جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

داستانی از عاشورا


داستانی از عاشورا
● خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد
نام مباركش عمرو بن عبد اللّه صائدی و از دلاوران و شجاعان قبیله هَمْدان ، و از پیروان و شیعیان خاص امیر مؤمنان (علیه السلام) بود ; و در همه امور و مشاهد و مجاهدت ها با ولی اللّه الاعظم ، صاحب ولایت كلیّه و جانشین بلافصل رسول اسلام (صلی الله علیه وآله)همراهی داشت ; و ملازم ركاب سرور عارفان و امام عاشقان و چراغ روح پاكان بود .
پس از شهادت امیر مؤمنان(ع) با همه وجود و خالصانه و عاشقانه در محضر حضرت مجتبی (علیه السلام)قرار گرفت و جانانه از آن حضرت در امور دین و دنیا متابعت كرد .
پس از هلاكت معاویه و قرار گرفتن آن نابكار در چاه هاویه شیعیان از جمله ابوثمامه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند و به وسیله نامه از حضرت حسین (علیه السلام) برای آمدن به كوفه برای مبارزه با امویان و تشكیل حكومت اسلامی دعوت كردند تا به دل گرمی نامه های آنان ، نماینده ویژه آن حضرت ، جناب مسلم بن عقیل در كوفه مستقر شد .
به روایت فقیه بزرگ و محدث سترگ و دانشمند كم نظیر ، شیخ مفید در كتاب « ارشاد » ، ابوثمامه برای مسلم بن عقیل اسلحه می خرید و ابزار جنگ فراهم می ساخت و در این كار كوششی چشم گیر و سعی كامل و تلاش جامع داشت ، و اموالی كه برای مسلم می آوردند به دستور جنابش به وسیله ابوثمامه ، هزینه تهیه اسلحه و ساز و برگ جنگی می شد .
ابن اثیر در كتاب خود معروف به « كامل » می گوید : چون ابن زیاد وارد كوفه شد و یاران مسلم به سرپرستی او آماده مبارزه با آن جرثومه پلیدی و فساد شدند ، مسلم بن عقیل ابوثمامه را به سرپرستی یك بخش از چهار بخش لشگر خود به سوی آن غدّار نابكار گسیل داشت و پرچمی به نام ابوثمامه برافراشت و او را سردار قبیله هَمْدان و تمیم نمود .
ابوثمامه دلاور ، آن رزمنده جنگ آور عبیداللّه بن زیاد را در قصر دارالاماره محاصره كرد ، و چندان كه توانست در این محاصره پافشاری ورزید . و نیت و اراده اش این بود كه آن دشمن خدا را با همه عوامل و دست یارانش از پای در آورد ، ولی حیله گری ابن زیاد و ترس مردم كوفه ، مسلم را غریب و تنها گذاشت ، و او را به ناچار در تاریكی شب به خانه طوعه كشانید ، و ابوثمامه هم پس از بیوفایی مردم و عقب نشینی آنان ، از مبارزه با دشمنان خدا در قبیله خود پنهان شد .
ابن زیاد به جستجوی ابوثمامه برخاست ، و در این زمینه اصرار و پافشاری داشت ; و اگر به او دست می یافت بی درنگ آن انسان والا را به سخت ترین مرحله دچار شكنجه و سپس او را قطعه قطعه می كرد . ولی آن عارف عاشق ، و صادق پاك دل و وضو گرفته از چشمه عشق ، در كمال شجاعت و بدون واهمه به صورتی پنهان از راه و بیراه از كوفه بیرون آمد و خود را میان راه به معشوق ابدی و امام حقیقی و مطلوب واقعی اش حضرت حسین (علیه السلام)رسانید و دل از غم دنیا و آخرت رهانید ، و به همه جهانیان ثابت كرد كه در هر شرایطی ، و در هر موقعیتی می توان صراط مستقیم را طی كرد ، و به دامان معشوق آویخت ، و گوی سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت با كوششی اندك و زحمتی خالصانه و بی درنگ به دست آورد .
طبری و دیگران روایت كرده اند : چون عمر سعد با ارتش نحس خود به كربلا رسید ، می خواست فرستاده ای را نزد حضرت حسین (علیه السلام) گسیل دارد ، تا راز آمدن آن حضرت را به آن سرزمین بفهمد ، ولی افراد لشگر از رفتن نزد آن جناب امتناع می كردند و عذر و بهانه می آوردند كه ما با نامه نوشتن از او دعوت به كوفه كردیم و حیا می كنیم به عنوان سفارت نزد او رویم !
كثیر بن عبداللّه شعبی به پا خاست و گفت : مرا انتخاب كن تا نزد حسین بروم و پیغامت را به او برسانم و اگر بخواهی سر بریده اش را نزدت بیاورم !
عمر سعد گفت : نمی خواهم سربریده اش را بیاوری فقط نزد او برو و بگو برای چه به این سرزمین آمده ای ؟
او به جانب حضرت حسین (علیه السلام) روانه شد . ابو ثمامه وقتی چشمش به كثیر بن عبداللّه افتاد روی به حضرت حسین (علیه السلام) كرد و گفت :
یا اباعبداللّه ! همانا شریرترین و بی باك ترین مردم به سوی شما می آید ، سپس به سرعت به سوی كثیر بازگشت و سر راه بر او گرفت و به او فرمان داد : شمشیرت را بگذار آنگاه نزدیك بیا .
كثیر گفت : نه به خدا سوگند تو را نمی رسد كه این سخن با من گویی ، من هرگز اسلحه خود را از خود جدا نمی كنم ، من پیام آوری از سوی ابن سعد هستم ، اگر می خواهی با همین صورت پیامم را برسانم وگرنه بازگردم .
ابوثمامه گفت : من اجازه نمی دهم با اسلحه به محضر مولایم برسی ، پیامت را به من بگو تا من به مولایم برسانم ، تو مرد فاسق و فاجر و خونریزی هستی و لیاقت رسیدن به محضر حسین را نداری .
كثیر برآشفت و دشنام داد و مراجعت كرد .
در بیشتر كتاب های مقتل آمده : در گرماگرم روز عاشورا ، در حالی كه دو بخش از یاران حضرت حسین (علیه السلام) به شرف شهادت رسیده بودند و جز اندكی باقی نبودند ابوثمامه وسط میدان جنگ و كنار شهیدان به خون خفته به محضر حضرت حسین (علیه السلام) آمد و گفت :
یا ابا عبداللّه ! نَفسی لك الفِداء . إنی أری هؤلاء قَد اقْتَرَبُوا مِنْكَ وَلا وَاللّه لاتُقتَل حتّی اقتل دونَك إنشاءَ اللّه ، وَاُحبُّ أن ألقی رَبّی وَقدْ صَلّیتُ هَذِه الصَّلاهِٔ قَدْ دَنی وَقْتُها .
ای ابا عبداللّه ! جانم فدایت ، اگر چه پرچم مقاتلت افراخته اند ، و تنور جنگ افروخته اند ، به خدا سوگند تو كشته نشوی تا من به خون خود نغلطم ، دوست دارم خدایم را دیدار كنم در حالی كه این نمازی كه وقتش رسیده با جماعت با تو بگذارم ! !
قالَ : فَرَفَعَ الحُسینُ رَأسَهُ ثم قَالَ : ذَكرتَ الصَّلاهَٔ جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ المُصَلّینَ الذّاكِرینَ ، نَعَمْ هذا أوّلُ وَقتها . ثُمَّ قالَ سَلُوهُمْ أنْ یَكُفُّوا عَنّا حَتّی نُصَلّی .
امام (علیه السلام) سر به جانب آسمان برداشت و فرمود : ابوثمامه آری ، هنگام ظهر است خدا تو را از نمازگزاران به حساب آورد كه وقت نماز را متذكر شدی ، اكنون از این مردم بخواهید كه مهلت دهند تا ما به نماز قیام كنیم ، سپس جنگ را ادامه دهیم .
حبیب بن مظاهر در برابر لشگر یزید آمد و فریاد برداشت : آیا شرایع اسلام را از یاد برده ای ؟ آیا از جنگ و قتال باز نمی ایستی تا ما اقامه نماز كنیم ؟ و پس از نماز جنگ را ادامه دهیم(۱۲۳) ؟
حصین بن نمیر فریاد برداشت : یا حسین ! هر چه می خواهی نماز به جای آر كه نماز تو مورد پذیرش خدا نیست ! !
حبیب فریاد برداشت : ای فرزند زن شراب خوار ! آیا نماز تو پذیرفته می شود و نماز فرزند رسول خدا به درگاه خدا قبول نمی شود ؟ !
دیگر اصحاب نیز پاسخی دندان شكن به دشمن دادند ، از پی این گفتگو جنگ سختی درگرفت كه حبیب بر اثر آن به شرف شهادت نایل آمد .
ابو ثمامه پس از ادای نماز خوف آماده جان فشانی شد ، به محضر حضرت حسین (علیه السلام)عرض كرد :
إنّی قَدْ هَمَمتُ أنْ الْحِق بِأصحابی وَكَرِهْتُ أنْ أتَخَلَّفَ وَأراكَ وَحیداً مِنْ أهْلِكَ قَتیلاً ، فَقالَ الحُسَینُ (علیه السلام) : تَقَدَّم یَا أباثُمامهٔ فَإنّا لاحِقُونَ بِكَ عَنْ سَاعَهٔ :
همانا من آماده شده ام كه خود را به یارانم برسانم و به آنان ملحق شوم ، و دوست ندارم كه از راهی كه آن بزرگواران رفتند باز بمانم و مرا طاقت نیست كه تو را این گونه غریب و بی مدد كار یا مقتول ببینم ، حضرت فرمود : ای ابوثمامه ! قدم پیش بگذار كه ما هم به همین نزدیكی به شما ملحق خواهیم شد .
در این هنگام ابوثمامه چون سیل سراشیب و شیر مهیب خود را به سپاه دشمن زد و از چپ و راست بر آن روبهان بی ریشه و اساس حمله برد و گروهی را به خاك هلاك انداخت ، تا بر اثر جراحت زیاد به لقاء اللّه پیوست .
در زیارت ناحیه مقدسه آمده :
السَّلامُ عَلی أبی ثُمَامهٔ عَمْرو بْنِ عَبدُاللّهِ الصَّائِدی .
آری ، او ثابت كرد كه می توان نماز واجب را در میدان هر حادثه سنگین و خطرناكی گرچه پای از دست دادن جان باشد حتی با جماعت به جای آورد . و ثابت كرد كه در دل همه سختی ها می توان شیعه واقعی و پیرو امام زمان خود بود . و ثابت كرد كه می توان در سخت ترین موقعیت ها از حق دفاع كرد ، و در برابر دشمن غدّار ایستاد ، و با او تا فروش جان به حضرت جانان و رسیدن به لقای حضرتش ، و قرار گرفتن در جنّت ذات مقابله كرد .
منبع : عرفان