دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

پزشکان ‌هم دچار کمبود محبت می شوند


پزشکان ‌هم دچار کمبود محبت می شوند
وقتی استاژر (کارآموز) بودم، همه می‌گفتند که استاژرها در بیمارستان‌ها پادشاهی می‌کنند. اما من که هنوز بدنم گرم بود، معنی این حرف‌ها را نمی‌فهمیدم. مثل کنه به استادها می‌چسبیدیم تا بلکه بتوانیم چند نکته یاد بگیریم. هرچند که در اغلب موارد این تلاش منجر به آن می‌شد که اساتید برای از سر بازکردن ما بگویند فعلا بروید و شرح حال مریض‌های بخش را بگیرید.
بعد که شرح حال گرفتن‌مان تمام می‌شد، می‌گفتند من کار دارم و باید بروم، آقایان رزیدنت هستند، اگر سوالی دارید از آنها پرسید. خلاصه ما هم که بعد از هفت ترم آموزش تئوری در دوره‌های علوم پایه و فیزیوپاتولوژی با یک دنیا ذوق و شوق وارد محیط بیمارستان شده بودیم، به این راحتی ول کن قضیه نبودیم. تداوم این رویه موجب می‌شد که رفته رفته در طی ۲۱ ماه دوره استاژری شوق و سماجت دانشجویان برای وادارکردن اساتید و رزیدنت‌ها به آموزش دادن هم کمتر بشه.
اما بنا به دلایل متعددی، برخی از بخش‌های استاژری از سایر بخش‌ها متمایز بودند. وجود اساتید علاقه‌مند یا چند رزیدنتی که سوالات استاژر‌ها را با علاقه و حوصله پاسخ می‌دادند موجب شده بود که به اصطلاح در میان این همه بخش، چند بخش «آموزش‌دار» هم داشته باشیم. این اصطلاحی بود که میان استاژرها شایع بود. هرچند که به نظر من اساتید همه بخش‌ها با توجه به آنکه عضو هیات علمی دانشگاه هستند می‌بایست در امر آموزش‌دادن فعال باشند. یکی از بخش‌های آموزش‌داری که داشتیم، بخش روماتولوژی بود...
... چند ترم گذشت. دوره استاژری و پادشاهی ما به پایان رسید. امتحان پیش‌کارورزی و شروع به کار به عنوان انترن پزشکی. یک روز برحسب اتفاق یکی از دانشجویان سال پایینی که چند ماه بود که به گروه پادشاهان بیمارستان (استاژرها) پیوسته بود را دیدم. وقتی یاد کشیک‌ها، سختی‌های دوره انترنی، عدم تعریف وظایف انترن‌ها و اینکه همه فراموش کرده‌اند که انترن‌ها به بیمارستان آمده‌اند که کار یاد بگیرند نه آنکه کار بقیه (رزیدنت‌ها) را راه بیاندازند، فهمیدم که چرا استاژر‌ها پادشاهان بیمارستان هستند. بعد از احوال‌پرسی طبق روال معمول از بخش‌ها و شرایط بیمارستان‌ها هم سوال کردم. فهمیدم که دوست استاژر‌ من، تقریبا در همان بخش‌هایی آموزش دیده که یک روز من هم در آن بخش‌ها دست و پا می‌زدم تا نکته‌ای را زیر زبان آموزش‌دهندگان بیرون بکشم.
از اوضاع بخش‌ها، حال و احوال اساتید و رزیدنت‌های سال یک زمان خودم که اکنون رزیدنت‌ ارشد شده بودند سوال کردم. ظاهرا تغییر خاصی در طی این مدت رخ نداده است. ماه پیش دوستم بخش روماتولوژی بوده است. او هم معتقد بود که این بخش با سایر بخش‌ها خیلی فرق داشته است. ظاهرا تا روز آخری که بخش را ترک کنند از همه چیز راضی بوده، کهه با توجیه به کم‌کاری به او نمره ۱۴ خواهند داد. ظاهرا سایر دوستانش که طی ماه گذشته در این بخش بوده‌اند نیز نمرات مشابهی کسب کرده‌اند. برای خود من هم عجیب بود. چون معمولا دانشجویان علاقه‌مند و درس‌خوان (و البته سمج) این بخش‌‌ها را انتخاب می‌کردند و اکثرا هم نمرات خیلی خوبی در پایان دوره کسب می‌کردند.
از او پرسیدم آیا مشکلی بین آنها و رزدیدنت‌ها یا فلوهای بخش پیش نیامده؟! پاسخش منفی بود: ظاهرا همه چیز طبق روال عادی آن پیش رفته بود. کلاس‌های مرتب، حضور به موقع دانشجویان، سمج بازی‌های همیشگی و... اما بعدها فهمیدم که یک چیز طبق روال عادی پیش نرفته است. از من خواست که اگر رزیدنت‌ها را در طی کشیک‌هایم در بیمارستان دیدم، راجع به علت پایین بودن نمرات آنها سوال کنم. از هم جدا شدیم. او به سمت خانه رفت و من هم با عجله به سمت پاویون رفتم تا غذای پایون را که فقط به نیت تداوم حیات انترن‌ها پخته می‌شود را بخورم. یک روز دیگر و یک کشیک دیگر.
آن شب، اورژانس خیلی شلوغ بود. هر وقت رزیدنت ارشد را می‌دیدم، یار دوست استاژرم می‌افتادم. اما نه رزیدنت وقت داشت راجع به این موضوع صحبت کند و نه من فرصت می‌کردم بیماران و کارهای مربوطه به آنان را رها کنم.
... ساعت ۱۰ شب بود که دیدم یکی از انترن‌ها، با یک کیسه پر از کیک و آب‌میوه به سمت ایستگاه پرستاری آمد. ظاهرا این دست و دل بازی او به دستور رزیدنتش انجام شده بود. دلیلش را نمی‌دانستم ولی این‌قدر این کار در اورژانس‌ها تکرار شده که می‌شود دلایل احتمالی آن را حدس زد. یکی از دلایلی که استاژری را دوره ممتازی در دوره پزشکی می‌دانم نیز همین امر است. یادم می‌آید که آن موقع‌ها فقط روز آخر هر بخش دسته‌جمعی یک جعبه شیرینی برای تقدیر از اساتید و رزیدنت‌ها می‌خریدیم. اما الان رزیدنت‌ها عادت کرده‌اند که به بهانه‌های مختلف از انترن‌ها به عنوان تامین‌کننده منابع غذایی و مکمل غذایی به بیمارستان‌ها استفاده‌ کنند.
انصافا آب‌میوه ‌خنک و خوش‌طعمی بود. هرچه به نیمه‌های شب نزدیک‌تر می‌شدیم، تعداد بیماران کمتر می‌شد. آثار خواب‌آلودگی کم‌کم در چهره کادر درمانی اورژانس نمایان می‌شد. رزیدنت‌ها برای بار آخر اوضاع اورژانس و بیماران را با هم چک می‌کردند تا اگر بیمار بدحالی به بیماران موجود اضافه نشود و به ترتیب از رده‌های بالا برای استراحت اورژانس را ترک کنند و به پایون بروند.
با خودم گفتم بهتر تا دیر نشده با رزیدنت ارشدی که از اوضاع نمرات استاژر‌های روماتولوژی اطلاع دارد.، صحبت کنم. چون اگر برای استراحت به پاویون می‌رفت، بعید بود که تا صبح به اورژانس سر بزند.
... «سلام آقای دکتر. من را یادتون هست؟ زمانی که سال یک بودید من استاژر شما بودم.»... موقع سلام و احوال‌پرسی از چهره رزیدنت سال یک ما که الان رزیدنت ارشد شده فهمیدم که خیلی خسته است. برای همین خیلی سریع رفتم سراغ نمرات استاژر‌های ماه پیش و راجع به آن سوال کردم.
کمی فکر کرد و مثل اینکه موضوع خنده‌داری یادش آمده باشد لبخندی زد و گفت: «نمرات آنها به خاطر این پایین‌تر از گروه‌های قبلی شده که روز آخر دوره از ما تقدیر لازم را به عمل نیاورده‌اند.» اول متوجه منظورش نشدم. پرسیدم منظورتان چیست؟ گفت روز آخر دوره خودتان، یادت نیست چه کار کردید؟ تازه متوجه شدم که چه چیز طبق روال عادی خودش پیش نرفته بوده است. جعبه شیرینی و سایر تقدیرهای خوشمزه!
منبع : هفته نامه سپید