقی و بالذات مفهوم وجود است و مصداق مجازی و بالعرض مفهوم ماهوی به اصالت وجود قائلیم و اگر بالعكس بگوییم به اصالت ماهیت.(۱۲)
حقیقت این است كه نه آن گمان درست است و نه این تفسیر و هر دو ناشی از خلط میان دو معنای «موجود»اند. صدرالمتألهین و پیروان او صدق بالذات مفهوم ماهوی بر واقعیت اصیل خارجی را منافی اصالت وجود نمیدانند. سخنی كه از ملاعلی نوری نقل كردیم، مبنی بر این كه مقصود از اصالت وجود این است كه واقعیت خارجی، همانطور كه مصداق مفاهیم ماهوی است، مصداق مفهوم وجود هم هست، گواه صدق این مدعاست. همچنین این تعبیر صدرالمتألهین كه «الماهیهٔ حكایهٔ الوجود»(۱۳) و نیز این گفته او كه ماهیت با حقیقت وجود متحد است، كه به معنای حمل ماهیت بر واقعیت اصیل خارجی است،(۱۴) و بالاخره عبارات متعدد دیگری در این زمینه ما را مدد میرسانند، از جمله:
«ان الصوادر بالذات هی الوجودات لا غیر. ثم العقل یجد لكل منها نعوتا ذاتیهٔ كلیّهًٔ عن نفس تلك الوجودات محمولهٔ علیها من دون ملاحظهٔ اشیاء خارجهٔ عنها و عن مرتبهٔ قوامها، تلك النعوت هی المسمّاهٔ بالذاتیات.»(۱۵)
نتیجه این كه پیامدهای بحث را از نظر ملاصدرا میتوان چنین خلاصه كرد:
۱) ماهیت به معنای اول ـ از دو معنای «موجود» ـ حقیقتا و بالذات موجود است (یعنی بر واقعیت اصیل خارجی حقیقتا و بالذات صادق است) و به معنای دوم آن موجود نیست (یعنی همان خود واقعیت خارجی نیست، جهان خارج از ماهیات تشكیل نشده است) مگر مجازا و بالعرض.
۲) موجود بودنِ حقیقی ماهیت به معنای اولْ واسطه در عروض و حیثیت تقییدیه است برای موجود بودن آن به معنای دوم؛ یعنی، چون مفهوم ماهوی بر واقعیت اصیل خارجی حقیقتا و بالذات صادق است و واقعیت مذكور مصداق حقیقی و بالذات مفهوم ماهوی است، عقل میپندارد كه واقعیت خارجی همان خود ماهیت است و مجازا و بالعرض آن را به موجودیت به معنای دوم متصف میكند و به زبان ملاصدرا، اتحاد وجود و ماهیت موجب چنین حكم مجازیای است.
۳) فرض این كه وجود و ماهیت، هر دو، به معنای دوم (از دو معنای «موجود») حقیقتا و بالذات موجودند و به عبارت دیگر فرض این كه وجود و ماهیت هر دو اصیلاند مستلزم این است كه هر شیء ماهیتداری در خارج مركب از ماهیت و وجود باشد و به تعبیر ملاصدرا مستلزم این است كه ماهیت شیء در خارج چیزی متمایز و منحاز از وجود و واقعیت آن باشد كه محال است. اما فرض این كه وجود و ماهیت، هر دو، به معنای اول (از دو معنای «موجود») حقیقتا و بالذات موجودند مستلزم چنین محذوری نیست، زیرا صرفا به این معناست كه یك واقعیت خارجی بسیط حقیقتا و بالذات مصداق مشترك مفهوم وجود و مفهوم ماهوی است كه، نه تنها بلامحذور است، بلكه دیدیم كه ملاصدرا به آن معتقد است:
«إنّ ما هو الموجود الحقیقی [یعنی الواقعیهٔ الاصیلهٔ الخارجیهٔ] متحد معه [ای مع الكلی الطبیعی و الماهیهٔ] فی الخارج [یعنی یكون مصداقا حقیقیا للماهیهٔ]، لا أنّ ذلك [ای الموجود الحقیقی و الواقعیهٔ [شیء و هو [ای الكلی الطبیعی و الماهیهٔ[ شیء آخر متمیزعنه فی الواقع.»(۱۶)
«إنّ الماهیهٔ التی تعرضها الكلیهٔ فی الذهن و الشخصیهٔ فی الخارج هل هی بعینها موجودهٔ فی الخارج؟ الجواب بالإثبات، لا بمعنی أنّ الماهیهٔ عین حیثیهٔ الموجودیهٔ الخارجیهٔ، بل بمعنی نحو من الاتحاد [ای الصدق]... [و أمّا] أنّ الماهیهٔ هل هی موجودهٔ بوجود منحاز عن وجود الأفراد أوْلا؟ الجواب بالنفی.»(۱۷)
۴) موجود بودن ماهیت به معنای اول مستلزم موجود بودن آن به معنای دوم نیست؛ یعنی، از صدق بالذات مفهوم ماهوی بر واقعیت اصیل خارجی نمیتوان نتیجه گرفت كه ماهیت حقیقتا در خارج موجود است به این معنا كه همان واقعیت خارجی است، چنانكه در برخی از تفاسیر اصالت وجود چنین نتیجه گرفتهاند.(۱۸) همچنین موجود نبودن ماهیت به معنای دوم مستلزم موجود نبودن آن به معنای اول نیست؛ یعنی، از این كه ماهیت همان واقعیت اصیل خارجی پركننده جهان نیست نمیتوان نتیجه گرفت كه صدق حقیقی و بالذات بر واقعیت خارجی ندارد و واقعیت خارجی مصداق بالذات آن نیست، چنانكه در برخی از دیگر تفاسیر اصالت وجود چنین نتیجه گرفتهاند.(۱۹)
عبدالرسول عبودیت
پینوشتها
۱ـ ملاعلی نوری، بسیط الحقیقه و وحدت وجود، (تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، بی تا)، ص ۴۴.
۲ـ علی مدرس، بدایع الحكم، (تهران، الزهرا، ۱۳۷۶)، ص ۲۱۲.
۳ـ ر.ك: صدرالمتألّهین، الحكمهٔ المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه (مشهور به اسفار)، (بیروت، دارالتراث العربی، ۱۹۸۱)، چ ۳، ۹ ج، ج ۲، ص ۳۴۸ / صدرالمتألّهین، ایقاظ النائمین، (تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، بی تا)، ص ۳۰ و نیز به همین مضمون، ص ۱۳ و ۱۴.
۴ـ ر.ك: یادداشت شماره ۱۳.
۵ـ ر.ك: اسفار، ج ۱، ص ۳۸ و نیز به همین مضمون، ص ۳۴۰.
۶ـ ر.ك: ص ۲۳.
۷ـ ر.ك: شرح حكمهٔالاشراق همراه با تعلیقات صدرالمتألّهین (چاپ سنگی)، تعلیقه، ص ۱۸۳.
۸ـ ر.ك: مرتضی مطهری، شرح مبسوطه منظومه، (تهران، حكمت، ۱۴۰۴)، ۴ ج، ج ۱، ص ۵۹.
۹ـ اسفار، ج ۳، ص ۳۲ و ۳۳ و نیز ر.ك: اسفار، ج ۴، ص ۲۰۰ و۲۰۱ـ ۲۲۷ و نیز ج ۵، ص ۲ / صدرالمتألّهین، الشواهد الربوبیهٔ، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰)، چ ۲، ص ۱۳۳ / صدرالمتألّهین، المشاعر، (اصفهان، مهدوی)، ص ۱۰و۱۱ / صدرالمتألّهین، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألّهین، (تهران، حكمت، ۱۳۷۵)، رساله شواهد الربوبیه، ص ۴۹ و۵۰ / همان، رسالهٔ الفوائد، ص ۱۹ / صدرالمتألّهین، شرح الهدایهٔ الاثیریه (چاپ سنگی)، ص ۳۰۲ / الهیات شفا همراه با تعلیقات صدرالمتألّهین، (چاپ سنگی)، ص ۱۵۰ـ۱۵۲ـ۱۸۵ـ۲۴۲ / تعلیقه بر حكمهٔالاشراق، ص ۱۹۸و۲۵۰ / صدرالمتألّهین، شرح اصول كافی (چاپ سنگی)، ص ۳۳۵.
۱۰ـ اسفار، ج ۱، ص ۱۱۷.
۱۱ـ ر.ك: اسفار، ج ۲، ص ۲۸۶ و ۲۸۷.
۱۲ـ ر.ك: جواد تهرانی، عارف و صوفی چه میگویند؟، (تهران، بعثت، ۱۳۶۹)، ص ۱۸۵ و ۱۸۶ و نیز ر.ك: یادداشت شماره ۱۹.
۱۳ـ ر.ك: اسفار، ج ۱، ص ۱۹۸ـ ۲۲۰ـ ۲۴۸ـ ۳۰۳ و۳۰۴ ـ ۴۰۲ و ۴۰۳ و نیز ج ۲، ص ۲۳۵ و۲۳۶ـ ۳۳۹ و۳۴۰ـ۳۴۸ / الشواهد الربوبیه، ص ۱۱ ـ ۴۰ و ۴۱ ـ ۶۱ / المشاعر، ص ۴ / ایقاظ النائمین، ص ۳۰/ صدرالمتألّهین، رسائل فلسفی، (مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۲)، رساله المسائل القدسیه، ص ۵۶ ـ ۶۱ و۶۲ / تعلیقه بر الهیات شفا (چاپ سنگی)، ص ۱۳۴ـ ۱۸۵.
۱۴ و۱۵ـ ر.ك: اسفار، ج ۱، ص ۵۶ـ۲۹۲ـ۴۰۲ و۴۰۳ و نیز ج ۲، ص ۳۶ـ۸۳ـ ۲۳۵ـ۲۳۶ـ۲۸۸ـ۲۹۶ و ۲۹۷ـ۳۶۶ و۳۶۷ و نیز ج ۶، ص ۲۶۴ـ۲۸۱و۲۸۲ / الشواهد الربوبیه، ص ۳۰ـ۱۳۳ / المشاعر، ص ۸و۹ـ ۲۳ و۲۴ـ ۳۱ـ۳۵ـ۵۴ و ۵۵ / صدرالمتألّهین، الرسائل، (قم، مكتبهٔ المصطفوی،بی تا)، رساله اتصاف الماهیهٔ بالوجود، ص ۱۱۶ و۱۱۷ ـ ۱۱۹/ همان، رسالهٔ فی القضاء و القدر، ص ۱۸۷ـ۱۹۰ / مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألّهین، رسالهٔ اتحاد العاقل و المعقول، ص ۲۳/ همان، رسالهٔ اجوبهٔ المسائل النصیریه، ص ۱۳ـ۱۵ / ایقاظ النائمین، ص ۴۱/ رسائل فلسفی، المسائل القدسیه، ص ۲۰ ـ ۵۶ / شرح الهدایهٔ الاثیریهٔ، ص ۲۸۵ / تعلیقه بر الهیات شفا (چاپ سنگی)، ص ۱۷۶ـ۱۸۵/ تعلیقه بر حكمهٔ الاشراق، ص ۱۸۶ـ۱۸۸.
۱۶ـ اسفار، ج ۲، ص ۳۶ و۳۷ و نیز الشواهد الربوبیه، ص ۴۰ و۴۱ ـ ۵۲ / مفاتیح الغیب، ص ۲۳۵.
۱۷ـ اسفار، ج ۲، ص ۷، تعلیقه علامه طباطبائی.
۱۸ـ ر.ك: غلامرضا فیاضی، نهایهٔالحكمه همراه با حواشی و تعلیقات، (قم، مؤسسه امام خمینی رحمهالله ، ۱۳۷۸)، ۴ ج، ج ۱، ص ۴۳ و۴۴ به ضمیمه جزوه محّشی در تبیین و شرح این تفسیر.
۱۹ـ ر.ك: محمدتقی مصباح، آموزش فلسفه، (سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴)، چ ۷، ۲ ج، ج ۱، ص ۳۳۹و۳۴۱.
پینوشتها
۱ـ ملاعلی نوری، بسیط الحقیقه و وحدت وجود، (تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، بی تا)، ص ۴۴.
۲ـ علی مدرس، بدایع الحكم، (تهران، الزهرا، ۱۳۷۶)، ص ۲۱۲.
۳ـ ر.ك: صدرالمتألّهین، الحكمهٔ المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه (مشهور به اسفار)، (بیروت، دارالتراث العربی، ۱۹۸۱)، چ ۳، ۹ ج، ج ۲، ص ۳۴۸ / صدرالمتألّهین، ایقاظ النائمین، (تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، بی تا)، ص ۳۰ و نیز به همین مضمون، ص ۱۳ و ۱۴.
۴ـ ر.ك: یادداشت شماره ۱۳.
۵ـ ر.ك: اسفار، ج ۱، ص ۳۸ و نیز به همین مضمون، ص ۳۴۰.
۶ـ ر.ك: ص ۲۳.
۷ـ ر.ك: شرح حكمهٔالاشراق همراه با تعلیقات صدرالمتألّهین (چاپ سنگی)، تعلیقه، ص ۱۸۳.
۸ـ ر.ك: مرتضی مطهری، شرح مبسوطه منظومه، (تهران، حكمت، ۱۴۰۴)، ۴ ج، ج ۱، ص ۵۹.
۹ـ اسفار، ج ۳، ص ۳۲ و ۳۳ و نیز ر.ك: اسفار، ج ۴، ص ۲۰۰ و۲۰۱ـ ۲۲۷ و نیز ج ۵، ص ۲ / صدرالمتألّهین، الشواهد الربوبیهٔ، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰)، چ ۲، ص ۱۳۳ / صدرالمتألّهین، المشاعر، (اصفهان، مهدوی)، ص ۱۰و۱۱ / صدرالمتألّهین، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألّهین، (تهران، حكمت، ۱۳۷۵)، رساله شواهد الربوبیه، ص ۴۹ و۵۰ / همان، رسالهٔ الفوائد، ص ۱۹ / صدرالمتألّهین، شرح الهدایهٔ الاثیریه (چاپ سنگی)، ص ۳۰۲ / الهیات شفا همراه با تعلیقات صدرالمتألّهین، (چاپ سنگی)، ص ۱۵۰ـ۱۵۲ـ۱۸۵ـ۲۴۲ / تعلیقه بر حكمهٔالاشراق، ص ۱۹۸و۲۵۰ / صدرالمتألّهین، شرح اصول كافی (چاپ سنگی)، ص ۳۳۵.
۱۰ـ اسفار، ج ۱، ص ۱۱۷.
۱۱ـ ر.ك: اسفار، ج ۲، ص ۲۸۶ و ۲۸۷.
۱۲ـ ر.ك: جواد تهرانی، عارف و صوفی چه میگویند؟، (تهران، بعثت، ۱۳۶۹)، ص ۱۸۵ و ۱۸۶ و نیز ر.ك: یادداشت شماره ۱۹.
۱۳ـ ر.ك: اسفار، ج ۱، ص ۱۹۸ـ ۲۲۰ـ ۲۴۸ـ ۳۰۳ و۳۰۴ ـ ۴۰۲ و ۴۰۳ و نیز ج ۲، ص ۲۳۵ و۲۳۶ـ ۳۳۹ و۳۴۰ـ۳۴۸ / الشواهد الربوبیه، ص ۱۱ ـ ۴۰ و ۴۱ ـ ۶۱ / المشاعر، ص ۴ / ایقاظ النائمین، ص ۳۰/ صدرالمتألّهین، رسائل فلسفی، (مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۲)، رساله المسائل القدسیه، ص ۵۶ ـ ۶۱ و۶۲ / تعلیقه بر الهیات شفا (چاپ سنگی)، ص ۱۳۴ـ ۱۸۵.
۱۴ و۱۵ـ ر.ك: اسفار، ج ۱، ص ۵۶ـ۲۹۲ـ۴۰۲ و۴۰۳ و نیز ج ۲، ص ۳۶ـ۸۳ـ ۲۳۵ـ۲۳۶ـ۲۸۸ـ۲۹۶ و ۲۹۷ـ۳۶۶ و۳۶۷ و نیز ج ۶، ص ۲۶۴ـ۲۸۱و۲۸۲ / الشواهد الربوبیه، ص ۳۰ـ۱۳۳ / المشاعر، ص ۸و۹ـ ۲۳ و۲۴ـ ۳۱ـ۳۵ـ۵۴ و ۵۵ / صدرالمتألّهین، الرسائل، (قم، مكتبهٔ المصطفوی،بی تا)، رساله اتصاف الماهیهٔ بالوجود، ص ۱۱۶ و۱۱۷ ـ ۱۱۹/ همان، رسالهٔ فی القضاء و القدر، ص ۱۸۷ـ۱۹۰ / مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألّهین، رسالهٔ اتحاد العاقل و المعقول، ص ۲۳/ همان، رسالهٔ اجوبهٔ المسائل النصیریه، ص ۱۳ـ۱۵ / ایقاظ النائمین، ص ۴۱/ رسائل فلسفی، المسائل القدسیه، ص ۲۰ ـ ۵۶ / شرح الهدایهٔ الاثیریهٔ، ص ۲۸۵ / تعلیقه بر الهیات شفا (چاپ سنگی)، ص ۱۷۶ـ۱۸۵/ تعلیقه بر حكمهٔ الاشراق، ص ۱۸۶ـ۱۸۸.
۱۶ـ اسفار، ج ۲، ص ۳۶ و۳۷ و نیز الشواهد الربوبیه، ص ۴۰ و۴۱ ـ ۵۲ / مفاتیح الغیب، ص ۲۳۵.
۱۷ـ اسفار، ج ۲، ص ۷، تعلیقه علامه طباطبائی.
۱۸ـ ر.ك: غلامرضا فیاضی، نهایهٔالحكمه همراه با حواشی و تعلیقات، (قم، مؤسسه امام خمینی رحمهالله ، ۱۳۷۸)، ۴ ج، ج ۱، ص ۴۳ و۴۴ به ضمیمه جزوه محّشی در تبیین و شرح این تفسیر.
۱۹ـ ر.ك: محمدتقی مصباح، آموزش فلسفه، (سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴)، چ ۷، ۲ ج، ج ۱، ص ۳۳۹و۳۴۱.
منبع : معرفت فلسفی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انگلیس سیستان و بلوچستان انتخابات دولت عراق مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم چین روز معلم معلمان رهبر انقلاب
سیل ایران هواشناسی آتش سوزی شهرداری تهران سازمان هواشناسی هلال احمر قوه قضاییه یسنا معلم پلیس آموزش و پرورش
ترکیه قیمت خودرو خودرو سهام عدالت تورم قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو دلار ایران خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی
مهران غفوریان ساواک تلویزیون موسیقی سریال شهاب حسینی تبلیغات مسعود اسکویی سینمای ایران رضا عطاران
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه حماس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه استقلال علی خطیر باشگاه پرسپولیس بازی لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اپل هوش مصنوعی آیفون موبایل گوگل ناسا عکاسی تلفن همراه مدیران خودرو
کبد چرب دیابت فشار خون طول عمر