دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

امام حسین (ع) اصلاح طلب بزرگ


امام حسین (ع) اصلاح طلب بزرگ
در تاریخ ملت ها، قیام ها و انقلاب های فراوانی ثبت شده که همه آنها موجب تغییرات و تحولاتی در جامعه ها شده است، قیام ها و انقلاب ها، همگی علت ها و هدف هایی دارد که موجب خلق آنها می شود و هرچه این علت ها و هدف ها، پاک تر و عمیق تر و خالص تر باشد، انقلاب و قیام مربوطه نیز ماندگارتر است.
در قیام امام حسین(ع) سه علت عمده می توان در نظر گرفت که هر یک در موقعیت خود مهم و قابل بررسی است. شاید دخالت همین عوامل متعدد، سبب شده است که این حادثه، به رغم آنکه از نظر تاریخی، سطح و طول زیادی ندارد، اما از لحاظ تفسیر و پی بردن به ماهیت آن، بسیار پیچیده است و یکی از علت های سوء استفاده و تحریفاتی که در این حادثه عظیم بشری صورت گرفته است، همین پیچیدگی عناصری است که در به وجود آمدن این حماسه بزرگ موثر بوده اند.
عوامل مهم پدید آمدن حادثه کربلا را می توان در سه دسته تدوین کرد.
۱) بیعت خواهی یزید از امام
بررسی علل به حکومت رسیدن معاویه ابن ابی سفیان نیز متعدد است و زمان بررسی آنها در این مقاله کوتاه نمی گنجد، اما در هر حال سستی و کج اندیشی و فریب خوردن بسیاری از اصحاب امام حسن(ع) سبب شد که آن امام مظلوم(ع) برای حفظ اسلام قراردادی موقتی امضا کند، بدین مضمون که معاویه فقط برای مدت محدودی با شرایط خاصی حکومت کند و بعد از آن، مسلمانان، به اختیار خودشان، کسی را که به صلاح می دانند به خلافت و امامت برگزینند و در آن شرایط و تا آن زمان، موروثی بودن خلافت مطلقاً مطرح نبود. تنها دو طرز تفکر در مورد زمامدار حکومت اسلامی وجود داشت که یکی اعتقاد به وصایت نبی مکرم اسلام(ص) و امامت معصوم بوده است، به این مضمون که خلافت فقط شایسته کسی است که پیامبر (ص) به امر خدا او را منصوب کرده باشد و دیگری معتقد بود که مسلمانان حق دارند به رای و صلاح خود زمامداری برگزینند و هرگز چنان اعتقادی نه در میان دوستان و نه در میان دشمنان حضرت علی (ع) وجود نداشت که خلیفه پیشین به جای خدا یا مردم، تکلیف خلافت را بعد از خود معین کند. و به خصوص یکی از مواد مهم قرارداد امام حسن (ع) با معاویه این بود که معاویه حق ندارد تصمیمی به جای مسلمین برای بعد از خود اتخاذ کند و شرایط فرهنگی جامعه اسلامی، چنان بود که حتی معاویه در زمان حیات امام حسن(ع) جرات چنان موضوعی را نداشت و در هم اندیشی هایی که با دوستان خاص خود انجام می دهد، تصور عملی شدن این اعتقاد را غیرممکن می دانست. اما در اواخر عمر به تحریک مغیره ابن شعبه (که بسیار زیرک و چرب زبان و حقه باز و دوست و رابط با یزید بود) این فکر را در ذهن معاویه پروراند و به تثبیت رساند. اما با همه زیرکی ها و سیاست بازی هایی که معاویه و همفکران او به کار بردند، این عقیده در میان مسلمانان، جایی برای خود باز نکرد و معاویه در هنگام مردن، سخت نگران حکومت یزید بود و در نصایح فراوانی که به یزید کرد مخصوصاً تاکید کرد با امام حسین (ع) با رفق و مدارا و نرمی رفتار شود. از گفتار معاویه و نصایح او (در اواخر عمرش) به یزید، کاملاً معلوم است که معاویه معتقد است اگر یزید بخواهد با حسین بن علی(ع) با خشونت رفتار کند، نخواهد توانست حکومت کند و خلافت از خاندان ابوسفیان خارج خواهد شد. اما یزید جوانی است که با اشراف زادگی و شاهزادگی تربیت شده و غرور جوانی و ریاست طلبی در او شعله ور بود، سیاست را درک نمی کرد و آن نصایح زیرکانه در مغز پر از لهو و لعب او تاثیری نداشت.
بعد از اینکه معاویه در نیمه ماه رجب سال شصتم هجری می میرد، یزید در نامه یی به حاکم مدینه دستور می دهد «حسین بن علی(ع) را بخواه، از او بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد، سرش را برای من بفرست». بنابراین یکی از عواملی که امام حسین(ع) با آن درگیر بود، تقاضای بیعت با یزید بود. اما حسین(ع) در آن شرایط خاص، کسی نبود که با یزید بیعت کند، زیرا بیعت با یزید علاوه بر آنکه بیعت با شخصیتی است که برخلاف معاویه، حتی ظاهر اسلام را رعایت نمی کند بلکه متجاهر به فسق است، شایستگی سیاسی هم (مطلقاً) ندارد، در ثانی، بیعت با یزید در حقیقت مهر تایید بر موروثی بودن خلافت می شود و کسی چون حسین بن علی(ع) با کسی چون یزید بیعت نخواهد کرد. امام(ع) در این رابطه فرموده است؛ «مثلی لا یبایع مثله.» از طرف دیگر رژیم سفیانی نیز این عدم بیعت را خطر بزرگی برای خود می دانست و درست هم تشخیص داده بودند. بیعت نکردن امام حسین(ع) یعنی معترض بودن او و این خطر بزرگی برای حکومت یزید است و امام(ع) در مقابل این تقاضا وظیفه دیگری جز نه گفتن ندارد. لذا تا آخرین لحظات حیات و در سخت ترین شرایط بر این نظر ثابت قدم ماند.
۲) دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع)
بعد از آنکه یزید توسط حاکم مدینه از امام تقاضای بیعت می کند و امام حسین(ع) به شدت و قاطعیت با این تقاضا مخالفت و اعلان می کند، حتی حاضرم کشته شوم، اهل و عیالم به اسارت درآیند اما با یزید بیعت نخواهم کرد، فشارها در مدینه به امام حسین(ع) زیاد شد، لذا در اواخر ماه رجب مدینه را ترک و به مکه هجرت کرد، زیرا مکه، حرم امن الهی است و ماه رجب و شعبان ایام حج عمره و مرکز اجتماع مسلمانان است و مردم و حکومت برای امنیت آن احترام خاص قائلند. امام(ع) قریب به دو ماه در مکه حضور داشت ولی هنوز خبر مردن معاویه به کوفه نرسیده است.

پس از این کوفه که مرکز سپاه اسلام و محل سکونت مجاهدان جنگ های بزرگی مثل قادسیه و صفین و جمل و نهروان است نیز از مرگ معاویه و اعتراض امام حسین(ع) به حکومت موروثی یزید مطلع شده اند و بسیاری از بزرگان کوفه در نامه های متعددی از امام دعوت می کنند که به کوفه هجرت کند و کوفه را مرکز مبارزات خود علیه یزید گرداند. برخلاف نظر تعدادی از تاریخ نگاران که کوفه را علت اصلی قیام کربلا می دانند، به اعتقاد من دعوت مردم کوفه، یک علت فرعی است زیرا اگر مردم کوفه از امام دعوت نمی کردند، امام حسین(ع) از قیام دست برنمی داشت. شاید دعوت مردم کوفه از امام (ع) سبب شد که این انقلاب در نزدیک کوفه (کربلا) اتفاق افتد ولی کوفه و دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) هرگز علت اصلی قیام آن حضرت نیست.
۳) اصلاح طلبی و امر به معروف و نهی از منکر
اصلاح انحرافاتی که در حکومت اسلامی و امت اسلامی پدید آمده است مهمترین هدف قیام امام حسین(ع) است. یعنی اگر از امام حسین(ع) بیعت هم نمی خواستند یا اگر مردم کوفه از امام حسین (ع) دعوت نمی کردند، باز هم وقوع نهضت حسینی(ع) حتمی بود و شاید مساله بیعت و دعوت مردم کوفه، فقط در تعیین زمان و مکان آن انقلاب دخالت کردند.
امام حسین(ع) هدف از قیام خود را در موقعیت های متعدد بیان فرموده است. بارها فریاد می زند؛«الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه لیرغب المومن فی لقا لله محقاً، آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد، در چنین شرایطی، اگر مومن مرگ را بر زندگی ترجیح دهد حق دارد.» یا می فرماید؛ «وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید، از اسلام باید خداحافظی کرد اگر نگهبانش فردی مثل یزید باشد.» اینها نشان می دهد که هدف غایی امام حسین(ع) از قیام، مبارزه با باطل و انحرافاتی است که در دین اسلام پدید آمده است. درست است که بیعت خواهی یزید و دعوت مردم کوفه هر یک برای آن حضرت وظیفه خاصی را ایجاب می کرد اما عامل سوم ارزشی صدها برابر بالاتر از دو عامل دیگر دارد و همین عامل سبب می شود که به انقلاب کربلا، عظمتی فوق عظمت همه انقلاب های بشری هدیه کند.
هنگامی که امام حسین(ع) مدینه را ترک و به اصطلاح قیام خود را علنی کرد وصیت نامه یی تنظیم و آن را نزد برادر خود (محمد حنیفه که در آن زمان دستانش فلج شده لذا از جهاد معاف بود) می سپارد و هدف خود از این قیام و حرکت را با صراحت کامل بیان می کند. «...انی ما خرجت اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان امرî بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی...، ... من برای ایجاد فتنه و فساد خارج نشدم، هدفم فقط اصلاح انحرافاتی است که در بین امت جدم پیدا شده است. من به قصد امر به معروف و نهی از منکر طبق سنت و سیره جدم و پدرم حرکت کرده ام...»
و این مهمترین هدف قیام امام حسین(ع) است و امام(ع) در تمام مسیر حرکت خود از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و در هر مکانی که موقعیت بیان آن فراهم آمده است، با صراحت و قاطعیت این هدف را تبیین و تفسیر کرده است و بعد از شهادت آن حضرت و یاران باوفای او (سلام الله علیهم اجمعین) این پرچم را حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام علی ابن الحسین (زین العابدین(ع)) به دوش کشیده اند و امروز هر کس ادعای حسینی(ع) بودن دارد باید زینبی باشد والا یزیدی است. که؛ «...یا اîبا عîبدالله اًنٌی سًلمی لمîن سالîمîکïم وî حîزبی لمن حاربکم الی یوم القیامه...» (زیارت عاشورا)
سید علی میرباقری
منابع؛
۱- الارشاد، تالیف شیخ الامه محمدابن محمد ابن النعمان (شیخ مفید)
۲- حماسه حسینی (اثر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری)
*مدیر کل سابق وزارت کشور - استاد دانشگاه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید