پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

غروب‌ کردیم، غروب‌


غروب‌ کردیم، غروب‌
سواری‌ سرخ‌ با گاز دیوانه‌وار، در خلوتنای‌ بعدازظهرهای‌ تهران‌ «وووی‌» هوا از پنجره‌ صدا می‌كند توی‌ اتاقك‌. اینقدر بی‌خودی‌ هول‌ دارد برای‌ مسابقه‌ پنج‌ دقیقه‌ دیگر كه‌ انگار یارو نمی‌داند هیچ‌ خبری‌ نیست‌.
بهش‌ می‌گویم‌: «آروم‌ هیچ‌ خبری‌ نیست‌» دلهره‌ دارم‌ سالم‌ به‌ حوزه‌ خبری‌ام‌ نرسم‌. باید بروم‌ وسط‌ شلوغی‌ خبر بیاورم‌. از آدم‌هایی‌ كه‌ باید پای‌ فوتبال‌ تا چكه‌ آخر این‌ دل‌ مضطرب‌ را بچلانند تا دلشان‌ قرار بگیرد كه‌ خبری‌ نیست‌. آدم‌ نامردی‌ است‌. فوتبال‌ را می‌گویم‌ وقتی‌ منتظری‌ شهر را شلوغ‌ كند، بر عكس‌ خیابان‌ها را قرق‌ می‌كند كه‌ زودتر رد شوی‌ بروی‌ خانه‌ات‌ پای‌ تلویزیون‌. كاش‌ می‌شد درخت‌ها فواره‌ها ، جوی‌ها، چمن‌ها فوتبال‌ نشان‌ دهند وقتی‌ این‌ همه‌ تلویزیون‌ پلاسمای‌ غول‌ پیكر بر و بام‌ شهر همین‌ یك‌ كار را بلدند و نمی‌كنند: «شهر خالی‌ مانده‌ بیرون‌، عجب‌ بی‌خبری‌ ملسی‌!»
آن‌ سواری‌ كه‌ سوارش‌ هستم‌ نمی‌دانم‌ چه‌ رنگی‌ است‌. آهان‌ سرخ‌ بود. ولی‌ یك‌ آن‌ به‌ خیالم‌ می‌رسد شاید سیاه‌ باشد بوق‌ بوق‌ كنان‌ و دیوانه‌وار ویراژ می‌دهد. مثل‌ آن‌ تریلی‌ سیاه‌ «شكارچی‌ گوزن‌» كه‌ هر وقت‌ خبری‌ می‌شد صدای‌ بوق‌ نكره‌اش‌ مو به‌ تن‌ آدم‌ سیخ‌ می‌كرد. حالا مگر چه‌ خبر شده‌: «آروم‌ بابا جان‌ خبری‌ نیست‌.»
خبر رادیو با مارش‌ سنج‌ اتاقك‌ را تسخیر می‌كند. لیست‌ تیم‌ ملی‌ ایران‌ در ارتباط‌ مستقیم‌ با فرانكفورت‌. «گزارشگره‌» هم‌ مثل‌ ما توی‌ راه‌ است‌، با موبایل‌ وصل‌ شده‌ تهران‌«میرزاپور، كعبی‌، گل‌محمدی‌ و...، هر اسمی‌ كه‌ می‌خواند بار هفتاد میلیون‌ تنی‌ كمی‌ سبك‌تر می‌شود و با خواندن‌ آخرین‌ اسم‌ ...مهرداد معدنچی‌» همین‌ جمع‌ كوچك‌ ما در سواری‌ سرخ‌ بود یا سیاه‌؟ می‌شود یك‌ پا كارناوال‌ شادی‌: «یارو نیست‌ ، نیاوردندش‌» و تندی‌ می‌گازیم‌ و از شهری‌ كه‌ دكمه‌ «Pause»اش‌را فشرده‌اند جلو می‌زنیم‌.
آمده‌ام‌ نیاوران‌ ، جاهای‌ خوبش‌، همه‌ از باغ‌ رفته‌اند بیرون‌ توی‌ یك‌ كافی‌شاپ‌ بزرگ‌ تلویزیون‌ پلاسما چیده‌اند، بچه‌های‌ با حال‌ بالا! فقط‌ دو تا دیوانه‌ بی‌خیال‌ بی‌خیال‌ توی‌ فضای‌ باز، یكی‌ دست‌ كرده‌ توی‌ جیب‌ و سی‌ سال‌ است‌ همانطور مغموم‌ و سرافكنده‌ ایستاده‌ كنار پله‌ها و آن‌ یكی‌ بیست‌ و چند سال‌ است‌ توی‌ همین‌ یك‌ صفحه‌ كتاب‌ غرق‌ شده‌. از كنارشان‌ رد می‌شوم‌ كه‌ بروم‌ توی‌ كافی‌شاپ‌ كه‌ نمی‌دانم‌ چطور می‌شود یك‌ نیمه‌ام‌ از در شیشه‌یی‌ رد می‌شود بیرون‌، و نیمه‌ دیگرم‌ توی‌ باغ‌ می‌ماند كنار دو تا دیوانه‌. یك‌ جورهایی‌ سنگ‌ می‌شود همان‌ جا كنار دو پیكره‌ مفرغی‌، نمی‌آید تو با بقیه‌ خنده‌های‌ زیبا ببیند، كیك‌ بورگاندی‌ و گلاسه‌ پایوروتا لب‌ بزند و عشق‌ كند با «فوتبالوكس‌».
یادش‌ بخیر اولین‌ فوتبال‌ دور همی‌ را در قهوه‌ خانه‌یی‌ در شهرری‌ و حوالی‌ كبریت‌ سازی‌ دیدیم‌، با بوی‌ عرق‌ تن‌ و ضخم‌ تخم‌مرغ‌ نیمرو شده‌ .
نیمه‌ اول‌ ایران‌ استرالیا، آنجا روی‌ صندلی‌ شكسته‌ها كه‌ می‌نشستی‌ نه‌ از خنده‌های‌ زیبا خبری‌ بود و نه‌ صدایی‌ نرم‌ و امیدواركننده‌، و تصاویر نقطه‌ نقطه‌ شده‌ واقعاً از دنیایی‌ دیگر می‌آمدند، واقعاً دنیای‌ دیگری‌ بود كه‌ وقتی‌ یك‌ آن‌ تصویر قطع‌ می‌شد دیگر پایت‌ روی‌ زمین‌ بند نبود، می‌خواستی‌ بپری‌ بالا و پایین‌ و سفتی‌ زمین‌ را آنقدر امتحان‌ كنی‌ كه‌ باورت‌ شود آنچه‌ دیده‌یی‌ رویا نیست‌.
كعبی‌ یك‌ اوت‌ پرتاب‌ می‌كند و جمعیت‌ می‌رود روی‌ هوا. تعداد ایرانی‌های‌ ورزشگاه‌ فرانكفورت‌ به‌ پرتغالی‌ها می‌چربد اما نه‌ اندازه‌ جایی‌ كه‌ ما ایستاده‌ایم‌.
ابراهیم‌ چپ‌ و راست‌ توپ‌ مشت‌ می‌كند پرتغال‌ها آخر روحیه‌اند و ما انگار نه‌ انگار كه‌ فشار دارد خفه‌مان‌ می‌كند.
با فرار نصفه‌ و نیمه‌ معدنچی‌ و ضربه‌یی‌ كه‌ با دستش‌ به‌ توپ‌ می‌گیرد دوباره‌ جیغ‌ بنفش‌ بلند می‌شود. امید ما هسته‌یی‌ است‌ و امید آنها گازوییل‌، تانكر تانكر توپ‌ می‌ریزند روی‌ دروازه‌ ما حتی‌ آخ‌ نمی‌گوییم‌، اما قد یك‌ اپسیلن‌ موقعیت‌ كه‌ گیرمان‌ می‌آید، نصف‌ بیشتر ورزشگاه‌ و متعلقاتش‌ در سراسر دنیا هوار می‌زنند.
این‌ امید بزرگترین‌ اسلحه‌ ما است‌ و كم‌مانده‌ با همین‌ روحیه‌ هسته‌یی‌ بساط‌ پرتغال‌ را به‌ هم‌ بزنیم‌. ما برجك‌ پرتغال‌ را می‌كوبیم‌. پاس‌ تودر هاشمیان‌ و ضربه‌ نوك‌پای‌ آندو و صدای‌ سوتی‌ كه‌ در میان‌ فریادهایمان‌ گم‌ می‌شود: آفساید.
چند لحظه‌ بعد ما یك‌ ضد حمله‌، موشك‌ منفجر می‌شود و رها می‌گردد وسط‌ دفاع‌ پرتغال‌، اما نه‌ فقط‌ سوخت‌ پیشرفته‌ كافی‌ نیست‌، هدف‌گیری‌ هم‌ لازم‌ است‌.
علی‌ دایی‌ روی‌ نیمكت، عكاس‌ها دارند شكارش‌ می‌كنند. در مسابقه‌یی‌ كه‌ هنوز گل‌ نداده‌، این‌ گل‌ صحنه‌ها است‌. ایران‌ از زیر فشار بیرون‌ آمده‌ و قرار نیست‌ اتفاق‌ بدی‌ بیفتد چون‌ نیمه‌ اول‌ است، نیمه‌ شانس‌ ما.
نصرتی‌ و میگوئل‌ آنقدر می‌پرند بالا كه‌ سر جفتشان‌ می‌خورد به‌ تلویزیون‌ عظیم‌ بالای‌ استادیوم‌. هنوز سیاه‌ پرتغالی‌ گیج‌ می‌زند كه‌ ناگهان‌ سایه‌اش‌ از كنج‌ هجده‌قدم‌ ما پا به‌ توپ‌ در می‌رود، ضربه‌ او و مشت‌ میرزاپور كه‌ اثری‌ ندارد و توپ‌ دارد می‌غلتد گوشه‌ دروازه‌ كه‌ مرد نامریی‌ با سر بیرونش‌ می‌كشد.
چرا فكر می‌كنیم‌ با سر این‌كار را كرده‌ ما كه‌ خودش‌ را نمی‌بینیم‌، پس‌ همان‌ بهتر توپ‌ با دست‌ مرد نامریی‌ بیرون‌ كشیده‌ شده‌ باشد، اینجوری‌ یك‌ پنالتی‌ جلو هستیم‌.
چند دقیقه‌ بعد یك‌ كارت‌ قرمز هم‌ جلو می‌افتیم‌. كعبی‌ استوك‌ها را بالا آورده‌ و مثل‌ دمپایی‌ توی‌ سر فیگو می‌كوبد، انگار كه‌ سوسك‌ باشد. فیگو دستش‌ را روی‌ جای‌ چك‌ گذاشته‌ و زار می‌زند. بلند كه‌ می‌شود یك‌ امضای‌ یادگاری‌ روی‌ لپ‌ راستش‌ نقش‌ بسته‌، یادگاری‌ حضور كعبی‌، خرداد ۱۳۸۵، بعد نمای‌ بسته‌ فیگو را نشان‌ می‌دهد كه‌ دارد حرف‌های‌ ركیك‌ می‌زند. احتمالاً صدا و سیما از این‌ به‌ بعد صورتش‌ را شطرنجی‌ می‌كند. سزای‌ آن‌ حرف‌های‌ زشت‌ جلوی‌ زن‌ و بچه‌ مردم‌ این‌ است‌ كه‌ بطری‌ آب‌ را بچكاند توی‌ حلقش‌ و دریغ‌ از حتی‌ یك‌ چكه‌ آب‌. مرد نامریی‌ دمت‌ گرم‌!
هر چه‌ به‌ پایان‌ نیمه‌ اول‌ نزدیك‌ می‌شویم‌ چشمه‌ خلاقیت‌ پرتغالی‌ها بیشتر می‌خشكد. كریستیانو رونالدو زانوی‌ غم‌ بغل‌ می‌گیرد و ادای‌ بچه‌ ننرها را در می‌آورد.
۴۵ دقیقه‌ پرتغال‌ را متوقف‌ كرده‌ایم‌. عادل‌ آرزو می‌كند نیمه‌ اول‌ تمام‌ شود ولی‌ ما نه‌! چون‌ آن‌ وقت‌ نیمه‌ دوم‌ شروع‌ می‌شود.
همه‌ می‌گویند این‌ كروات‌ بزدل‌ هیچ‌ برنامه‌یی‌ ندارد اما به‌ نظر من‌ او برای‌ اوت‌ كردن‌ ما در نیمه‌ دوم‌ برنامه‌یی‌ مدون‌ داشته‌ است‌.
مثلا او درست‌ سر وقت‌ علی‌ كریمی‌ را بیرون‌ كشید، انگار توپ‌ را از دست‌ بچه‌ بگیرید و بگویید برو توی‌ كوچه‌ بازی‌ كن‌.
احتمالاً مرد نامریی‌ همزاد علی‌كریمی‌ است‌ چون‌ به‌ محض‌ بلند شدن‌ فریدون‌ زندی‌ از نیمكت، دكو توپ‌ را به‌ ویترین‌ افتخارات‌ ما در آلمان‌ ۲۰۰۶ سنجاق‌ می‌كند، دفاع‌ نیمه‌ دوم‌ به‌ سیاق‌ برانكو این‌ بار یك‌ ربع‌ هم‌ دوام‌ نیاورد.زندی‌ كه‌ می‌آید داخل‌، روی‌ اولین‌ ضربه‌ كاشته‌ از كناره‌ چپ‌ خاطرات‌ گذشته‌ تداعی‌ می‌شوند. همه‌ عوامل‌ صحنه‌ گل‌ به‌ بحرین‌ دوباره‌ در فرانكفورت‌ جمع‌ می‌شوند، فیگور زندی‌، دور خیز كوتاه‌ محمد نصرتی‌ وسط‌ هجده‌ قدم‌ ، نفس‌ حبس‌ شده‌ تماشاگران‌ ، لباس‌ سرخ‌ پرتغالی‌ها مثل‌ بحرینی‌ها و...
زندی‌ این‌ بار در آخرین‌ لحظه‌ سناریو را عوض‌ می‌كند و مستقیم‌ به‌ قصد چارچوب‌ توپ‌ را به‌ پرتغالی‌ها می‌كوبد.
وای‌ وای‌ وای‌ ایران‌ از جام‌ جهانی‌ حذف‌ شد.
منبع : روزنامه اعتماد