پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


حسی مثل ریشه دواندن در عمق تاریخ


حسی مثل ریشه دواندن در عمق تاریخ
یکی از معیارهای مانایی هنر و ادب نیاکان در دنیای امروز، جاری بودن آنها در آثار هنری است. از این منظر، جفایی که به حافظ روا شده، بسیار زیاد است، حتی بیش از سایر شعرای بزرگ ما. حافظ تا همین ۵۰-۴۰ سال پیش به وضوح در متن زندگی مردم ایران جاری بود و ویژه آنکه به کلام ایرانیان، ادبیات او زینت و فصاحت عطا می کرد اما هیچ گاه در حوزه های سینما و تئاتر که هنرهای پیشرو روزگار مدرن است، تجلی نیافت، هرچند آوازه خوانان آن را قدر دانستند. این همه درحالی است که به عنوان نمونه شکسپیر هنوز هم که هنوز است الهام پایان ناپذیر برای هنر غرب است و می دانید که علاوه بر تئاترها، سهم سینما از زندگی او گرفته تا بازسازی و نوسازی آثارش چقدر بالاست. به همین نسبت دیگر پیشینیان شعر و ادب غرب حتی اساطیر و افسانه ها به روز می شوند و هر روز بال و پر تازه یی هم می یابند تا فرای زمان ها به پرواز درآیند، مرور شوند و زنده بمانند. کسانی همانند «هومر» حماسه سرای بزرگ یونانی که ادیسه فضایی ۲۰۰۱ «استنلی کوبریک» برگرفته از آثار اوست یا «افسانه آلیس در سرزمین عجایب» که در فیلم جنجالی و معناگرای «ماتریکس» احیا می شود، نمونه هایی از صدها و صدها ارجاع غرب به پیشینه نه چندان پربار خود است.
اما جالب اینجاست که نخستین فیلم با موضوع حافظ همین چند سال پیش توسط «ابوالفضل جلیلی» ساخته شده است که اصلاً آثارش در ایران اکران نمی شود؛ فیلمی که من ندیدم اما می دانم تنها حاوی نگاهی نمادین به حافظ است و روایتگر داستان زندگی یک حافظ قرآن با نام «شمس الدین» که این را به مثابه کاچی به از هیچی باید قدر شناخت. و پیش از این فیلم نیز به گمانم در سریالی که «مرضیه برومند» در یکی از نوروزهای سال های اخیر ساخت،«فال حافظ» از هر قسمت گره گشایی می کرد و کلام آسمانی اش راه را می نمایاند و آرامش را هدیه می داد و البته کارگردان استادانه این بخش را چونان رازگشایی در یک اثر جنایی، محور سریال خود قرار داد که به نوعی در پاسداشت و ترویج اندیشه های خواجه شیراز کارکرد قابل قبولی داشت.
اما به راستی شمار این گونه آثار آنقدر معدود است که می توان آنها را شمرد و بعید است از انگشتان یک دست تان بالاتر برود.
غفلت تاریخی ما از دیروزها و گنجینه ها اگر به همه بزرگان تسری یافته است و فردوسی، سعدی و مولانا را نیز شامل می شود اما به حتم الهام از حافظ در آثار هنری بسیار کمرنگ تر از دیگر نیاکان است، شاید بدین سبب که او روایت حال و احوال درون است و زبان داستان به وضوح دیگران را نمی پسندد. این گونه است که سهم خواجه شیراز از میراث داری وراث، صندوقچه مادربزرگ و پند و اندرز پدربزرگ می شود نه پرده سینما و صحنه تئاتر و صدالبته رسانه ملی.
این غرولند تکراری که اگر حافظ، شاعر قوم دیگری بود الان چه مرتبتی داشت را کجای دل تان می گذارید نمی دانم اما بی تعارف زندگی پرمخاطره امروز و هجوم ماشینیسم با سرعتی خارق العاده ما را از دیروزها، اصالت ها، به خصوص آداب و رسوم کهن مان جدا می کند و همچنان که رفت حضرت حافظ هم در این میان دیگر جادوی کلام ها و ملکه ذهن های فرزندان امروز نیست.
شاهد از غیب رسید؛ زهی بخت، اکنون که این مطلب رو می نویسم، ظهر جمعه است و «مرتضی احمدی» هنرمند دوست داشتنی مهمون برنامه «نقره» است لب از لب باز نکرده گله کرده که یاد تهرون دیروز با رسومات و حرمت های گرانقدرش کوهی از غم رو دلش جا می گذارد. «مرتضی احمدی» که همیشه دلم می خواست پدربزرگی مثل او داشتم تو برنامه «نقره» با یادآوری مطبخ و آب انبار و حیاط آجری و بوی کاهگل و آبگوشت همه رو نقره داغ می کند.
درد آنجاست آنها که در این عرصه ها سیاستگذاری می کنند و با پول من و شما رویداد خلق می کنند و هدایت افکار عمومی و مسیر و میزان رونق بود و نبود مفاخر فرهنگی را در دست دارند مثل این نوشتار در غم از دست دادن داشته ها، غر می زنند و وقتی ۳۰۰ ها ساخته می شوند و تاریخ را به دلخواه خود تعریف می کنند بسان کودکان، مشت ها را گره کرده، چشم ها را بسته، پای به زمین کوبان، جیغ می زنند، جیغ می زنیم. چون کودکان نیز اندکی بعدتر که غبار زمانبر حوادث نشست آن را فراموش می کنند، فراموش می کنیم. این دور تسلسل سال هاست حکایت ماست.
● تولد تازه؛ مثل ریشه دواندن
درست این روزها که احساس می شود «حافظ» با همه بلندترین مفاهیم و زیباترین کلام ها، کمتر از همیشه مورد توجه است، ناگهان تولدی تازه؛ «پیداشدن نخستین نسخه تحریر شده حافظ در کتابخانه بادلیان دانشگاه آکسفورد» یه جور حس نایاب ریشه دووندن درختی پهناور، شوق اینکه حافظ در بودش تحریر غزلیاتش توسط دیگری را دیده یا شنیده و شاید از آن لبخندی برلب داشته، شاید حتی آن را تصحیح کرده، یک نقطه عطف، یادآوری یک هویت عالی رتبه تاریخی و سترگ تر شدن پشتوانه که مهم ترین اصل برای حرکت رو به جلو است. و این همه مرهون تلاش های یک استاد ساکن غربت است؛ دکتر «علی فردوسی» که آن سوی مرزها، ایران و ریشه های هویتی آن را جست وجو می کند گویی خود را می جوید و نیاکان خود را و سرزمین مادری را.
پیش از رونمایی این اثر گرانبها که عصر هفتم بهمنی که در راه است در فرهنگسرای نیاوران می توانید آن را ورق بزنید، من این بخت را داشته ام که آن را ورق بزنم. مقدمه کتاب قلم گرانقدری دارد از دکتر علی فردوسی که پیدا شدن این نسخه را چون تشریح یک قطعه الماس، لحظه به لحظه و کلمه به کلمه بازگفته است. پیش از همه دکتر بی اشاره به یافته شدن این نسخه از اهمیت والای آن می نویسد؛«آرزوی بزرگ حافظ پژوهی یافتن دیوانی است به دست حافظ، ترجیحاً ویراسته به سال ۷۹۲ هجری قمری، سالی که شاعر پیروزمندانه بار امانتش را بر زمین می نهد و خود، چونان ودیعه یی از خاک بارآور شیراز، در صحرای مصلی به آغوش زمین باز پس داده می شود.
این آرزو هنوز برآورده نشده، شاید هرگز برآورده نشود، و اصلاً برآوردنی نباشد، نرسیده به این آرزو، «تنها راه دستیابی به متنی... مورد وثوق و اعتماد»، به گفته سلیم نیساری یکی از پویندگان این راه، «کوتاه گرداندن فاصله تا منشاء اصلی و پرهیز از رخنه تصرفات و تغییراتی است که طی قرون متاخر در دیوان حافظ رخ داده است.» این رهسپاری به جز انگشت شماری از غزل های حافظ که در دست نوشته های هم عصر او یافته شده اند، تاکنون ما را به زمانه یی پیش از یکی دو دهه پس از مرگ او نزدیک تر نکرده است. همان گونه که ناتل خانلری ادیب و حافظ پژوه بزرگ می نویسد؛«آنچه از آثار حافظ در دوران حیات او کتابت شده و به ما رسیده است مقدار قابل توجهی نیست.»
و آنجایی حظ بردم که نسخه اصل یافته شده را با طنز پنهانی تحریر کرده است؛ «ماجرای آشنایی من با این مجموعه را چیزی به جز یک تصادف نمی توان دانست. هنگام یافتن آن اصلاً به دنبال دیوان حافظ نبودم، و شاید اگر می بودم هرگز از کتابدار کتابخانه بادلیان تقاضا نمی کردم تا از میان آن همه دست نوشته های مربوط و گرانمایه زحمت آوردن این مجموعه فروتن را به خود دهد. واقعیت آن است که این مجموعه خود را به عنوان نامزدی باب دندان صیادان روایت های دیرینه تر از شعرهای حافظ به رخ نمی کشد. هیچ چیز دیگری هم ندارد که نظر نسخه باز یا پژوهنده یی را به آن جلب کند. کتابچه یی است ساده. آدمی تا این نسخه خود را به نوعی توی صورتش نکوبد متوجه آن نمی شود. و درست همین طور هم شد.»
اکنون شمای ایرانی که بارها از قدمت و اهمیت تاریخی شاهنامه چاپ شده دانشگاه آکسفورد شنیده یی می توانی سینه ات را جلو بدهی و بگویی قدیمی ترین نسخه حافظ پیدا شده در ایران را یک ناشر ایرانی به چاپ رسانده است؛«انتشارات دیبایه» که بی تعارف و اغراق چه وزین و زیبا آن را به زیور طبع آراسته است.
● اهمیت دوچندان فال حافظ
هیچ کشوری به اندازه ایران، دستگاه فرهنگی وابسته به دولت و حکومت ندارد. حتی در بخش های نظامی نظام هم واحدهای فرهنگی فعالند که براساس نیازسنجی های خود برای عموم مردم جامعه رویدادهای فرهنگی هنری تدارک می بینند. به رغم این دغدغه که حداقل به لحاظ کثرت دستگاه های اجرایی فرهنگی قابل فهم است، همیشه مسوولان فرهنگی کارهای بسیار مهم تری دارند و کسی فرصت ندارد به فرهنگ عمومی و آسیب شناسی رفتارهای شهروندی مردم توجه نشان دهد؛ «شکسته شدن قبح دروغگویی، پرخاشگری، کنش ها و واکنش های عصبی در ترافیک، شکل گیری خود ترافیک و... و از جمله پناه بردن درصدی چشمگیر از زنان و مردان حتی جوان به فال قهوه، فال ورق، سرکتاب، جادو و جمبل، رمل و اسطرلاب.... می دانید که نمونه بسیارتر از بسیار است.
یکی که هیچ کس او را نمی شناسد، در جایی که هیچ کس آن را نمی داند، در زمانی که هیچ کس ساعت و دقیقه اش را کشف نکرده است از حافظ فال گرفت و حاجتش برآورده شد و این آغاز ماجرا شد.
از آن روز به بعد، تعلق عقیدتی حضرت حافظ به ذات اقدس الهی و اندیشه آسمانی او در اشعارش در قالب فال انتقال یافت. خواجه شیرین سخن شیراز در مصرعی وعده دیدار یار می دهد، از منافق هراست می دهد، پرهیزت می دهد از هرچه بدی و دروغ و تهمت و پندت می دهد به صبوری، صداقت و مهربانی که محور کائنات است و هر که براین مدار بگردد هماره بزرگی بیند و بر صدر نشیند. اما این روزها این فال که در جهان بینی و نگرش دینی ریشه دارد و قصد دارد میل دانستن فرداها و تعبیر خواب ها که در نهاد آدمی است را پاسخی دهد جایش را به فال های قهوه، ورق و رمل و اسطرلاب داده که در همه آنها مراجعه کننده تنها و بی کس یاد می شود کسی که مورد هجمه و حسادت دوستانش است. سایه شومی بر زندگی اش افتاده، خیانتی دیده یا خواهد دید، سایه مردی یا زنی و... سوءظن کمترین رهاورد فال های تازه رونق گرفته است که اتفاقاً افراد تحصیلکرده هم بدان دچارند. شاید در آغاز تصور می کردید تیتر «از حافظ فقط فال حافظ مونده» تلخ و انتقادی به نظر می رسید که راستش مقصود من این نیز هست اما اکنون و با خواندن این خطوط و در مواجهه هولناکی که رفت و روح و اخلاق من و شما را به طور جدی به مخاطره انداخته است باید قدر این فال حافظ را دانست و متصدیان دستگاه های پرشمار فرهنگی با دقت نظر برای احیای دوباره آن به داد جامعه برسند. آری کاش حال که از حافظ فقط فال حافظ مانده است قدر این را هم بدانیم، جهانی کردن آن پیشکش چه غم که فلان کشور تور تصاحب انداخته است. مسوولان فرهنگی کارهای مهم تری دارند و البته شاید من و شما.
حسین عبدالهاشم پور
http://hosein.abdolhashempoor@gmail.com
منبع : روزنامه اعتماد