جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هیزم تندروی زیر آتش استبداد


هیزم تندروی زیر آتش استبداد
اگر مشروطه‌خواهان كمی دیر جنبیده بودند، شاید قانون اساسی مشروطیت كه حاصل كوشش‌های مجدانه علما، روشنفكران، تجار و توده مردمان عادی بود، هرگز به تصویب نمی‌رسید.
آنان درست در بزنگاه تاریخ یعنی در دی‌ماه ۱۲۸۵ هـ . ش و ۹ روز پیش از مرگ مظفر‌الدین شاه قاجار قانون اساسی مشروطه را به امضای وی رساندند.
به همان نسبت كه مشروطه‌خواهان و به‌خصوص نمایندگان مجلس شورای ملی از این رخداد مبارك، خشنود بودند، شاه جدید ـ محمدعلی‌ شاه قاجار ـ خشمگین به‌نظر می‌رسید. او حدود ۱۱ سال به انتظار پادشاهی نشسته بود و اینك درحالی خود را بر تخت سلطنت می‌دید كه از قدرت شاه دست‌كم در بعد نظری و قانونی ـ به شدت كاسته شده بود. شاه دیگر نه سایه خدا بر زمین كه مطابق قانون اساسی، صرفاً وامدار «موهبتی الهی از جانب ملت» بود.
نخستین بی‌اعتنایی محمدعلی‌ شاه به برگزیدگان ملت هنگام تاجگذاری وی رخ نمود. او با دعوت نكردن از نمایندگان مجلس برای حضور در مراسم تاجگذاری آنها را تحقیر كرد. در وهله بعد كوشید تا مسیونوز بلژیكی را در راس امور مالیه كشور نگه دارد. هر چند كه در این راه توفیقی به دست نیاورد، اما صرف تلاش او برای ابقای كسی كه درخواست عزلش از نخستین درخواست های مشروطه خواهان و بلكه محرك آغاز جنبش بود، جبهه‌گیری‌اش در برابر مشروطیت را به نمایش می‌گذارد.
شاه همچنین از حكام ایالات خواست كه تصمیمات انجمن‌های ایالتی مورد حمایت مجلس را به هیچ‌انگارند و با بركناری مشیرالدوله ریاست الوزرای خوشنام و مورد قبول مشروطه‌خواهان، امین‌السلطان مستبد و بدنام و فاسد را به ریاست الوزرایی منصوب كرد. بی‌شك این انتصاب مردم را به یاد تیره‌ترین روزهای سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار می‌انداخت كه طی آن در پرتو صدراعظمی امین‌السلطان اعطای امتیازهای گوناگون به روس‌ و انگلیس، ایران در سراشیب انحطاط كامل لغزید.
محمدعلی شاه به همین تعداد نیز بسنده نكرد و با دست زدن به یك بازی بس خطرناك، كوشید تا كشمكش‌های قدیمی میان شیخیه و متشرعین در تبریز؛ كریمخانی‌ها و متشرعه در كرمان، مسلمانان و زرتشتیان در یزد، حیدری‌ها و نعمتی‌ها در قزوین، شوشتر، شیراز و اردبیل و تنش میان فارس‌ها و ترك‌ها در تهران را دوباره زنده سازد؛ بدین خیال كه دولت و مجلس گرفتار در میان آتش اختلافات، ضعیف و زبون شوند.
اقدام دیگر شاه خودداری از توشیح متمم قانون اساسی و حمله شدید به مشروطه‌خواهان تحت عنوان بابی، ملحد و خرابكار بود اما همه این اقدامات هر چند كه مجلس شورای ملی را به زحمت می‌انداخت و بر دشواری اداره كشور می‌افزود، نتوانست آب رفته استبداد را به جوی بازگرداند، مگر زمانی كه تندروی عناصری در صفوف مشروطه‌خواهان فضا را برای تهمت‌زنی، تفرقه‌افكنی و خشونت‌ورزی شاه و درباریان فراهم آورد. تحولات پس از صدور فرمان مشروطیت، منشا پیدایی و گسترش سازمان‌های سیاسی بسیار و انتشار روزنامه‌های عمدتاً رادیكال بود. به‌گونه‌ای كه اعضای انجمن‌های مشروطه را در شهر ۲۵۰ هزار نفری تهران تا ۳۰ هزار ذكر كرده‌اند و در ۱۰ ماه پس از تشكیل مجلس شورای ملی شمار روزنامه‌ها و مجلات از ۶ به ۱۰۰ رسید و جالب اینكه بخش زیادی از آنها توسط انجمن‌های مخفی منتشر می‌شدند.
انجمن‌های مشروطه به چند دسته تقسیم می‌شدند. برخی مربوط به اهالی شهرهای مقیم پایتخت بودند مانند انجمن‌های اصفهان، كرمان و آذربایجان. برخی از آن محلات تهران بودند؛ مانند انجمن‌های دروازه قزوین، شاه‌آباد كوچه غریبان و چالمیدان. عده‌ای به نمایندگی از طبقات اجتماعی و ادارات دولتی تشكیل شده بودند. همچون انجمن‌های شاهزادگان و امرا و انجمن اداره گمرك و بدین‌ها باید انجمن‌های اصناف مانند انجمن كفاشان، اهل طرب، فراشان و درشكه‌چی‌ها را افزود. همه این انجمن‌ها حتی آنها كه چندان در امور سیاسی فعال نبودند، خود را مشروطه‌خواه و مجاز به دخالت در همه شوون سیاسی می‌دانستند آن‌گونه كه یكی از مورخان معاصر گزارش می‌كند، با افزایش شمار انجمن‌ها، «انجمن مركزی» به وجود آمد و قرار شد كه هر انجمنی دو نماینده به آن بفرستد كه «روح تمام انجمن‌ها» آنجا حاضر باشد. در رقابت با آن انجمن، انجمن دیگری به نام «انجمن رابط» برپا شد كه آن را انجمن سیار نیز می‌خواندند و باز مقرر بود كه هر انجمنی در آن نماینده‌ای داشته باشد. این دو انجمن، در همه امور مشترك عمومی تصمیم‌گیری می‌كردند و با دعوت از برخی انجمن‌ها و مشورت با آنها، تصمیماتی را اتخاذ می‌كردند كه مدعی بودند «رای ملت» است. گویی نه آنكه همین ملت پیش‌تر نمایندگانی را در مجلس شورای ملی انتخاب كرده بودند كه فلسفه فعالیتشان تصمیم‌گیری به نمایندگی از طبقات مختلف ملت بود.
فعالیت انجمن‌های مشروطه تا آنجا كه در حد ابراز رای و عقیده باقی می‌ماند، بی‌اشكال بود اما وقتی وضع بغرنجی به خود گرفت كه آنها به خود اجازه دادند در همه امور دولت و مجلس عملا دخالت كنند و حتی بی‌آنكه كوچك‌ترین مسوولیت سیاسی و اجتماعی داشته باشند از مجلس خواستند كه حفظ امنیت شهر را به آنها واگذار كند. از این گذشته آنها با راهپیمایی‌های هر روزه در مقابل مجلس یا این گوشه و آن گوشه شهر مبلغ نوعی آنارشیسم و تندروی سیاسی بودند و فضای جامعه را كه با تحریكات شاه و وابستگانش به اندازه كافی ملتهب بود، ملتهب‌تر می‌ساختند. گاه نیز نوك پیكان حملات خود را نه متوجه شاه مشروطه ستیز، بلكه متوجه مجلس مشروطه می‌ساختند و نقاد میان مشروطه‌خواهان را فزونی می‌بخشیدند.
اوج خشونت‌ورزی انجمن‌های مشروطه در ترور امین‌السلطان صدراعظم جلوه‌گر شد كه توسط «عباس آقا فدایی، عضو انجمن غره ۴۱ ملت» به وقوع پیوست. درست است كه امین‌السلطان، رجلی به غایت فاسد و ستمگر و شایسته چنین عقوبت سختی بود اما ترور او در آن هنگامه پرآشوب، برای هیچ‌كس جز شاه خشنودی به بار نیاورد. چرا كه بهانه لازم برای خشونت‌ورزی متقابل و سركوب مشروطه‌خواهان را به دست وی داد و از آن مهم‌تر اینكه مهره‌ای را كه می‌توانست در موقع لزوم همتراز با شاه به مخالفت با او برآید، از میدان به‌در كرد.
از آن سو، روزنامه‌های رادیكال كه برخی‌شان از سوی همین انجمن‌ها منتشر یا حمایت می‌شدند، بر آتش تندروی می‌افزودند. در حالی كه بزرگ‌ترین چالش مشروطیت در این زمان، تهدید مجلس از سوی سلطنت و ترس ناشی از استیلای مجدد استبداد بود، روزنامه‌های رادیكال تلاش در راه اصلاحات غیردینی را آغاز كردند. روزنامه صوراسرافیل كه درگیری با شاه را از حریم اخلاق بیرون برده و حلال‌زادگی او و پاكدامنی‌ مادرش را به چالش كشیده بود، این بار حملات خود را معطوف به روحانیت ساخت و بی‌آنكه از تلاش گسترده علما برای پیروزی مشروطیت یادی بكند به هجو علما برآمد و آنان را «اخاذ» نامید. همچنین در حالی كه برجسته‌ترین سیاستمداران و رهبران مشروطه مانند سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی لباس روحانیت به تن داشتند، خواستار كناره‌گیری روحانیون از سیاست شد.
بدین‌ترتیب نه‌تنها رنجشی بزرگ در دل علمای مشروطه‌خواه فراهم آمد، بلكه شاه این فرصت تاریخی را به دست آورد كه همه مخالفانش را ملحد و بی‌دین لقب دهد. حال آنكه اینان تنها بخشی از مخالفان بودند و نه همه آنها.
در نهایت كار به جایی رسید كه مجلس ناگزیر طرح تصفیه و انحلال انجمن‌های افراطی را در دستور كار خود قرار داد و سیدمحمد طباطبایی بانگ برآورد: «تمام اهل مجلس بدانند كه در این شهر انجمن‌ها برای تخریب این مجلس منعقد است... این انجمن‌های متعدده اسباب اغتشاش شده [اند] چاره این كار را بنمایید. اگر این وضع باشد، همه مملكت به هم خواهد خورد».
اما پیش از آنكه چاره كار شود، مملكت به هم خورد و
محمدعلی شاه كه چند باری با اتحاد مشروطه‌خواهان از مواضع خویش عقب نشسته بود، با بهانه قرار دادن همین تندروی‌ها و بزرگ كردن آنها بریگارد قزاق را به سوی میدان بهارستان حركت داد.
روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ خورشیدی، مجلس به توپ بسته شد و ۲۵۰ تن از مشروطه‌خواهان كشته شدند. بقیه یا دستگیر یا متواری گشتند و دستگیرشدگان فردای آن روز در باغ شاه به سختی مجازات شدند و عده‌ای‌شان كه تندتر رفته بودند هلاك گردیدند. شاید اگر نبود آرمان آزادی و مشروطیت تاریخ به سبب تندروی‌هایشان شد، قضاوت بی‌رحمانه‌ای درباره آنها داشت.
منبع : روزنامه تهران امروز