سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


داد قصه را به آفتاب!


داد قصه را به آفتاب!
● یک
«بیا، ای خوش خبر باران اسفند،
سلام سبز فروردین بیاور؛
برای شاخساران برهنه
فراوان جامه رنگین بیاور.
□□□
بگستر بر زمین فرش زمرد،
بریز الماس تر در جویباران،
که می آید به سوی حجله ی باغ
عروس دلفروز نوبهاران.
□□□
ببار، ای مهربان بارانِ اسفند،
که از مهر تو خاکِ ما بهشت است؛
غروبِ گریه ات در سینه ی دشت
طلوع خنده ی اردیبهشت است.
□□□
برای جشن نوروزی به پا کن
به هر باغی چراغانِ شکوفه؛
به نور قطره های پاک بگذار
امید میوه در جانِ شکوفه
□□□
ببار، ای مهربان، تا خاک آرام
شود بیدار از خواب زمستان؛
کشد خمیازه، و آنگه دست و رو را
صفایی بخشد از آب زمستان.»
«بچه های جهان» مجموعه ای از شعرهای کودک و نوجوان محمود کیانوش ـ پیش از انقلاب ۵۷ ـ است که به همت کانون پرورش فکری پس از انقلاب جمع آوری و منتشر شد. مشکل بتوان باور کرد که کیانوش با چنین شعرهایی توانسته لقب «پدر شعر کودک ایران» را دریافت کند و بر نسل شاعران کودک و نوجوان پس از انقلاب، تأثیری شگفت بگذارد. زبان بزرگسالانه این شعرها و صور خیال به عمد در گرو زبان قدمایی آن [رویکردی که شاید شاعران بزرگسال را خوش آید و آن را دال بر حضور استواری شعری در این دسته از آثار کیانوش بدانند!] خوانش آنها را حتی برای نوجوانان نسل اینترنت نیز دشوار می کند. گرچه پیش از ظهور کیانوش، در «شعر کودک» خبری از شاعرانگی و شعر نبود و زبان شعری هر دوره ای را باید با زبان متداول آن دوره سنجید اما باز کیانوش در این قضاوت، چندان پیروزمند پا از صحنه بیرون نمی نهد. باید پذیرفت که تأثیر کتاب «شعر کودک در ایران» وی بر شاعران بعد از او بیشتر از شعرهایش بوده است. چنان که جعفر ابراهیمی ـ شاعر و نویسنده کودک و نوجوان ـ می گوید: «ما بیشتر از شعرهای کودک کیانوش، از این کتاب تأثیر گرفتیم. خیلی از کارها را که او به دلیل پیشگام بودن نتوانسته بود در شعر خود به انجام برساند به شاعران آینده توصیه کرده بود و ما شاعران پس از انقلاب، به همان توصیه ها عمل کردیم.»
«گفتم: «کبوترجان، بیا
این بال ها را باز کن!
در آسمان نیلگون
پرواز کن، پرواز کن!»
□□□
تا دست را بر هم زدم!
او بال ها را باز کرد؛
در آسمان نیلگون
شاد و سبک پرواز کرد.
□□□
از جلوه ی پرواز او
گویی دل من باز شد؛
همراه او چشمان من
در گردش و پرواز شد.
□□□
پرواز شادیبخش او
شادی به جانم باز داد؛
جان مرا در آسمان
همراه خود پرواز داد.»
مصطفی رحماندوست ـ شاعر، نویسنده و مترجم آثار کودک و نوجوان ـ می گوید: «کودکان و نوجوانان روزبه روز سوژه هاشان نو می شوند و زبان هم تبعیت می کند از سوژه. من خیلی دوست دارم که کیانوش باز هم در این عرصه ادامه بدهد و فعالیت داشته باشد اما پس از سال ها دوری از ایران، از فضای ایران و از فضای بچه های ایران، دیگر زبانش زبان کودک و نوجوان نیست. شاید ایشان کار درستی کرده که دیگر خودش را شاعر کودک و نوجوان نمی داند چون بچه ها، خیلی سریع سوژه هاشان، زبانشان، موسیقی کلامی شان عوض می شود و حضور در شعر کودک و نوجوان نیازمند ارتباط مداوم با آنهاست؛ گرچه بعضی از سوژه ها در گذر زمان دچار تغییر چندانی نمی شوند اما زبان بیان آنها متفاوت می شود. مسئله دیگر این است شعری که سوژه کودکانه و زبان نوجوانانه داشته باشد، ناموفق است؛ نمی توانیم بگوییم چون زمان این زبان گذشته برای نوجوان مناسب است! البته بعضی از شعرهای کیانوش به نظر من هنوز هم زیباست و زبانش هم خوب است: «گندمزار، تو بسیار، زیبایی‎/ هر فصلی، با رنگی، می آیی» این شعر، هم کودکانه است و هم زبانش با زبان مخاطب تناسب دارد... به نظر من کیانوش در دوره خودش بهترین کار را انجام داده و شعر کودک را از یک شعر آموزشی، به شعری که در آن خیال هست ارتقا داده است.َ»
● دو
«رشته رشته، رشته رشته، برف
پرده پرده، پرده سپید
از فراز آسمان ژرف
بر زمین کشید.
دانه دانه، پوش پوش، برف
لایه لایه، چین به چین نشست،
از فراز آسمان ژرف
بر زمین نشست.
تخته تخته دست های برف
فرش های نقره تار و پود
از فراز آسمان ژرف
بر زمین گشود.»
به نظر می رسد که حق با رحماندوست است. نقطه قوت آثار کیانوش در «خیال» است نه در «زبان». «زبان» در آثار او، میان زبان راحت قابل فهم کودکان و زبان فخیم و ـ البته سهل و ممتنع ـ مورد پسند کلاسیک گویان شعر پارسی، در حال نوسان است اما «خیال کودکانه» ـ گرچه نه در این زمان ـ در زمان سرایش این شعرها از زهر این «ناهمخوانی زمانی» می کاست و این دسته از آثار را پیچیده در لفاف نقاشی های کودکانه، پذیرفتنی می کرد. بسیاری از شعرهای گذشته کیانوش، اکنون فاقد کارآمدی در حوزه کودک و نوجوانان اند دقیقاً به دلیل سدی که «زبان» این شعرها مقابل مخاطبان امروزی آنها قرار می دهند و حتی دسترسی به «خیال» را ـ با تمام اوصافی که رفت ـ مشکل می کنند. معدود شعرهایی را از کیانوش می توان یافت که سادگی زبان در آنها چربیده باشد و اکنون - برای مخاطبان فعلی - خوشایند باشند و روشن کننده تداعی های خیال انگیز.
«آب داشت قصه ای زلال،
داد قصه را به آفتاب؛
آفتاب قصه را گرفت،
ابر ساخت از بخار آب،
ابر داشت قصه ای سیاه،
داد قصه را به دست باد،
باد، تند و پر صدا، دوید،
پیچ و تاب ها به ابر داد.
قصه ی سیاه ابر را
در هوا شنید آذرخش؛
گفت قصه را به رعد و رعد
قصه را بلند کرد پخش.
قصه ی سیاه شد زلال،
آمد از هوا به سوی خاک؛
در کتاب جویبارها
شد روان دوباره روی خاک.
خاک مهربان شنید و گفت
قصه را برای دانه ها
زیر آفتاب، روی خاک
قصه سر زد از جوانه ها.
بشنو از زبان برگ ها
قصه ی زلال آب را؛
با زبان دل بگو سپاس
خاک را و آفتاب را.»
این دست از شعرهای کیانوش البته ساده اند و خیال انگیز اما نه چندان پیشنهاددهنده یا حتی دارای منطق روایی! دست به دست شدن یک «قصه» مسلماً ایده جذابی است اما «دلیل روایی» می خواهد. این دلیل روایی را نه می توان در «جایگاه و پایگاه زبانی» اثر جست وجو کرد ]«قصه» گفته می شود یا نقل می شود به کسی تحویل داده نمی شود![ نه در ساز و کار و تمهیدات روایی آن. انتخاب کلمه «قصه» صرفاً به دلیل انعطاف این کلمه و نزدیکی اش به فضای ذهنی کودکان بوده. دلیلی که چندان کافی به نظر نمی رسد آن هم برای شاعری که هنوز هم به عنوان یک نظریه پرداز شعر کودک، دارای آرای قابل توجهی است.
● سه
کیانوش در «شعر کودک در ایران» می نویسد: «کودک زیبایی کلام را در موسیقی بازمی یابد. کودک معانی را با موسیقی می آموزد. هنگامی که سخن گفتن را در حد معانی قابل ادراک جهان خود آموخت، بیشتر به سخنی می گراید که سرشار از موسیقی و زیبایی باشد چه کارش به این که آن سخن در جهان پراندیشه بزرگ ها مبتذل است. معیارهای کودک برای زیبایی صوتی هنوز بر پایه منطق استوار نشده است. در آن سخن سرشار از موسیقی ابتذال نمی بیند زیرا که هوش او هنوز، دریچه ای است گشوده بر گوش او و اگر گوش او را خوش آید، هوش او را نیز خوش می آید.»
شاید به همین دلیل است که بیشترین پیشنهادهای کیانوش در شعر کودک، معطوف «پیشنهادهای موسیقایی» اوست و کوتاه و بلند کردن اوزان عروضی و خلق شکل های جدید موسیقی کلامی؛ گرچه این پیشنهادها اغلب در شعرهای پیروان او همه گیر نشد و آنان به روند عادی ظهور موسیقی در شعر کودک مقید ماندند اما این راه هنوز برای نسل بعد گشوده است.
«بگذار چشمت
در آسمان چهره ات، شاد
مانند خورشید،
بخندد.
بگذار خورشید
با خنده های گرم و آزاد
بر اخم شب راه
ببندد.
بگذار لب ها
مانند باغ در بهاران،
از شاخه ها گل
ببخشند.
گل های حرفت،
از مهربانی خورده باران،
در باغ چهره
برخشند.»
«بچه های جهان» یک سند تاریخی است از دوره ای که شعر کودک تازه می خواست خود را «تعریف» کند. در اواخر دهه ۴۰ شمسی، تقریباً و تحقیقاً از «شعر کودک» اثری نبود. اگر بود متونی بود از صبحی و یمینی شریف و زاغکی قالب پنیری دید و... همین! کیانوش شاعر و نویسنده و مترجم آثار بزرگسال موقعی که در آموزش و پرورش، موظف به انتشار مجلات «پیک» شد، گمان می کرد که می تواند شعر و داستان موردنیاز مجله را از آثار شاعران و نویسندگان آن روزگار تأمین کند اما به زودی دریافت غیر از دو، سه اثر از دفتر شعر «پروین دولت آبادی» ـ که آن هنگام به عنوان شاعر بزرگسال شناخته می شد ـ اثری مناسب برای کودکان در دسترس نیست. پس برای تولید شعر کودک از صفر شروع کرد... و اکنون این «گونه» شعری چندان بالنده شده که آثار خود وی در پرتو این نوادگان ادبی، کم فروغ می نماید! خب! چنین است رسم سرای درشت!
یزدان مهر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید