سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

قصه مادر و فرزندی با سبیل های تابیده


قصه مادر و فرزندی با سبیل های تابیده
وقتی چشم های پرنفوذش را از زیر ابروهای پرپشتش به طرفت نشانه می گرفت، ناگهان دلت پایین می ریخت و با خودت می گفتی لابد توپ و تشری در راه است، مخصوصا وقتی که با دست های آستین بالازده اش، تاب و پیچ اضافه ای هم به سبیل های تابیده اش می داد و به جایی خیره می شد، دلت می لرزید که الان با آن صدای بم و خش دارش چیزی خواهد گفت و بساطی جور خواهد شد. خلاصه قد و قامت کشیده، سبیل های تابیده، چشم های درشت و ابروهای پرپشت، صدای بم و خش دار، دهان نه چندان چفت و بست دار و خلقیات خاص این همکار که حدود شصت سالی از خدا عمر گرفته بود از او یک چهره ای ساخته بود که به هر حال برای همکاری، معاشرت و مواجهه با او باید احتیاط های لازم را رعایت می کردی تا... اما من از پشت این چهره خشن و سبیل های پرپشت و تابیده چیزی کشف کرده بودم که پیش چشم خیلی ها هیچ مناسبتی با این ظاهر خشن نداشت.
بعضی روزها حدود ساعت ٢ بعدازظهر مرخصی می گرفت و از محل کار خارج می شد و معمولا بعد از ٢ ساعت بر می گشت و از آن جا که یک جورایی پلی به دل ما زده بود، حرف هایی می زد که باورش برای بعضی مشکل بود، می گفت: فلانی امروز خیلی خسته شدم، حالم گرفته بود، باز هم دلم هوایی شد و رفتم صفا. این جور وقت ها تو چهره اش طراوت و شادابی می دیدم، چشم هایش برق خاصی داشت، سبکی و راحتی از وجودش حس می شد، صورت و کلامش چنان مهربان می شد که دلت نمی آمد حرف های از دل برخاسته اش را قطع کنی، می گفتم باز رفتی «خودسازی» می گفت: چه جورم!! اول با یک قرمه سبزی دبش دلی از عزا درآوردم و بعد مثل همیشه سرم رو گذاشتم رو زانوهایش و نفهمیدم کی خوابم برد، بیدار که شدم یک چایی لب سوز با هم خوردیم و... و از خانه زدم بیرون، موقع خداحافظی وقتی خواستم در را ببندم باز هم مثل همیشه گفت: مواظب باش پات به چارچوب پایین در گیر نکنه خدا نکرده زمین بخوری مادر!!! و... من نمی دانم آن لحظه ای که او خبر پرواز مادرش را به بهشت شنید چه کرد و چه گفت.
اما می دانم که هنوز مادران بسیاری هستند و چشم به راه! می دانم که می توانیم و باید برای این که آرام بگیریم، سرخوش باشیم و با دیگران مهربان و همیشه یاد خدا در دل هایمان موج بزند و قنوت نمازمان تا عرش قد بکشد و گره های بسته باز شود، باید و باید تا دیر نشده و هنوز فرصت باقی است مشام به عطر نفس های بهشتی مادر عطرآگین کنیم و دست و پای مادرانمان را که رب ودود، بهشت نعمت های ابدی خود را زیر پای آنان گسترانده، غرق شکوفه های بوسه کنیم! و از صمیم دل بگوییم که دوستت دارم! و اما آنان که مادرانشان در بهشت منزل کرده اند و ماوا گزیده اند نیز می دانند که می توانند با نیت و عمل خیر هنوز و تا ابد، دعای خیر مادر را بدرقه راه خود کنند اگر... ای همه مادران ای همه بهشتیان، دعا کنید که همه دل ها بارانی و نورانی شود.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید