دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا


زنان به مثابه شهروندان عامل


زنان به مثابه شهروندان عامل
عینیت یافتن توسعه قائم به اهتمام بر بهبود تمام جوانب زندگی بشر است. اگر پذیرفته ایم که بهبود اوضاع زندگی آدمیان آرمان و هدف توسعه است، ناگزیریم تا به دنبال شرایط تحقق جامعه آرمانی نیز باشیم. مهمترین شرط تحقق جامعهای بهبود یافته، برابری انسانها در حق بهره مندی از امکانات پیش روی جامعه است. به عبارت دیگر گام نهادن جامعه در مسیر توسعه مستلزم زیست نفرات آن به مثابه عاملان برخوردار از حقوق شهروندی است. در بیشتر جوامع امروزین اصول شهروندی مورد پذیرش حکومت و مردم قرار گرفته است. در این میان به نظر می رسد; در برخی جوامع زنان نتوانسته اند وجود خویش را به عنوان شهروندانی صاحب حق به خود، مردان و حاکمان بقبولانند و همچنان تحت سلطه همه جانبه از سوی فرهنگ مردسالار جامعه واقع شده اند. سلطه مردان بر زنان در عرصههای خصوصی و عمومی، آنان را در شخصیت تابع و در رفتار و کردار فاقد عاملیت ساخته است.
● شهروندی
شهروندی پدیدهای مدرن است که در آن توانایی افراد «برای قضاوت در مورد زندگی خودشان» تصدیق می شود. قضاوت افراد بر مبنای حقوق پذیرفته شده توسط جامعه، صورت می گیرد و جامعه با پذیرش استقلال شهروندان بر عاملیت دارندگان حقوق صحه می گذارد. زمانی فرد می تواند شهروند باشد که ضمن التزام دولت به شناسایی حقوق شهروندی، خود نیز نسبت به حقوق شهروندی خویش در یک جامعه مدنی باز و آزاد واقف باشد. در واقع دولتهای دیکتاتوری و سلطنتی همچنان که سرکوب گر جامعه مدنی هستند، فاقد شهروند می باشند و ساکنان قلمرو آنها رعیت و تبعه ایشان به حساب می آیند.
جامعه ای که در آن هم افراد نسبت به حقوق خود آگاهی داشته باشند و هم دولت خود را ملزم به رعایت حقوق شهروندی افراد بداند جامعهای مدنی است که بر آن دولتی دموکراتیک حاکم است.
تی. اچ مارشال شهروندی را در بر دارنده سه نوع حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی می داند. حقوق مدنی بر برابری در برابر قانون دلالت دارد و انواع آزادیها را شامل می شود. حقوق سیاسی بر حق افراد در مشارکت روندهای سیاسی از طریق امکان انتخاب شدن و انتخاب کردن استوار است و حقوق اجتماعی بر حق افراد در برخورداری از رفاه اجتماعی و اقتصادی که از مشارکت آنها در حیات جامعه ناشی شده است ناظر است. امروزه در جوامع کمتر توسعه یافته اهتمام به حقوق شهروندی توسط حکومتهای کمتر دموکراتیک، با هدف کارا کردن بیشتر دولت از طریق نمایش آستانهای صوری از مدنیت نوین صورت می گیرد.
در سویی دیگر محرومان واقعی از حقوق شهروندی با آگاهی فزاینده از حقوق خویش به دنبال استفاده از فرصتها در جهت نهادینه کردن حق شهروندی برخاسته اند. تلاش این محرومان علاوه بر مواجهه با موانع و مخالفتهای سیاسی صورت جهادی تاریخی و فرهنگی به خود گرفته است.
● شهروندی زنان
زنان نیمی از انسانها هستند. نیمی که در تاریخ تحول علم و تاریخ و سیاست کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. زنان با ایفای نقش در نظام سنتی تقسیم کار حضور تاریخی خود در نظام مردسالاری را تداوم بخشیده اند. هر چند زنان جامعه بدوی با حضور در نقشهای حفاظتی، تولیدگری و صنعتی نظیر کنترل کننده مواد غذایی، کاشت محصولات کشاورزی، سفال گری، رام کردن حیوانات اهلی، معماری و مهندسی توانستند «نوع بشر را از قلمرو حیوانی بیرون» کشیده و «آغازگر کار انسانی و صنعت» باشند، اما باید توجه داشت که نقشهای این چنینی زنان در بستر جامعه بدوی از ارزش و منزلت پایینی برخوردار بوده است.
به موازات تداوم نظام مردسالاری در نقشها و کارکردهای افراد جامعه «بعد جنسیت به طور سنتی از مباحث اجتماعی و سیاسی و از جمله نظریههای مربوط به شهروندی غایب بوده است.» حضور زنان در حوزه خصوصی جاماندگی آنان از برخورداری از آزادیهای اجتماعی و سیاسی نسبت به مردان حاضر در حوزه عمومی را به همراه داشته است.
به این ترتیب در دنیای کنونی شهروندی زنان در مقایسه با شهروندی مردان در بستر یک نظام مردسالار صورت رسمی و صوری به خود گرفته است. از این رو در یک جامعه مردسالار شهروندی زنان «بر مبنای معیارهای واقعی ارزشی کمتر از ارزش شهروندی مردان خواهد داشت.» آنچه امروز می تواند بر جاماندگی زنان از امکان خود بودن فائق آید; آرمان شهروندی فارق از جنسیت است. آرمانی که تحقق آن مستلزم آگاهی همه انسان ها به بشر بودن همه انسان هاست. در این میان پیوند آگاهی زنان با عاملیت آنان در زندگی خصوصی و عمومی شان تضمین کننده بقای جهان فارق از نابرابریهای جنسیتی است.
● زنان شهروندان عامل
روزگاری که آرمان شهروندی فارغ از جنسیت تحقق یابد; روزگار به کرسی نشستن برابری بر سریر روابط انسانی است. هر چند که تصویر پدید آمده از موقعیت شهروندی زنان در دنیای کنونی تصویر امیدوارکننده ای است که می توان بر نمایش آن در تمام بسترهای زندگی روزمره امیدوار بود، اما «زنان هنوز در مهمترین موقعیتهای قدرت حضور بسیار اندکی دارند.» این خود حکایت از عاملیت شکننده زنان به عنوان شهروند می باشند. پی آمد این «حضور بسیار اندک» بی قدرتی زنان در فرایندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری امور مربوط به خویش می باشد.
در واقع انسانی که عامل نیست بی قدرت است و در جهان کنونی کسی که بی قدرت است شهروند نیست. به تعبیر آمارتیا سن مهمترین ویژگی عاملیت قدرت انتخاب است.
در عاملیت قدرت انتخاب میسر نمی شود مگر آنکه انسان ها خود را «فاعلانی صاحب رای و نماد اندیش» بدانند «که بر وفق درک و حاجت خویش عمل می کنند.» در این معنا عامل کنشگری است که زمان و مکان را می شناسد. در ساختار عمل می کند بی آنکه اسیر آن شود. تاریخ را می سازد، هر چند «نه آنگونه که خود می خواهد» او از ساختار تاثیر می پذیرد بی آنکه محکوم آن شود، چرا که او حاکمی است محکوم کننده ساختار بر تاثیرگذاری بر حاکم.
عامل قدرت انتخاب دارد و «از طرق مختلف» عمل می کند. در قبال آنچه انجام می دهد مسوول است، وبه دنبال تحقق خواستههای خود بدون توجه به سازمان اجتماعی نیست. عامل آزاد است که برای رسیدن به رفاه و زندگی بهتر آزاد باشد، بی آنکه به آزادی دیگران آسیب رساند.
پذیرش زنان به عنوان برخورداران از حقوق شهروندی برابر در مقایسه با مردان، در گام اول مستلزم وا نهادن تفکر قالبی «نوع دوستی» اجباری است. بر مبنای این تفکر وظایف افراد بر مبنای جنسیت آنها تعیین می شود. از آنجایی که زنان با همسر و مادر بودن تعریف می شوند کمتر راهی به بازار کار و کسب پیدا می کنند، در نتیجه به استقلال اقتصادی و متعاقب آن قدرتمند شدن نایل نمی شوند.
مسئولیت فوری زنان در خروج از موقعیت فعلی، آگاه شدن نسبت به حقوق شهروندی و نپذیرفتن نظم ساختارهای فرهنگی و اجتماعی موجود است. مادامی که زنان آگاه نشوند و در نظام مردسالاری ایجاد اختلال نکنند نمی توان امیدی به وقوع تحولی عمیق در این نظام داشت. نام فعال حقوق زنان بر خود نهادن و به انتظار تمکین حکومت و مردان بر حقوق شهروندی نشستن، زنان را عاملانی تصمیم ساز۰ و تصمیم گیر نخواهد ساخت.
فرد در برابر جامعه مسوول است و جامعه در برابر فرد. اما مسوولیت فردی زنان در تغییر وضع موجود امری فراتر از مسوولیت جامعه در قبال آنان است. به یقین زنان آگاه توانایی آن را دارند که هم آورد ساختارهای موجود شوند.
عاملین آگاه و قدرتمند می توانند از طریق به کرسی نشاندن گفتمان خویش طی یک فرایند گفت وگو و چانه زنی با کلیه نهادها و محافل مخالف، «نیازها و برنامههای کاری خاص خودشان را مطرح کنند» و وادارکننده دولت و جامعه به پذیرش این واقعیت که وضع موجود طبیعی نیست، باشند.
سخن این نیست که در شهروند عامل نبودن زنان ساختارهای جامعه بی تاثیرند، نه! مراد این است که اگر قرار است دگرگونیای در وضع موجود رخ دهد این زنان هستند که باید آگاه و آگاهی بخش باشند.
آگاهی در این معنا یعنی «پذیرفتن اشکالات و کمبودها و کم کاریها.» اگر قوانینی وجود دارند که راه بر تحقق مطالبات زنان می بندند این زنان اند که باید در آنها تردید کنند.
«در میان خیل زنان ستم کش قرار گرفتن و همرنگ یکدیگر شدن به معنای حرکتی در جهت تغییر نمی باشد. با شرایط موجود ساختن و تلاش برای یگانگی با آن هم نوعی آسان طلبی است.»
اگر زنان عزم قدرتمند شدن کرده اند و می خواهند به مثابه شهروندانی عامل زیست کنند باید زبان تهی از شیون و شکوه و گلایه دارند و انگ قربانی از پیشانی خویش بزدایند و نسبت به حقوق شهروندی خویش آگاه شوند و آگاهی خویش را معطوف به عمل برای قدرتمند شدن در تمام عرصههای زندگی دارند. این آغازی است برای گام نهادن در مسیر تغییر، پیش نیازی است بر شهروند عامل شدن.
نویسنده : مجتبی بیات ـ دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت توسعه
منبع : روزنامه مردم سالاری