پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

حکم و داوری


حکم و داوری
در مقام پیامبری مردم را در پذیرش و یا انكار دین آزاد می گذاشت و اعمال هر نوع فشار و جبری از هر نوع برای تحمیل فكری به مردم ممنوع بود.
به مردم بگو، «همانا رهنمودهایی از جانب خدا برای شما آمده است، هر كس به دیده بصیرت بنگرد به سود خود كرده و هر كس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود او است و من بر شما نگهبان نیستم.»
و نیز «پیامبر به آنان بگو حق از سوی پروردگارتان است، هر كس بخواهد بگرود و هر كس بخواهد انكار كند.»
حكم و داوری از مفاهیمی است كه در قرآن زیاد به كار رفته است. معنای حقیقی آن در همه آیات داوری (قضاوت) است اما عده ای آن را معادل حكومت و ریاست معنی كرده اند. تردید نیست كه وقتی كسی در جامعه ای در مقام داوری قرار می گیرد، از اقتدار ویژه ای برخوردار می شود و حكم او نافذ بوده، برای مردمی كه او را حكم (داور) خود قرار داده اند، اخلاقاً لازم الاجرا است. در جوامع ساده و پیش از آنكه حكومت به عنوان نهادی مستقل از مردم جامعه تاسیس شد، هر حكمی از سوی داوران كه بیشتر ریش سفیدان بودند صادر می شد، مردم خود به اجرای آن متعهد می شدند. بعدها، حكومت ها اجرای احكام قضات را نظارت می كردند. در نظام های سلطنتی، شاهان به امر قضاوت هم می پرداختند زیرا هر سه قوه قانونگذاری، داوری و ریاست و اجرای احكام در شخص شاه متمركز بود.
با وجود این، قضاوت شأن مستقلی از حكومت بود و كسانی كه به دلیل آگاهی از سنت و اشراف بر قوانین دینی و عرفی و نیز داشتن صلاحیت اخلاقی طرف اعتماد و رجوع مردم بودند بر مسند داوری تكیه می زدند. احكام صادره از سوی داوران یا مستقیماً توسط مردم اجرا می شد یا ماموران حكومت آنها را به اجرا می گذاشتند. از دیرباز و همراه با تشكیل و توسعه دولت های متمركز یك دسته قضات از سوی حكومت ها منصوب می شدند و دسته دیگر به طور مستقل و با اتكای به اعتماد مردم به این مهم می پرداختند. همانند شأن رهبری، احراز شأن داوری، مستلزم بهره مندی از صلاحیت های علمی و اخلاقی و برخورداری از اعتماد عمومی بود. به همین خاطر شخصیتی كه در مقام رهبری فكری و اخلاقی مردم قرار می گرفت، معمولاً مرجع داوری و حل اختلاف آنها هم بود، یعنی پیروان و دوستان آنها از رجوع به قضاتی كه وابسته به حكومت های ستمگر و فاسد بودند خودداری كرده و به رهبران فكری و اخلاقی خود رجوع می كردند. از این رو در گذشته در بیشتر اوقات شأن حكمیت و داوری با شأن و پیشوایی همراه می شد و ممكن بود همزمان برای یك فرد تحقق یابد.
۲- انبیا، زمانی به مقام داوری می رسیدند كه گروندگان، او را به این مقام برمی گزیدند یعنی خواست و اعتماد مردم همراه با صلاحیت های علمی و اخلاقی، آنان را داور مردم می ساخت. خداوند تنها این را یادآور می شود كه «هر وقت در مقام داوری قرار گرفتی به عدالت حكم كن». (مائده/۴۲)
با گسترش آن اصول و ارزش ها پیامبرشان را یاری می كردند. آنان با پشت كردن به نظام سیاسی و اخلاقی، فكری حاكم، اكنون نیاز به نظام ارزش ها و قوانین و احكامی داشتند كه روابط میان گروه خود را نظم و نسق بخشیده، همكاری و همزیستی دوستانه و صلح آمیز را امكان پذیر سازند. این احكام و مقررات توسط پیامبر كه رهبر آنها بود به تدریج و بر پایه همان اصول و ارزش های حیاتی تنظیم و توسط گروندگان به اجرا گذاشته می شد و در ضمن مبنای داوری و حل اختلافات قرار می گرفت. لذا حكم در قرآن هم به آن قوانین و مقررات نوین توحیدی و هم به شأن داوری اطلاق شده است.۱ پیامبرانی كه در مقام داوری میان قوم خود قرار می گیرند، براساس همان احكام و ملاك های توحیدی- داوری الهی میان مردم به قضاوت می نشینند.۲ پیامبران با اخذ وحی و مجهز شدن به كتاب كه حاوی اصول و ارزش های توحیدی است و حكمت كه نشانه فرزانگی و بلوغ عقلی و دوراندیشی است صلاحیت آموزش و آگاهی دادن، تربیت، هدایت، رهبری و داوری میان مردم را به دست می آورند.۳ اما عمل كردن به دو شأن رهبری و داوری مستلزم گرویدن گروهی از مردم است كه خواهان رهبری آنها و داوری شان هستند.
● ریاست و حكومت
۱- شأن ریاست و مدیریت جامعه با هر دو شأن نامبرده، پیامبری و امامت و یا داوری، متفاوت است. حكومت محصول شكل گیری جامعه سیاسی است. رئیس كشور یا زمامدار با هر روشی كه به قدرت برسد صاحب یك رشته اختیارات قانونی و اقتدار سیاسی برای به اجرا گذاشتن تصمیمات و قوانین خود است. به موجب همان اقتدار است كه مردم ملزم به اطاعت از قوانین مصوب و صادر شده از سوی او هستند. در ضمن حكومت از قدرت و ابزار و وسایل لازم برای وارد كردن مردم به اجرای فرامین و قوانین و مجازات مجرمین و برهم زنندگان نظم و نقض كنندگان قانون برخوردار است. اختیارات و اقتدار حاكم اساساً وابسته به نهاد حكومت است كه توسط شخص یا اشخاصی كه در راس آن نهاد قرار می گیرد، به كار می رود اما با رفتن آن اشخاص باقی می ماند و به اشخاص جدیدی كه جایگزین آنها می شوند واگذار می گردد. قرار گرفتن افرادی در جایگاه زمامداری و الزام مردم به اطاعت از فرامین آنها، معمولاً به چند شكل انجام گرفته و می گیرد.
۱- روش های غلبه و زور با اثبات برتری در میدان جنگ، مردم را ناگزیر از فرمانبرداری از ایشان می كند و حكومت شان رسمیت می یابد. این نوع زمامداران كشور را براساس اراده شخصی و یا سنت ها و رسوم پیشین (دینی یا ملی و قومی) و یا مخلوطی از این دو و یا همراه با یك رشته قوانین مصوب اداره می كنند.
۲- در این شكل اشخاص براساس ترتیباتی كه در آن جامعه به صورت رسم و سنت درآمده و پذیرفته شده است، مثل وراثت، ولایتعهدی، انتخاب توسط اشراف، بزرگان و نخبگان سیاسی، نظامی یا مذهبی قوم و نظایر آن، در مقام ریاست جامعه قرار می گیرند و نحوه اداره كشور و حقوق و وظایف حاكم و مردم همه توسط سنت مشخص می شود.
۳- روش مراجعه به آرای مردم و برگزاری انتخابات براساس ترتیبات دموكراتیك قانونی در این شكل، قوانین و قراردادهای اجتماعی پایه اقتدار حكومت و تعیین كننده تعهدات و وظایف حكومت كنندگان و حكومت شوندگان است.
۴- بالاخره حالتی كه تنها بعد از پیروزی یك نهضت یا انقلاب اجتماعی اتفاق می افتد كه در اثر قیام مردم حاكمان تغییر می كنند و یا نظام حكومت به كلی فرو می پاشد و رهبر یا رهبران مردم خود به خود برای مدتی در جایگاه ریاست و مدیریت جامعه قرار می گیرند. اما برای ادامه ناگزیر از تكیه بر یكی از منابع مشروعیت اند كه در عصر حاضر قانون و آرای مردم است. بدین ترتیب كسانی كه پیش از این فقط كاركرد رهبری داشتند، انجام وظایف ریاست و حكومت را هم برعهده می گیرند. ایفای نقش مدیریت از سوی رهبر مستلزم پیروزی از همان نظام سیاسی است كه تا آن زمان بر كشور حاكم بوده و یا اتخاذ ترتیبات تازه ای است كه انقلابات بنیان می نهند و مطابق آنها امور كشور را اداره می كنند. تعهد به اشكال دموكراتیك كشورداری، موجب می شود كه رهبران جنبش ها به شأن جدید خود یعنی ریاست كشور، با جلب رای و رضایت مردم در چارچوب یك میثاق اجتماعی- سیاسی (قانون اساسی) رسمیت و مشروعیت بخشند.
پیامبرانی كه در ضمن رهبر و امام مردم خود شده اند، اگر نهضت دینی- اجتماعی شان به پیروزی برسد و باعث تغییر و فروپاشی نظام سیاسی و سقوط حاكمان شود و یا در جمع پیروان در سرزمین متعلق به خود گرد آمده و بخواهند جامعه سیاسی جدیدی براساس عقاید و ارزش های دینی نوین تاسیس كنند و مایل باشند پیامبر و رهبرشان مسئولیت و سرپرستی جامعه آنها را برعهده گیرد باید با او در چارچوب اصول و ارزش هایی در چارچوب یك میثاق اجتماعی كه قرار است پایه همكاری و همزیستی و تعهدات متقابل آنها باشد، بیعت كنند و بدین وسیله تمایل و اعتماد خود را ابراز دارند. و حال آنكه رهبر شدن آنان مستلزم هیچ نوع بیعت رسمی و انعقاد قرارداد و پیمان اجتماعی ویژه میان مردم و آنان نبود.
در قرآن واژه «امر» برای كارها و امور جامعه به كار رفته است. آنجا كه یكی از اوصاف مومنان را اداره امور جامعه شان براساس شور میان خود معرفی می كند، لغت امر را با همین معنا به كار می برد.۴ امارت از «امر» به معنای كشورداری یا حكومت است. حكومت دو جنبه دارد، یكی شكل و نحوه اداره كشور و تعیین و تغییر زمامداران و دوم اصول و قوانینی كه مبنای اداره جامعه قرار می گیرد. در آیه مزبور كه در واقع تنها آیه در قرآن درباره طرز اداره امور جامعه و روش حكومت كردن در اسلام است، تنها به ارائه یك مبنا و اصل كلی اكتفا شده است و آن اینكه گروندگان به اسلام و پیروان قرآن امور جامعه خود را به طریق شورا میان خود اداره می كنند تعیین روش و مدل نظام شورایی را برعهده خودشان واگذار كرده است.
تنها این اصل یعنی اداره كشور توسط افراد همان جامعه و براساس مشاركت، رضایت و شور میان همگان، ثابت است. نحوه عمل كردن به این رهنمود كلی، از جامعه ای به جامعه دیگر و از زمانی به زمان دیگر فرق می كند. اداره كشور براساس شورا میان خود مردم، در زبان مدرن در صورت كلی و عام آن جز حكومت مردم توسط مردم یا دموكراسی نیست. اما در مورد این مسئله كه مردم امور خود را براساس كدام قوانین و اصول اداره كنند، دو نكته را باید در نظر داشت. اول، در این آیه از رفتار و سلوك مومنانه سخن می گوید و اصل شورا جزء اصول و ارزش های دینی محسوب می شود كه پیامبر در مقام و شأن پیامبری مردم را به آن دعوت كرده و گروندگان پس از پذیرش، خود را ملزم و متعهد به رعایت آن می دانند و لذا هر جا و هر زمان آزاد به اداره امور خود در هر سطح و مرتبه ای، از گروه ها و اجتماعات كوچك گرفته تا یك جامعه و كشور بزرگ، شدند، باید ترتیبی بدهند تا همگان در شور و گفت وگو و سپس تصمیم گیری مشاركت داشته باشند.دوم، مطابق این اصل و دیگر اصول ناظر بر آزادی، اختیار و مسئولیت آدمی و نفی هر نوع سلطه، قوانین و مقرراتی هم كه در كشور اجرا می شود باید با رضایت مردم و براساس شور میان آنان تعیین شود. بدیهی است كه هر گروه یا ملتی قوانین را براساس ارزش های مشترك و اصول مورد توافق همگان در قالب قوانین اساسی تدوین و اساس همكاری و تصمیم گیری میان خود قرار می دهند. توصیه خداوند به مومنان این است كه رهنمودهای خداوند را مبنای زندگی و اداره امور جامعه خود قرار دهند. اما فراموش نكنیم كه مومنان، باید اصول و ارزش های دینی را آزادانه و آگاهانه پذیرفته باشند و كسی بر آنها تحمیل نكرده باشد.
لازم الرعایه بودن احكام الهی توسط فرد، ریشه در پذیرش آزادانه و آگاهانه آنها دارد. در مورد قوانین و احكام و مقررات اجتماعی نیز حتی اگر منبعث از آموزه های دینی باشد رضایت و پذیرش آزادانه و آگاهانه مردم شرط اولیه عمل به آنها است. درست است كه در عصر بعثت مردم خود در تدوین آن احكام شركت نداشتند، ولی وقتی توسط پیامبر به آنها پیشنهاد شد، ابتدا در پذیرش یا انكار آنها آزاد بودند و بعد از آنكه پذیرفتند، تا در مكه بودند به صورت فردی ملزم به اجرای آنها شدند. اما زمانی كه جامعه سیاسی تازه ای در مدینه تاسیس شد، هم با پیامبر بیعت كردند و به سرپرستی او رضایت دادند و هم آن اصول و ارزش ها در قالب یك منشور و قرارداد اجتماعی كه متضمن مصالح همه گروه ها و پیروان ادیان مختلف بود مبنای همكاری و همزیستی مسالمت آمیز میان اهالی شهر قرار گرفت.
در مدینه علاوه بر مسلمانان پیروان ادیان دیگر و از جمله مشركین هم می زیستند. از آنجا كه پذیرش دین آزاد و اختیاری است، مسلمانان نمی توانستند دیگران را مجبور به گرویدن به اسلام كنند. اما وقتی همه گروه ها حاضر شدند با حفظ عقاید خود با مسلمانان در یك جامعه و با صلح و همزیستی و نه جنگ و سلطه جویی به سر برند، چه باید می كردند جز همان كه پیامبر در بدو ورود به مدینه پیشنهاد كرد. منشوری (قانون اساسی) تهیه كرد كه مصالح همه افراد و گروه ها و طوایف مقیم شهر را دربرمی گرفت و اساس آن بر صلح و برابری، عدالت و همكاری و وفای به عهد و تعهدات متقابل بود و چون بقیه گروه ها همراه با مسلمانان میثاق را پذیرفته و امضا كردند، اولاً سرپرستی و مدیریت پیامبر برای همه مردم شهر براساس رضایت عمومی مسلم شد و ثانیاً موازین واحدی پایه همكاری و حل اختلافات و داوری و اداره امور جامعه قرار گرفت.
بدین ترتیب در وضعیت جدید شأن سومی كه همان سرپرستی مردم شهر باشد بر دو شأن قبلی پیامبر افزوده شد. بی آنكه با یكدیگر مخدوش و آمیخته شوند. ۱- در مقام پیامبری همچنان به دعوت مردم به دین خدا ادامه داد و در این كار همه انسان ها را در هر جا یكسان مخاطب قرار می داد و در پذیرش یا انكار دین مختار می دانست. ۲- در مقام امامت مومنان، پیامبر به تعلیم و تربیت و هدایت مسلمانان می پرداخت، اصول و معارف كتاب و مبانی حكمت را به آنان می آموخت و در مسیر رهایی و رستگاری و كمال وجودی هدایتشان می كرد. هر دو وظیفه پیامبری و پیشوایی خارج از حوزه ریاست و سرپرستی شهر در عرصه عمومی و مستقل از وظایف سرپرستی انجام می گرفتند. ۳- در مقام حاكم شهر دستورات پیامبر برای همه گروه ها، طوایف و پیروان ادیانی كه میثاق را پذیرفته و با او بیعت كرده بودند، لازم الاجرا بود.
● جمع هر سه شأن در یك فرد چگونه ممكن است
معادل های جدید سه شأن پیامبری، امامت و امارت، روشنفكری، رهبری و حكومت است. مطابق یكی از چند تعریف رایج روشنفكر در زمان ما كاركردی مشابه پیامبران ایفا می كند و شأنی در طول شأن رسولان دارد با این تفاوت كه مدعی داشتن ارتباط وحیانی با خدا نیست. اما همان مسئولیت های آگاهی بخشی، تعلیم، بیم و امید و نوید دادن را برعهده دارد. از میان انبوه روشنفكران، معدودی در سایه تلاش و مجاهدت های بسیار در ایجاد جبنش های فكری و اجتماعی و سیاسی در موقعیت رهبری گروه هایی از مردم قرار می گیرند و چه بسا كه به مرتبه و موقعیت رهبر یا یكی از رهبران ملی جامعه ارتقا یابند.
بعضی از این رهبران بعد از پیروزی نهضت ها و انقلابات اجتماعی، توسط مردم به ریاست حكومت برگزیده می شوند و بعضی دیگر از قبول این شأن سر باز می زنند و به ایفای نقش رهبری فكری سیاسی مردم ادامه می دهند. در عصر حاضر شخصیت های بسیاری بوده اند كه مراحل روشنفكری، رهبری و سپس ریاست را گذراندند. بعضی نظیر گاندی با وجود داشتن شأن رهبری جنبش اجتماعی و علاقه مندی مردم از قبول مقام ریاست كشور خودداری كردند، شاید به این دلیل كه مهارت ها و توانایی های لازم برای ایفای نقش مدیریت كلان جامعه را در خود نمی دیدند و یا ترجیح می دادند كه تمام وقت و نیروی خود را در انجام همان وظایف و كاركردهای رهبری و روشنفكری صرف كنند.
پیامبری كه به امامت می رسد یا روشنفكری كه رهبر یك گروه یا همه مردم می شود، لازم نیست شأن اول را رها كند بلكه می تواند همزمان به هر دو وظایف پیامبری و رهبری عمل كند. وقتی در نقش پیامبری (روشنفكری) ظاهر می شود، مخاطب او عموم مردم و كل انسان ها۵ هستند و سعی می كنند پیام او به گوش همگان برسد. ولی در مقام رهبری اولاً مخاطبان او در وهله اول پیروان و گروندگان هستند. ثانیاً از آنها انتظار دارد كه به تعهدات ایمانی و فكری و تشكیلاتی خود عمل كنند. حقوق و تعهدات متقابلی كه میان رهبر (امام) و پیروان در یك جنبش و تشكیلات سیاسی و اجتماعی وجود دارد در رابطه میان پیامبر و مخاطبانش دیده نمی شود.
در مقام پیامبری مردم را در پذیرش و یا انكار دین آزاد می گذاشت و اعمال هر نوع فشار و جبری از هر نوع برای تحمیل فكری به مردم ممنوع بود. به مردم بگو، «همانا رهنمودهایی از جانب خدا برای شما آمده است، هر كس به دیده بصیرت بنگرد به سود خود كرده و هر كس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود او است و من بر شما نگهبان نیستم.»۶ و نیز «پیامبر به آنان بگو حق از سوی پروردگارتان است، هر كس بخواهد بگرود و هر كس بخواهد انكار كند.»۷
در حوزه امامت، پیروان و گروندگان ملزم بودند به تعهدات اخلاقی و فكری شان در برابر خویشتن، خدا، رهبر و دیگر مومنان عمل كنند اما در قلمرو ریاست افراد همه قبایل و پیروان، همه ادیان و مذاهبی كه میثاق سیاسی - اجتماعی و نظامی را امضا كرده و با پیامبر بیعت كرده و ریاست وی را پذیرفته بودند، ملزم به اجرای مفاد آن قرارداد و عمل به تصمیماتی بودند كه پیامبر در مقام ریاست جامعه و معمولاً ضمن مشورت با آنها اتخاذ می كرد.
تفاوت دیگر در نوع واكنشی است كه در برابر انكار دین، سرپیچی از تعهدات و مقررات دینی و رهنمودهای رهبری و یا نقض مقررات میثاق های جمعی نشان داده می شود. كسانی كه منكر آموزه های دینی محسوب می شدند و گمراهی را به بهای هدایت می خریدند، منحصراً به زیانكاری در زندگی امروز و فردای خود بیم داده شدند. «آنها كسانی اند كه گمراهی را به بهای هدایت خریدند، در نتیجه دادوستدشان سودی نكرد و هدایت یافته نشدند.»۸ كه به مثابه «خریدن عذاب به بهای آمرزش و غفران بود.»۹ بدیهی است كه سود و زیان و عذاب و پاداشی كه به آنها نوید و بیم داده می شود، جز محصول دستاوردهای خودشان در زندگی نیست. خاستگاه آنها در توانایی های وجودی و یا ضعف و ناتوانی و معلولیت و روانی است كه نصیب خود كرده اند.
در حوزه امامت و رهبری، تشكیلاتی گروندگان (امت) واكنش پیامبر و جمع مومنان به اعضایی كه اصول و تعهدات خود را نقض می كردند، بسته به درجه تخلف از اقداماتی نظیر تعلیق (بایكوت) عضویت تشكیلاتی - سیاسی، اخراج موقت از جرگه مومنان و یا محروم شدن از مزایای پیمان برادری و دوستی و یاوری (رابطه ولایتی) بود كه مومنان را به هم پیوند می داد، «كسانی كه ایمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا با جان و مال خود جهاد كردند و كسانی كه مهاجران را پناه دادند و یاری كرده اند، همگی یاوران (اولیا) یكدیگرند و كسانی كه ایمان آورده اند ولی مهاجرت نكردند، هیچ نوع رابطه دوستی و یاوری (ولایتی) با شما مومنان ندارند، مگر آنكه هجرت كنند (در آن صورت) اگر در راه آئین خود از شما درخواست یاری كردند، بر شما است كه آنان را یاری كنید، مگر آنكه درخواست كمك از شما بر ضد گروهی باشد كه میان شما و آنان میثاقی برقرار است (بدانند) كه خدا به آنچه انجام می دهید بیناست.»۱۰
«كسانی كه ایمان آوردند سپس كافر شدند و باز ایمان آورند، سپس كافر شدند و آنگاه به كفر خود افزودند. خداوند آنها را نخواهد بخشید و هدایت شان نخواهد كرد.»۱۱ كسی كه از راه حق بازمی گردد و در بیراهه كفر قدم می گذارد كیفر او همین است كه با ستم برخود و دیگران به دست خود زندگی و عمل خویش را تباه می سازد. «كسانی از شما كه از دین خود برگردد و در حال كفر بمیرد، كارهای شان در دنیا و آخرت تباه می شود و (در اثر آن) عذاب می بینند و در آن ماندگار می شوند.»۱۲ و چون ممكن است جدا شدن عده ای از جرگه اهل ایمان، مومنان را افسرده و دلگیر سازد و نگران ضعیف شدن جمع خود شوند، به مومنان اطمینان می دهد كه با پیوستن گروه های تازه و به تعداد بیشتر به صفوف اهل ایمان، نیرومندتر از قبل خواهند شد. «ای كسانی كه ایمان آوردید، هر كس از شما از دین خود برگردد، (نگران و اندوهگین نشوید) به زودی خدا گروهی دیگر را می آورد كه خدا آنان را دوست دارد و آنان هم خدا را دوست دارند. (اینان) در برابر مومنان فروتن و در برابر كافران سرافرازند، در راه خدا پیكار می كنند و از سرزنش هیچ ملامت گری نمی هراسند. این فضل خدا است كه به هر كس بخواهد می دهد. خدا گشایش گر دانا است.»۱۳
●● خلاصه و جمع بندی
۱- شئون پیامبری، امامت و زمامداری در اسلام (قرآن) متمایز از یكدیگر است و كاركردهای متفاوتی دارند. شأن پیامبری از درون تجربه وحیانی شكل می گیرد و پیامبر از درون و تحت تاثیر وحی الهی برای دعوت مردم به سوی فلاح و رستگاری برانگیخته می شود.
به دست آوردن شأن ریاست و امارت، مشروط به آن است كه ضمن داشتن توانایی مدیریت امور كشور از سوی مردم به آن مقام برگزیده شود و بر طبق اصول و قوانینی (قانون اساسی) كه مردم پذیرفته و به آنها رضایت داده اند كشور را اداره كند. مردم نیز در چارچوب همان قوانین و میثاق ها كه براساس آنها با وی بیعت كرده میان خود و حاكم توافق كرده اند ملزم به اطاعت از وی هستند.
۲- در قرآن هیچ یك از سه شأن یاد شده «انتصابی» و تحمیل شده از بیرون عنوان نشده است.
اگر خداوند گزینش و برانگیختن پیامبران و اعطای شأن امامت، داوری و یا ملك و ریاست را به خود نسبت می دهد با توجه به فرهنگ و زبان و نظام معنی شناختی آیات، اشاره اش به سنت های الهی در جهان است كه ناظر بر بعثت انبیا، رسیدن افرادی به مقام پیشوایی جامعه و به دست آوردن قدرت ریاست و كشورداری با جلب رضایت مردم است. و به هیچ وجه به معنای انتصاب نیست.
چنانكه خداوند منشاء همه تحولات و رخدادها را به مشیت و اراده خود نسبت داده و برای بیان آنها تعبیر «جعل از سوی خویش» را به كار می برد.
به علاوه با توجه به مفاد نظریه تفكیك و استقلال دین از احكام شریعت۱۴، ثابت بودن اصول و ارزش های دینی و متغیر و مشروط بودن احكام شریعت به زمان و مكان، اصول مهمی چون محترم بودن حقوق آزادی، اختیار و حاكمیت فرد و جمع انسان ها بر سرنوشت خویش و نیز اصل شورا همه جزء دین محسوب می شوند و لذا ثابت و فرازمانی اند.
در حالی كه احكام شریعت و سیره و سنت پیشوایان كه جزء شریعت هستند، متغیر و مشروط به زمان و مكان خاص هستند.
پس با استناد آنها نمی توان اصول و ارزش های دین را نقض و یا تعطیل كرد. و همین طور، مسلمانان در جامعه های مختلف در هر زمان و مكان آزادند كه اشكال و مدل های مطلوب حكومت و قواعد كشورداری مورد نظر خود را به شرط آنكه با اصول یاد شده در تعارض نباشد برگزینند.
۳- سه شأن پیامبری، امامت و امارت اگر در برخی پیامبران جمع شدند، نه از این بابت است كه آنها لاینفك یكدیگرند بلكه شرایط و تحولات اجتماعی به نحوی جریان یافت كه این تجمیع امكان پذیر و محقق شد. چنانچه در عصر جدید نیز برای بعضی از رهبران ملت ها كه با رای و انتخاب مردم پیشوایی شان با حكومت و امارت همراه می شود این تجمع حاصل می شود.
در چنین حالتی پیامبر وظیفه پیامبری و امامت و داوری را در عرصه عمومی و بیرون از حوزه و مسئولیت حكومتی انجام می داد. به ریاست رسیدن پیامبر و یا دیگر رهبران با خواست و رضایت مردم و انجام بیعت و در چارچوب اصول معین و مقرر (قانون اساسی) تحقق می یابد و منطقاً نمی باید كاركرد این دو شأن مخلوط شده از مقام ریاست برای اعمال رهبری فكری و اخلاقی و تعلیم و تربیت دلخواه مردم استفاده شود.
حبیب الله پیمان
پی نوشت ها:
۱- «آیا خواستار نظام داوری جاهلیت اند؟ برای مردمی كه یقین دارند نظام داوری چه كسی از خدا بهتر است؟» مائده/۵۰
۲- «زمانی مردم گروه یگانه ای بودند (سپس میان آنها جدایی و اختلاف پدید آمد) پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان كتاب را بحق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری كنند.» بقره/ ۲۱۳
۳- آنان كسانی اند كه به ایشان كتاب و نظام و صلاحیت داوری و پیامبری دادیم. انعام/ ۸۹
۴- و امرهم شوری بینهم. شوری/۳۸
۵- یا ایها الانسان! یا ایها الناس! یا مبشر الجن و الانس!
۶- انعام/ ۱۰۴
۷- كهف/ ۲۹
۸- بقره / ۱۶
۹- بقره / ۱۷۵
۱۰- انفال / ۷۲
۱۱- نساء / ۱۳۳
۱۲- بقره/ ۲۱۷
۱۳- مائده / ۵۴
۱۴- حبیب الله پیمان، عصری كردن دین در چارچوب نظریه استقلال دین از شریعت
منبع : روزنامه شرق