دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


شاه‌زاده‌ی خوشبخت


شاه‌زاده‌ی خوشبخت
نویسنده : حسن‌پور، محمد,وایلد، اسکار,گوران، ماموستا
شماره کنگره : ۲ش۲۷و/PZ۳
شابک : ۹۶۴-۳۵۶-۳۲۱-۹
رده دیویی : ۸۲۳.۸
تاریخ نشر : ۸۵۰۶۰۶
تعداد صفحه : ۳۰
نوبت چاپ : ۱

در اين افسانه‌ي انگليسي، پرستوي كوچولويي با قرار گرفتن زير مجسمه‌ي شاهزاده‌ي خوش‌بخت، متوجه گريستن مجسمه مي‌شود و در اين حال، علت را جويا مي‌شود. مجسمه نيز از اين كه سال‌ها پيش زنده بوده و در قصر زيباي گسان ساوس، در كمال آرامش و رفاه مي‌زيسته، سخن مي‌گويد و خاطرنشان مي‌سازد: اكنون هم كه مرده‌ام، مجسمه‌ام را اين جا نصب كرده‌اند تا بدبختي‌هاي مردم را به خوبي مشاهده كنم و از نزديك آن‌ها را لمس كنم. با وجود اين كه حالا قلبم از سرب ساخته شده، اما نمي‌توانم جلوي گريه‌هاي خودم را بگيرم. مجسمه در ادامه‌ي صحبت‌هاي خود از پرستو مي‌خواهد تا با پرواز برفراز شهر، از حال مردم فقير جويا شود. او خطاب به پرستو مي‌گويد: همان‌طور كه مي‌بيني تمام بدن من از طلا ساخته شده تو بايد آن را تكه تكه بكني و براي فقرا و نيازمندان ببري... سرانجام نيز جز قلبي سربي چيزي براي مجسمه باقي نمي‌ماند. پرستو نيز به خاطر تلاش‌هاي فراوان براي كمك به مردم فقير، جان مي‌بازد.