شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دین و چرتکه دکارتی


دین و چرتکه دکارتی
اگر برخی مسائل و موضوعات اسلامی با استدلال‏های عقلی ما تضاد یا تناقض داشته باشد و ما برای یافتن پاسخ و راه انطباق، تلاش کنیم و به پاسخ نرسیم، وظیفه چیست؟
هیچ گونه تضادی میان اسلام و عقلانیت نیست؛ البته گاهی جای دادن امری خارج از قلمرو دین، در حیطه دین یا برخوردار نبودن استدلال عقلانی از شرایط و مقدمات درست و یا گزینش معنایی خاص از عقل، ما را به سوی این ناسازگاری رهنمون می‏شود. برای آشنایی با وجوه مختلف این بحث، توجه به نکات زیر، ضرورت دارد:
الف) عقل و رویکردهای عقلانی در تاریخ فلسفه به گونه‏های مختلفی مطرح شده که عبارتند از:
۱) افلاطون میان dianoia (عقل استدلالی و جزئی) و noesis (عقل شهودی یا عقل کلی)، فرق می‏نهاد؛ متعلق اولی را مفاهیم ریاضی و متعلق دومی را صور علوی شهودی یا عالم مثل می‏خواند؛ مثال عقل استدلالی و جزئی، اثبات تمام قضایای ریاضی است که توسط dianoia صورت می‏گیرد؛ مثل مجموع زوایای یک مثلت، صد و هشتاد درجه است و یا اگر به طرفین تساوی، مقدارهای مساوی اضافه شود، به تساوی طرفین، خللی وارد نمی‏گردد.
همچنین مثال عقل شهودی و کلی، اثبات حقایق عالم تجرد، اثبات اسما و صفات حضرت حق، اثبات وحدانیت حضرت پروردگار و این که هر علتی، معلولی دارد و علت، اصل و معلول، فرع آن است.
۲) در زبان لاتین، دو واژه ratio و intellectus، برای عقل به کار برده می‏شوند. متفکران قرون وسطا نیز به تفاوت این دو عقل واقف بودند. در نگاه آنان، محصول ratio، علم و شناخت جزئی است و نتیجه intellectus، حکمت و دانایی یا معرفت به حقایق ازلی، به ویژه خداوند است.
برای شناخت جزئی علم نیز می‌توان محسوسات و امور جسمانی پیرامون ما را مثال زد؛ مثل این که ماه به دور زمین می‏چرخد؛ خورشید نورانی است و امروز هوا گرم است و مثال برای حکمت و دانایی، این است که عالم ملکوت، بر عالم ماده و جسم، مقدم است؛ خداوند، غنی مطلق است و همه ممکنات در سلسله وجود، به واجب منتهی می‌شوند.
۳) دکارت، عقل کلی را نمی‌پذیرد و به آن اشاره نمی‏کند و تمام توجه وی، به عقل حساب‌گر و دوراندیش است.۱ عقل حساب‌گر و ابزاری، همان عقلی است که چرخ فعالیت‏های روزمره انسان را به حرکت در می‏آورد؛ مثل عقل معاش، عقل مدیریت، عقل حساب و کتاب و عقل موفقیت در امور زندگی.
۴) از دیدگاه مکتب پراگماتیسم، عقلانیتی مثمرثمر است که گره‏ای از مشکلات تجربی ما بگشاید و به عبارت دیگر، این مکتب، عقل را خادم رغبت‏های انسان می‌داند و ارزش معرفت را به جنبه عملی، منحصر می‏کند.۲
این مکتب، اصطلاحات خاصی از قبیل «ارزش نقدی»، «ثمره و نتایج» و «منافع» را به گونه‌ای به کار می‏برد که گویا می‏خواهد تمام افکار و اندیشه‏های خود را درخور فهم کاسبان و بازاریان ارائه کند و هیچ مسئله‏ای برای این مکتب ارزش ندارد؛ مگر این که در راهنمایی و تشویق امور دنیوی ما مؤثر باشد.۳
عقل در مکتب پراگماتیسم، پشتوانه اقتصاد، بازار، داد و ستد و بانک‌داری و در یک کلام، سرمایه‌داری است؛ یعنی آن‌چه سرمایه را بارور می‏سازد، عقل است؛ حال از هر طریق ممکن که صورت پذیرد و اصل، زیادی ثمره و نتیجه است و وسیله، هر چه باشد، باکی نیست.
۵) از نظر کانت، عقل نظری در حل مسائل متافیزیکی، ناتوان و احکام عقلی، در این زمینه، فاقد ارزش علمی است. وی به صراحت گفت: مسائلی از قبیل وجود خدا، جاودانگی روح و اراده آزاد را نمی‏توان با برهان عقلی اثبات کرد؛ ولی ایمان به آنها برای پذیرش نظام اخلاقی، ضرورت دارد.۴
ب) عقل و عقلانیت از نظر فلسفه اسلامی
یکی از امتیازات بارز انسان، نیروی تفکر است. تفکر، فعالیتی درونی است که بر روی مفاهیم ذهنی انجام می‏گیرد و بر اساس معلومات شناخته شده، مسائل مجهول، حل می‏شوند؛ روش تعقلی، بر قیاسی که از مقدمات عقلی محض تشکیل می‏شود، مبتنی است و مقدمات، یا از بدیهیات اولیه هستند و یا به آنها منتهی می‏شوند؛ مانند همه قیاس‏های برهانی که در فلسفه اولی و ریاضیات و بسیاری از مسائل علوم فلسفی به کار می‏روند. فرق روش تعقلی و تجربی در این است که تکیه‌گاه روش تعقلی، بدیهیات اولیه و تکیه‌گاه روش تجربی، مقدمات تجربی هستند.۵ فلسفه اسلامی، هستی‏شناسی، خداشناسی و انسان‏شناسی را به روش تعقلی ارائه می‏دهد.
● روش انبیا و روش عقلانی
اصولاً بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و حقیقت و بین آن‌چه انسان از طریق استدلال درست و منطقی به دست می‌آورد، تفاوتی نیست و تنها فرق آن است که پیغمبران از مبدأ غیبی کمک می‏جستند و از زلال چشمه وحی، می‏نوشیدند. آن بزرگان، با این که به جهان بالا مرتبط بودند، اما خود را تنزل می‏دادند و به اندازه فهم و درک مردم، سخن می‏گفتند و از بشر می‏خواستند تا این نیروی فطری و همگانی را به کار برده، به استدلال و دلیل استوار و منطقی، چنگ زند. بنابراین ساحت انبیا، پاک‏تر از آن است که مردم را به حرکت بدون بصیرت و تبعیت کورکورانه، مجبور سازند. قرآن کریم می‏فرماید: «بگو این راه من است؛ من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‏کنیم».۶
از این رو، دین و عقلانیت یا شریعت و حکمت که هدف و واضع و روش آنها یکی است، باهم هیچ گونه اختلافی ندارند. دین حقیقی، مردم را فرا می‏خواند تا از روی دلیل عقلی، به عالم ماورای طبیعت، یقین و علم پیدا کنند. عقل و نقل در طول هم جای دارند و همان مطالب کتاب و سنت را با دیدی عمیق‏تر نگریستن، حکمت و فلسفه است. فلسفه و دین، دو چهره یک حقیقت و دو نماد یک واقعیت به شمار می‏آیند.
عقل، حجت درونی انسان‏هاست که آنان را در مسیر کمال، راهبری می‏کند. شریعت، حجت بیرونی برای نجات انسان‏ها از گرداب آلودگی‏ها و سوق دادن آنان به سوی کمال و سعادت انسانی است. امام کاظم علیه السلام می‏فرماید: «خداوند، برای مردم، دو حجت قرار داده است؛ حجت ظاهری و حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری، فرستادگان الهی و پیامبران و امامان علیهم‌السلام هستند و اما حجت باطنی، عقل‏هایند».۷
بر این اساس، ممکن نیست که حجت ظاهر و باطن، با یکدیگر تعارض داشته باشند. حجت، به معنای دلیل و راهنماست و راهنما به کسی گویند که با راه و مقصد و منتهای آن آشنا باشد. طبق روایت امام کاظم علیه السلام، برای رسیدن به خدای واحد، دو راهنما وجود دارد؛ راهنمایی از بیرون و راهنمایی از درون. این دو حجت ظاهر و باطن، دو طریق مستقل و بی‌نیاز از هم نیستند. وقتی انسان به هدف می‏رسد که نهایت همسویی و هماهنگی میان این دو راهنما، برقرار باشد.
حجت ظاهر (انبیا و امامان) علیهم السلام با عقلانیت بیگانه نیست؛ زیرا که هماره واسطه فیض معصوم علیه السلام، عقل کامل است و واژه بصیرت در آیه ۱۰۸ سوره یوسف، به خوبی روشن‌گر این مطلب است. رسول مکرم اسلام- صلی الله علیه و آله و سلم، می‌فرماید: «کسی که عقل ندارد. دین ندارد».۸
حجت باطن نیز از شریعت و دین، بی‌نیاز نیست. امام حسین علیه السلام می‌فرماید: «کمال عقل، در پیروی از حق است».۹
بنابراین، در پیروی از حضرت حق، عقل به کمال می‏رسد. یکی از دستورهای پروردگار، تبعیت از حجت ظاهر است. قرآن کریم می‏فرماید: «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیای پیامبر را».۱۰
نکته مهم این است که حقایق بلند دینی، گاهی با عقل جزئی و حساب‌گر دکارتی یا عقل در مکتب پراگماتیسم یا عقل نظری از دیدگاه کانت، معارض تصور می‌شوند. واضح است که ایثار و از خود گذشتگی، شهادت، انفاق، ایمان به غیب و هزاران واقعیت بنیادین اسلامی، با عقل جزئی و حساب‌گر، قابل تحلیل و تبیین نمی‌باشند؛ اما این حقایق ارزشمند دینی، هیچ یک با عقلانیت فلسفی، تضاد و تنافی ندارند.
نتیجه این که با تبیین هماهنگی و همسویی عقل و دین و بطلان فرض تضاد و تناقض میان اسلام و استدلال‏های عقلی، به خاطر یگانگی هدف و واضع و روش آنها، در صورت عدم تطبیق اصلی از اصول عقلی با حقایق دینی، یا مقدمات و ضوابط منطقی برهان و استدلال عقلی مراعات نشده و یا برداشت ما از گزاره دینی، ناروا بوده است.۱۱
۱. ر. ک: شهرام پازوکی، تأملی در معنای یقین در فلسفه دکارت، ص ۳.
۲. ر. ک: پاپکین و استرول، متافیزیک و فلسفه معاصر، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ص ۲۴۱.
۳. ر. ک: ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، صص ۴۴۳- ۴۵۰.
۴. ر. ک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج ۱، ص ۴۲.
۵. همان، ص ۱۰۱.
۶. یوسف، آیه ۱۲.
۷. ر. ک: ری شهری، منتخب میزان الحکمه، ص ۳۵۸، روایت شماره ۴۳۸۷.
۸. ر. ک: همان، ص ۳۵۷، روایت شماره ۴۳۶۳.
۹. ر. ک: همان، ص ۳۵۹، روایت شماره ۴۴۰۷.
۱۰. نساء، آیه ۴.
۱۱. ر.ک: علامه طباطبایی، علی و فلسفه الهی و تفکر در قرآن؛ جوادی آملی، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه.
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان