دوشنبه, ۱۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 3 June, 2024
مجله ویستا


جست وجوی تعطیلات در تقویم


جست وجوی تعطیلات در تقویم
بیشتر ما برای نخستین بار که تقویم را به‌دست می‌گیریم، در آن به جست‌وجوی ایام تعطیلی هستیم.
دانش‌آموزان و کارمندان از هر بهانه‌ای برای تعطیلی استقبال می‌کنند و بسیار خوشحال از اینکه به‌علت بارندگی از مدرسه و اداره‌رفتن معافند یا بسیار ناراحت می‌شوند از اینکه یک تعطیلی رسمی با آخر هفته مصادف می‌شود.اما چرا؟ مگر در تعطیلات چه می‌کنیم؟ چه چیزی در اوقات فراغت است که در ساعات کار نیست؟ یادداشت حاضر، تحلیلی از مفهوم «اوقات فراغت» با نگاهی جامعه‌شناختی است.
ریشه‌شناسی اصطلاح «اوقات فراغت» یعنی Liere (به‌معنای تحت‌اللفظی اجازه‌دادن) به مفهوم رخصت‌دادن می‌انجامد و در آن حدی از آزادی و فراغ بال لحاظ شده است.نزد ایرانیان، «اوقات فراغت»، بیکاری، تفریح، گردش، فعالیت‌های فوق‌العاده و... را به ذهن متبادر می‌سازد اما این مفهوم از «اوقات فراغت» که در تقابل با کار به‌مثابه تولید به‌معنای مدرن آن فهمیده می‌شود، تنها یکی از معانی اوقات فراغت است.
همچنان که درباره گسست در پیوست تاریخی غرب از عصر پیشامدرن به عصر مدرن، ضمن شکل‌گیری مفهوم «فرد» لحاظ می شود، می‌توانیم برای مفهوم «اوقات فراغت» نیز ۳ دوره زمانی در نظر بگیریم.دوران نخست با تسامح و نادیده‌انگاشتن جزئیات همان عصر پیشامدرن است، زمانی که به قول دورکهیم، همبستگی میان فرد و جامعه با سیمان‌های فرهنگ، زبان و مذهب گسسته نشده بود و بر پایه رئالیسم خام، انسان همچنان در طبیعت و جهان و جزء لاینفک آنها بود.
در این دوره، ایام فراغت و ایام کار به مثابه دو لحظه کاملا متفاوت درک نمی‌شد چراکه اساسا مفهوم پیشامدرن از «تولید» (Production) با آنچه ما از آن می‌فهمیم، متفاوت است. بر این اساس، ارسطو «هم کار و هم فراغت» را اجزای مهم زندگی می‌دانست و چنین نبود که یکی غایت دیگری تلقی شود، در نتیجه وجود ۲۰۰ روز تعطیلی نزد یونانیان، شامل ۱۷۵ روز اختصاص به برگزاری مسابقات را نباید به معنای بیکارگی و خوشگذرانی صرف تلقی کرد، بلکه تولید و فرهنگ در زندگی پیشامدرن چنان در هم آمیخته‌اند که جداسازی و تمایز (Distinction) میان آنها غلط تلقی می‌شود.
برگزاری آیین‌های فرهنگی در میان ایرانیان چون جشن‌های باستانی و حتی عزاداری‌های مذهبی را نیز باید به همین معنا فهمید.
به تعبیر پیر بوردیو، عصر مدرن، زمانه تمایز (Distinction) است. از سده شانزدهم به بعد را تاریخ مدرنیته خوانده‌اند. آنچه در این عصر، همراه با انقلاب صنعتی، تخصصی‌شدن و گسترش عقلانیت ابزاری حاکم شده در عرصه اقتصاد را می‌توان تیلوریسم و سپس فوردیسم خواند. در این عصر، تولید به مفهوم تولید انبوه و کار به‌معنای فعالیت در کارخانه‌های بزرگ تولیدی تلقی می‌شد. نظام سرمایه‌داری به‌تدریج از دل مناسبات بورژوازی سر برمی‌آورد و منطق سرمایه‌داری سراسر اروپا بلکه جهان (پدیده استعمار) را درمی‌نوردید.کار در این عصر، معنایی دقیق و متمایز یافت و ساعات کار از ساعات فراغت جدا شد، چراکه ۸ تا ۱۰ ساعت (بلکه بیشتر) در یک کارخانه و انجام عملیاتی تکراری را نه می‌توان تفریح و عملی شورانگیز خواند و نه خلاقیتی در آن ممکن است.
مفهوم ایام فراغت در این عصر، دیگر هم زوج کار نبوده، بلکه در تقابل با آن و به معنایی غایت آن تلقی می‌شد. در نگاه جدید از یک‌سو انسان غایت تلقی می‌شد (عقلانیت فرهنگی مدرن) و از سوی دیگر پیوندها با جهان و فراجهان گسسته شده بود (سکولاریسم) و از این‌رو اصالت لذت (هدونیسم) اصل راهبر بستر‌مدرن تلقی می‌شد اما کارخانه‌های سختگیر و دیوانسالاری خشک و سخت مجال رفاه را برای این بشر فراهم نمی‌کرد، لذا اوقات فراغت به‌مثابه ساعاتی تلقی می‌شد که کارگر در آنها از کار بیگانه شده، فاصله می‌گیرد و می‌تواند آزادی و رفاه خود را بازجوید.
اوقات فراغت در این نگاه مدرنیستی، غایت زندگی انسان است. فرد از صبح تا غروب مثل ماشین کار می‌کند که شب‌هنگام در محفل گرم خانه و نزد خانواده تفریح کند. شکل تفریحی نیز متناسب با شیوه کار تنظیم می‌شد؛ رستوران‌رفتن، پارک‌رفتن، شب‌نشینی، سینما‌رفتن و...
آنچه که در آغاز سخن درباره نگاه ایرانیان به ایام تعطیلات اشاره کردیم، ناظر به همین دریافت مدرن از اوقات فراغت است. گو اینکه جشن‌های ایرانیان چون نوروز، مراسم سیزده بدر، اعیاد مذهبی، چهارشنبه‌سوری و... را می‌توان در بستری پیشامدرن درک کرد. یعنی ایرانی گرفتار در چنبره زیست مدرنیزه شده (که البته مبانی مدرنیته برای او روشن نشده) در تعطیلات رهایی خود را از بندهای جامعه جدید و پناه بردن به زیست قومی و پیشامدرن خانواده می‌جوید.
یک تحول اساسی از میانه سده بیستم در مفهوم اوقات فراغت ایجاد شده است که از جانب فلسفی به ظهور فرهنگ پست‌مدرن و از نگاه اقتصادی به گذر از تیلوریسم اقتصادی و مدیریتی به پست‌فوردیسم و پست‌تیلوریسم اشاره دارد. این دوره که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم شاهد آن هستیم، با دو کلید واژه «جامعه مصرفی» و «سبک زندگی» گره خورده است. تخصصی شدن هر چه بیشتر کار، انعطاف‌پذیری کار در محیط، کار تیمی، مهارت‌های چندگانه و سیطره گفتمان مدیریت بر نظام اقتصادی، از ویژگی‌های عصر جدید اقتصادی هستند.
در این دوره با کوچک شدن دولت و بزرگ شدن جامعه مدنی (از نگاه جامعه‌شناسی سیاسی) و همچنین شخصی شدن فرد مدرن دیگر سخن گفتن از برابری و مساوات بی‌معنا جلوه می‌کرد. زیرا در این زمان به‌جای یکسانی، این تفاوت بود که نقش کلیدی بازی می‌کرد.
به گونه‌ای که حتی دموکراسی، حکومت اکثریت خوانده نمی‌شود، بلکه نظامی تلقی می‌شود که در آن حقوق اقلیت‌ها ضایع نمی‌شود.همراه با این تکثر فرهنگی و گسترش امکانات وگفتمان‌ها، مفهوم سبک زندگی است که اهمیت می‌یابد. سبک زندگی مجموعه‌ای از طرز تلقی‌ها، شیوه‌های رفتار، حالت‌ها و سلیقه‌ها در هر چیزی از موسیقی گرفته تا هنر و تلویزیون را در بر می‌گیرد. سبک و زندگی شیوه منحصر به فردی از زیستن است که در آن همه اندیشه‌ها و آمال سوژه در داده‌های بیرونی چون سنت‌ها، آیین‌ها، فشارهای اقتصادی و سیاسی نمود می‌یابد.
لذا بخشی از سبک زندگی با مصرف کالاها و خدمات از انواع مختلف به دست می‌آید. اوقات فراغت اینجاست که خود را نشان می‌دهد. اگر در زمانه سیطره مدرنیته تنها یک سبک زندگی به شیوه کار سخت ـ تفریح حکومت می‌کرد و دو چهره فرد پروتستانی و لذت‌گرای بی‌بند و بار دو روی سکه فرد مدرن تلقی می‌شد، اینک در عصر پسامدرن یا مدرنیته متاخر می‌توان از سبک‌های گوناگون زندگی سخن راند. منطق سرمایه‌داری متاخر به جای تاکید بر تولید بر مصرف انگشت گذاشته و جامعه‌شناسی سیاسی‌اش به جای مفهوم طبقه بر سبک زندگی استوار است.
از این رو می‌توان دریافت که اگرچه انتقادهای مارکسیستی با انگشت تاکید گذاشتن بر ساعت کار بر مقولاتی چون کار بیگانه، ارزش افزوده و استثمار طبقه کارگر خواهان انقلابی در نظم اجتماعی و براندازی سرمایه‌داری بود، اما این تلاش‌ها به بازتولید نظام قدرت سرمایه‌داری در نظمی افقی و سلطه‌ای مبتنی بر همکاری انجامید.
در فضای تازه اوقات فراغت دیگر در تقابل با کار و به مثابه غایت آن تلقی نمی‌شود، بلکه در مناسبت با سبک زندگی به زمانی بدل شده است که در آن فرد به خودشکوفایی و ابراز وجود می‌پردازد. زیرا همزمان با از میان رفتن قدرت اجباری مدرن و خستگی‌آور بودن کار کارخانه‌ای، در مدرنیته متاخر مصرف است که به شیوه‌ای پنهان و در شبکه‌ای از روابط، قدرت خود را بر سوژه تحمیل می‌کند و آزادی او را به شکلی پنهان به مخاطره می‌اندازد.
تا آنجا که به ایرانیان مربوط می‌شود، جامعه ایرانی بدون اینکه به طور کامل مدرن شود و تاریخ مدرنیته را طی کند، از الزامات مدرنیته متاخر بهره می‌جوید. نتیجه این موضوع آشفتگی وضعیت و ناروشن بودن مفاهیم است. گریز ما از کار به اوقات فراغت اگر چه طنین مدرن دارد، اما گوناگونی تفریحات و نحوه‌های بهره‌گیری یا گذران این اوقات براساس سبک‌های زندگی پژواکی پسامدرن دارد. گو اینکه معضل بیکاری به‌عنوان یکی از پدیده‌های مهم در جامعه‌شناسی اوقات فراغت در جامعه ایرانی معضلی جدی و شایان توجه است.
محسن آزموده
منبع : روزنامه تهران امروز