یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

حقّ و باطل در نهج البلاغه


حقّ و باطل در نهج البلاغه
مسئله جنگ از جنبه علل و عوامل اجتماعی، می‏تواند مبادی و منشأهای متعددی داشته باشد. من در فرصتی كه پدید آمده، قصد دارم با مروری به دوران كوتاه حكومت علی (ع)، انگیزه‏ها و عوامل مؤثر در جنگهای حضرت را مورد بحث قرار دهم. برای این منظور، لازم می‏دانم بحثی پیرامون كلمه «حق» در نهج البلاغه انجام دهم. چرا كه بنظر من این بحث می‏تواند بسیاری از ابهامات را در این زمینه برطرف كند.
از جمله خطبه‏هائی كه مناسب این بحث تشخیص داده شد، خطبه‏ای است كه حضرت در آن، به مسئله اختلاط و امتزاج باطل با حق اشاره میكنند و تصریح می‏فرمایند كه «چنانچه حق با باطل ممزوج نمی‏شد، فتنه‏های معاندین نیز بوقوع نمی‏پیوست». «إنّما بدء وقوع الفتن: أهواء تتّبع، و أحكام تبتدع، یخالف فیها كتاب اللّه» همانا آغاز وقوع فتنه‏ها دو چیز است: هواهای نفسانی كه مورد پیروی كوركورانه واقع میشوند، و دستورات و قوانین بدعت گذاری شده كه مخالف كتاب خداست.
«و یتولّی علیها رجال رجالا علی غیر دین اللّه» و در دوران فتنه‏ها انسانها در اثر تقلید از رجال گمراه، بر طریق غیر دین خدا گام می‏گذارند.
«فلو أنّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین» اگر چنانچه باطل ممزوج با حق نمی‏شد بر طالبین حقیقت، باطل آشكار می‏شد.
«و لو أنّ الحقّ خلص من لبس الباطل، انقطعت عنه ألسن المعاندین» و اگر چنانچه حقیقت از پوشش باطل خلاص می‏شد، زبان معاندینی كه حق را بهانه عناد خویش كرده‏اند، قطع می‏شد.
«و لكن یؤخذ من هذا ضغث، و من هذا ضغث، فیمزجان فهنا لك یستولی الشّیطان علی أولیائه، و ینجوا الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنی» لكن اینها مقداری از حق را با اندكی از باطل ممزوج و مختلط میكنند، و بدین گونه شیطان بر یارانش مستولی می‏گردد، امّا آنهائی كه مصداق «سبقت لهم من اللّه الحسنی» هستند نجات می‏یابند.
● حق و باطل
كلمه «حق» در نهج البلاغه به دو طریق استعمال گشته است: یكی حق در برابر ناحق بمعنای «عدل» در برابر «ظلم». دیگر حق بمعنای «صحیح» در برابر باطل بمعنای «ناصحیح».
عدم رعایت و ترك این دو جهت توسط مردم، منشأ و پیدایش جنگهای دوران حكومت امیر المؤمنین شد.
امیر المؤمنین (ع) پایه حكومت خویش را بر اساس اقامه عدل، و باز گرداندن امور اجتماعی به مجاری اسلامی خویش، بنا نهاد: تقسیم بیت المال بر اساس عدل اسلامی، عزل و نصب‏ها و جنگ و صلح‏ها بر اساس عدل اسلامی و... اما در جامعه‏ای كه در فراز و نشیب حوادث پس از رسول اكرم (ص)، از معیارهای اسلامی فاصله گرفته، و بدعت‏های خطرناكی در دین انجام یافته است و قومیّت پرستی و باند بازی و باج دادن حكومت به چهره‏ها و شخصیت‏های سرشناس، بعنوان یك معیار حكومتی پذیرفته شده است، اجرای عدلی كه مورد نظر امیر المؤمنین (ع) است، طبعا دشواری‏های فراوانی در پی خواهد داشت. توقعات و
تمنّیات و هواهائی كه قبل از حاكمیّت علی (ع) مورد پیروی و تبعیّت واقع شده‏اند، با اهداف امیر المؤمنین مغایر است. لذاست كه عدل علی (ع) برای بسیاری از افراد و اشخاص منحرف بهیچ وجه قابل تحمل نیست.
«فالحقّ أوسع الأشیاء فی التّواصف، و أضیقها فی التّناصف» «حق»، برای آنكه پیرامونش سخن گفته شود و شعار داده شود و تبلیغات انجام گیرد، زمینه بسیار وسیع و گسترده‏ای دارد، زیرا انسانها همه خواستار حق‏اند و فطرتا بدنبال حقیقت می‏باشند. بنا بر این حتی اشخاص منحرف هم ادعای حقیقت می‏كنند و هیچ انسانی نیست كه برای تبلیغ عمل خویش، ادعای حق بودن نكند. لكن در مقام عمل، اجرای حق و عدل، دشوارترین كارها، و زمینه عملی آن، محدودترین زمینه‏هاست.
بتاریخ بر می‏گردیم. جنگ جمل را برای چه به راه انداختند حضرت، خود در نهج البلاغه این مطلب را روشن می‏سازند. یكی از عوامل آن جنگ، این بود كه طلحه و زبیر، بعنوان دو صحابی معروف پیامبر و دو شخصیت برجسته مملكت اسلامی، در آغاز حكومت امیر المؤمنین برای باج خواهی با چرب زبانی سخن از مشورت كردن حضرت با ایشان در امر حكومت بمیان آوردند. آن دو به حضرت اعتراض داشتند كه چرا در امور مملكتی، آنها را مشاور و معاون خویش قرار نمی‏دهد. و حضرت در پاسخشان فرمود: «لقد نقمتما یسیرا، و ارجأتما كثیرا. ألا تخبرانی، أیّ شی‏ء كان لكما فیه حق دفعتكما عنه أم أیّ قسم استأثرت علیكما به أم ایّ حقّ رفعه إلیّ احد من المسلمین ضعفت عنه، أم جهلته، ام أخطأت بابه و اللّه ما كانت لی فی الخلافهٔ رغبهٔ و لا فی الولایهٔ إربهٔ و لكنّكم دعوتمونی الیها و حملتمونی علیها» «همانا از «اندك» ناراضی بودید، و «بسیار» را پشت سر انداختید. به من نمی‏گوئید كه در چه چیز حق داشتید كه آنرا از شما منع كردم یا كدام نصیب‏و بهره‏ای بوده كه خود برداشته و بشما نداده‏ام یا كدام حق و مسئله‏ای بوده كه مسلمین پیش من آورده باشند و من از آن عاجز و ناتوان مانده باشم، یا نسبت به آن جهل داشته در آن اشتباه كرده باشم بخدا سوگند من خواستار حكومت بر شما نبودم، شما مرا وادار كردید و به آن دعوت نمودید.
و این منطقی‏ترین و مؤثرترین جوابی است كه می‏توان نسبت به افرادی چون طلحه و زبیر داد و حتی در شرایط حساسی كه باند «بنی امیّه» بعنوان خطرناك‏ترین دشمن برای حكومت اسلامی، در همه جا حضور مؤثّر دارند، و بدعت‏ها و فتنه‏ها در گوشه و كنار جامعه اسلامی در حال شكل گیری است، باز هم امیر المؤمنین حاضر نیست تا در مقابل طلحه و زبیر كه حق و باطل را بهم ممزوج كرده‏اند، سازشكاری و یا باج دهی كند. لذا پرده از چهره فریب كارشان بكنار رفت و معلوم شد كه آنان براستی خواهان مصلحت و خیر مملكت اسلامی نبودند، بلكه بدنبال قدرت بودند، و سر انجام جنگی ناخواسته بر امیر المؤمنین تحمیل شد.
اما در چنین شرایطی امیر المؤمنین كه برای خدا می‏جنگید، هیچ بیم و تردید بخود راه نمی‏دهد، اگر چه خونهای بسیاری از معاندان هم بر زمین ریزد. و در این باره فرمود: «ألا و إنّ الشّیطان قد جمع حزبه، و استجلب. خیله و رجله، و انّ معی لبصیرتی: ما لبّست علی نفسی، و لا لبّس علیّ». هان زنهار كه بتحقیق شیطان حزب خویش را گردهم آورد، و لشكر خویش را بسیج نمود. و من بتحقیق بر اساس بصیرت و بینش الهی خود حركت میكنم و هیچ حقیقتی بر من پوشیده و آمیخته با باطل نیست.
من اسلام و قرآن را بهتر از هر كس می‏شناسم و در اجرای حكم خدا از هیچ حادثه و جنگی بیم ندارم... به این ترتیب امیر المؤمنین با قاطعیت اقدام نموده وفتنه جمل را فرو نشاند. اما البته در مسایل اجتماعی و سیاسی كار بهمین جا خاتمه نمی‏یابد. پیامدها و اثرات اجتماعی یك چنین جنگ خونینی، بطور اجتناب ناپذیری برای حكومت امیر المؤمنین (ع) مسئله ساز می‏شود. طلحه و زبیر و بسیاری از بزرگان كشته میشوند. عایشه أمّ المؤمنین آن گونه شكست می‏خورد... مردم گاه دچار شبهه میشوند: ماجرا چیست چه كسی بحق است و چه كس بر باطل در این سوی میدان اصحاب و بزرگان هستند و در آن سوی میدان نیز... و این گونه تردیدها حتی در میان اصحاب امیر المؤمنین نیز مشاهده می‏شود.
«حارث بن حوط» پس از واقعه جمل، از حضرت می‏پرسد: «أ ترانی اظنّ أصحاب الجمل كانوا علی الضّلالهٔ» و حضرت پاسخ دادند: «یا حارث، انّك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فحرت».
ای حارث، تو بجای آنكه به بالای سرت نگاه كنی به زیر پایت چشم دوخته‏ای. بجای آنكه افق دیدت را گسترده كنی و امام خویش را دنبال كنی، به ظواهر امور جزئیّه مشغول و معطّل می‏گردی. فلذا حیران و گیج می‏شوی. «انّك لم تعرف الحقّ فتعرف من أتاه، و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه» تو حق را نمی‏شناسی تا پیروانش را بشناسی. و باطل را نمی‏شناسی تا اهلش را بشناسی. پس چگونه می‏توانی در باطل نبودن اصحاب جمل سخن بگوئی اتّفاقا شبیه همین سخن را حضرت به شخصی بنام «حارث همدانی» فرمودند: «الحقّ لا یعرف بالرّجال» حق با اشخاص و افراد سنجیده و شناخته نمی‏شود بلكه «عرّف الحقّ تعرف أهله» تو حق را بشناس، آن گاه تشخیص این كه كدام گروه بر حق است و كدام ناحق است آسان خواهد بود.
● حق در مقابل باطل
گفتیم كلمه حق، به معنای عدل كه در مقابل ظلم و جور مطرح بود، یك سلسله مسائلی را در دوران حكومت علی (ع) (بواسطه اجرای این حق و عدل)بدنبال داشت. امّا حق به معنای دومی كه در مقابل باطل استعمال شده است نیز مطرح بود. تا زمان جنگ صفین، اجرای «عدل» بود كه مسئله ساز حكومت امیر المؤمنین بود، اما در ماجرای حكمین و قضایای مربوط به خوارج، «حق» در مقابل «باطل» مطرح می‏شود. كه در این معنای دوم، مسئله، جنبه عقیدتی و ایدئولوژیكی پیدا میكند. «كلمهٔ حق یراد بها الباطل». اینجاست سخن از «كلمه حق» مطرح است كه از آن، «معنا و مقصد باطل»، اراده شده است.
شعاری كه خوارج در تشكلاتشان (در یك صحرائی بنام «حرورا» و نیز در مواقع دیگر) مطرح می‏كردند «لا حكم الّا للّه و لو كره المشركون» بود.
امیر المؤمنین (ع) در برابر شعار و تبلیغات این گروه روش ملایمت و پرهیز از درگیری و خونریزی را در پیش گرفتند. خط مشی حضرت این بود كه ما دام كه جریان خوارج به شكل یك جریان عقیدتی و سیاسی در جامعه مطرح است، و هنوز جنبه نظامی و محاربه با حكومت اسلامی را بخود نگرفته، با آنها نجنگد.
زیرا ما دام كه دست به ترور و آدم كشی و سرقت مسلحانه و... نزده‏اند، تنها بعنوان یك طرز تفكّر جاهلانه، و یك سلسله معتقدات آلوده به تعصّب مطرح‏اند.
حتی این گروه، در هنگام تجمع مردم در مسجد، به میان مردم می‏آمدند، و با درشت خوئی و بی ادبی شعار خود را مطرح می‏كردند. (و گاه خطبه امیر المؤمنین را قطع می‏كردند، و یا حتی در میان نماز جماعت، آیاتی را كه برای حبط عمل مشركین نازل شده است خطاب به امیر المؤمنین قرائت می‏كردند كه: «لئن اشْرَكْتَ لَیَحْبطنَّ عملُك وَ لَتَكُونَنَّ من الخاسِرینَ» ، معهذا حضرت با بزرگواری عجیب و صبری جمیل، با برخورد منطقی و روش تربیتی اسلامی با اینان برخورد می‏كردند.
حرف خوارج این بود كه معاویه و علی (ع) در قضیه قبول حكمیت، هر دو تن مرتكب شرك شدند. لذا باید همه برگردیم به صحرائی كه در آن، صحنه جنگ صفّین واقع شد. و سپس سه روز از خداوند طلب آمرزش كنیم، و پس از آن جنگ را با لشكر شام آغاز كنیم. حضرت می‏گفتند: پس چرا شما این موضع تندضد معاویه‏ای را آن روز كه در جنگ صفین فقط چند گام با پیروزی فاصله داشتیم، نگفتید جواب می‏دادند: كه ما آن روز خسته بودیم و در جنگ زخمی زیاد داده بودیم. امّا الآن متوجه اشتباه خود شده‏ایم. حضرت می‏فرمود: آن روز كه من شما را به ادامه جنگ با معاویه تشویق كردم و شما تن به حكمیت دادید، من ناچار مجبور به قبول حكمیت شدم و با دشمن پیمان بستم. امروز دیگر نمی‏توانم نقض پیمان بكنم. پیامبر خدا با مشركان هم پیمان می‏بست و هرگز پیمان شكنی نمی‏كرد. و لكن اینان همچنان بر شعار باطل خویش اصرار می‏ورزیدند.
امیر المؤمنین خود در باره شعار فریبنده «لا حكم الّا للّه» چنین فرمود: «كلمهٔ حقّ یراد بها لباطل نعم إنّه لا حكم الّا للّه، و لكن هولاء یقولون: لا إمرهٔ الّا للّه. و انّه لا بدّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر» : این شعار، كلمه حقی است كه با آن هدف باطلی را اراده كرده‏اند. آری «حكم» فقط از آن خداست، امّا این جمعیت (خوارج) می‏گویند هیچ «امارتی» نیست مگر برای خدا اما بالاخره مردم برای اداره امورشان نیازمند یك امیری هستند خواه صالح و نیكوكار باشد، خواه فاجر و بد كار.
اینجا ملاحظه می‏شود كه كلمه «حق» در مقابل «باطل» بكار رفته است نه در برابر ظلم». «ابن میثم» در شرح این جمله حضرت می‏گوید: این كلام و شعار «لا حكم الّا للّه» كه كلمه‏ایست حقّ اما بدان اراده امری باطل را كرده‏اند، در حقیقت معلول و مولود خدعه‏هائی بود كه بذرش را اصحاب معاویه در اذهان خوارج كاشتند. پس از آنكه چند گامی تا شكست نهائی فاصله نداشتند، قرآنها را به نیزه كردند و فریاد زدند كه ای مسلمین میان ما و شما قرآن حكومت كند.
این كلمه‏ای حق بود اما قصد آنان تنها نجات معاویه از شكست، و هدف باطل ایشان سست كردن مسلمین بود. و امروزه ما همین روش را در صلح جوئی صدام در جریان جنگ تحمیلی مشاهده می‏كنیم كه تنها هدف آن، تجدید قوا و تجهیز نیرو است و بس. و من در اینجا احساس وظیفه میكنم كه هشدار دهم به تمام‏كسانی كه سخن من را می‏شنوند: هشیار باشید امروز جنگ عراق علیه ما، جنگ كفر است علیه اسلام، جنگ تمام مستكبرین جهانی است علیه مسلمین، جنگ شیطان است با دین خدا، جنگ رذالت است در مقابل شرف و آزادی. امروز ملت ایران بر سر یك دو راهی بزرگ قرار گرفته است: یا كشته بدهد، معلول و مجروح بدهد، بمب‏ها و موشك‏ها را تحمل كند، حصر اقتصادی را بپذیرد، اما آزاد و مستقل و آقا بماند. و یا آنكه در برابر مطامع دشمنان، سازش و تسلیم را پیش گیرد و تن به صلحی ذلت بار بدهد. من امروز، در این كنگره‏ای كه بنام علی (ع) تشكیل شده است، یك جمله‏ای را از آن حضرت نقل میكنم كه معتقدم این جمله، با شرایط امروز ایران تناسب كامل دارد.
عن علی (ع) «لیس العاقل من یعرف الخیر من الشّر و لكنّ العاقل من یعرف خیر شرّین».
محمّد تقی فلسفی
منبع : بلاغ