دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


رقص جمعی


رقص جمعی
● (یادداشت امیر قادری درباره فبلم مكس )
مارمولك را كه كنار بگذاریم؛ این بهترین كمدی سینمای ایران است كه بعد از «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» اكران شده. هرچند كه با فیلم ابوالحسن داودی فاصله دارد، اما در میان این همه كمدی بی سر و ته ای كه این چند سال ساخته شده، برای خودش غنیمتی است. ضمن این كه فعلاً و با اختلاف، بهترین فیلم سامان مقدم هم به حساب می آید و باعث می شود با شوق بیشتری در انتظار تماشای فیلم جدید او «كافه ستاره» در جشنواره فجر بنشینیم. مقدم در مواردی حتی توانسته لحن جذاب و فانتزی فیلمنامه های پیمان قاسم خانی را به درستی از كار دربیاورد. از جمله وقتی گوهر خیراندیش، با نگرانی سراغ اتاق رئیس اش می رود و منتظر است ادبش كنند. این چند ساله، كارهای سینمایی و تلویزیونی پیمان، همیشه از اینجا لطمه خورده كه لحن فراواقعی و آزادانه و فانتزی خیلی از شوخی ها و فضاهایش درك نمی شود. كارگردان و تهیه كننده ها، متن را می گیرند و در یك فضای واقع نمای معمولی اجرایش می كنند.
مثل هر كمدی موفق دیگری، در مكس هم برای اغلب نقش ها بازیگران مناسبی انتخاب شده اند و مشخص است كه به دقت تحت كنترل بوده اند. كمدین خوبی مثل امیر جعفری كه هروقت به حال خودش رها می شود (مثلاً در طنزهای شبانه ای مثل «كمربندها را ببندید») فاجعه است، و اگر هدایت شود، حاصل كارش معركه از آب درمی آید، به یكی از برگ های برنده این فیلم تبدیل شده و حسابی می خنداند (هرچند حضور كوتاهی دارد). دو سه بازیگر جوان تازه كار فیلم هم می توانند گلیم شان را از آب بیرون بكشند، سازندگان فیلم حتی از بازیگرهای نقش های فرعی هم نگذشته اند و تك تك شخصیت های فیلم را با دقت انتخاب كرده اند. محمدرضا شریفی نیا هم در یك نقش جدی، اصلاً به وارفتگی شخصیت اش در «سالاد فصل» نیست و نقش كوتاهش را به نتیجه می رساند. اما فرهاد آئیش است كه فیلم را نجات می دهد. او شخصیت مطرب لس آنجلسی آس و پاسی را كه می توانست یك مسخره تمام عیار باشد، به شخصیتی همدلی برانگیز برای تماشاگر فیلم تبدیل می كند. یعنی یكی از سخت ترین كارهایی كه یك بازیگر می تواند انجامش دهد. برای این كار، از بار كمدی و مسخرگی این نقش چیزی كم نكرده، اما توانسته به عنوان شخصیت اصلی «مكس»، ارتباط تماشاگر و فیلم را حفظ كند.
این البته به فیلمنامه هم برمی گردد كه نویسنده اش به تیپ بودن دو سه شخصیت اصلی داستان راضی نشده هرچند كه به یكی دو شخصیت فرعی دیگر خوب پرداخته نشده است. مثلاً ماموری كه نقش اش را رامبد جوان بازی می كند. حضور بازیگران فرعی خوب، بی این كه ستاره ای در فیلم حضور داشته باشد، به درك خوب تهیه كننده ها از محصولی كه تولید می كنند هم بستگی دارد. در استانداردهای سینمای ایران، مكس یكی از معدود تولیداتی است كه نشانه هایی از یك دفتر تولید موفق در ساخت آن دیده می شود.
«مكس» یكی از معدود فیلم های موزیكال سینمای ایران هم به حساب می آید. مشكل اینجا است كه جای یك ترانه دیگر در نیمه دوم فیلم خالی است و جز كنسرت انتهایی، اغلب ترانه ها در نیمه اول قصه گنجانده شده. طراحی رقص و پروداكشن ترانه ها هم حقیرانه تر از استانداردهای خود فیلم است.
با این وجود محمدرضا مویینی دركش را از ریتم موسیقی، به خصوص در ترانه ای كه كامیار شایان بازیگر اصلی اش است، نشان می دهد. ترانه اعتراض آمیزی هم كه شاهرخ شاهی به عنوان بازیگر اجرایش می كند و درباره «بكن نكن»های جامعه در برابر نسل جوان است، كهنه و دمده به نظر می رسد. در این دو سه سال خیلی چیزها تغییر كرده و نسل جوان بخشی از خواسته هایش را به دست آورده است.
ایده اصلی داستان این فیلم كمدی، همان «جا به جایی شخصیت ها»ست. در اثر یك اشتباه، یك آوازه خوان كاباره جای استاد موسیقی فرهیخته ای به تهران دعوت می شود تا یك برنامه رسمی اجرا كند. قاسم خانی فیلمنامه نویس برای خلق ایده های كمیك، سراغ دو حوزه موازی می رود. حوزه اول، برخورد فضای ذهنی این ترانه خوان لس آنجلسی با ذهن بسته و دگم تعدادی از مسئولان مملكتی است و حوزه دوم، شوخی با طایفه روشنفكری كه در انتظار ورود یك استاد موسیقی هستند و مكس مطرب را هم به همین دلیل تحویل می گیرند.
جالب اینجا است كه شوخی های حوزه اول، شاید كمی كهنه شده باشند، اما این حوزه دوم، هنوز تر و تازه و واقعی و به روز به نظر می رسد. به نظر شما چرا؟ از طرف دیگر قاسم خانی از فضای شوخی خیزی كه برای فیلمنامه اش فراهم كرده حسابی بهره می برد، اما راستش را بخواهید «مكس» شوخی معركه كم دارد. بیشتر با شوخی های متوسطی طرفیم كه حجم وسیعی از فیلمنامه را اشغال كرده اند. شوخی های بهتر اینها هستند: وقتی خود مكس لباس زنانه پوشیده؛ اما یادش می رود و از دستشویی مردانه سردرمی آورد. اجرای موجز این صحنه (كه می توانست به یكی دیگر از نمونه های لوسی كه در این سال ها دیده ایم تبدیل شود) حسابی به درآمدن شوخی كمك كرده است. یا رقص گیتاریست در كنسرت نهایی (كه آدم را یاد اجرای درجه یك جورج كلونی و رفقایش در یكی از سكانس های ماقبل فینال شاهكار برادران كوئن «ای برادر كجایی» می اندازد) و یقه گیری های امیر جعفری وسط زمین فوتبال و واكنش های مكس به دعوای پسر و دختر جوان. مشكل بعدی هم تلاش سازندگان فیلم برای حفظ یك مسیر بیش از حد منطقی و معقول، به خصوص در نیمه دوم فیلم است. لازم نبود اینقدر انرژی برای چفت و بست دار بودن فیلمنامه بگذارند. چفت و بستی كه در یك سوم نهایی داستان، دست و پای شان را حسابی بسته است. با چنین داستانی می شد سراغ فضای شنگول تر و فانتزی تری رفت.
شبیه همان فضایی كه در دفتر رئیس و عنوان بندی نهایی فیلم می بینیم. وجد اصلی اما به خاطر دیدگاه شاداب و سرخوشی است كه كم كم خودش را به فیلم تحمیل می كند و از مردم گرفتار این سال ها كه ذهن شان را كلی باید و نباید سیاسی و اجتماعی و هنری بسته است، خواهش می كند تا در یك بازه ذهنی گسترده، از مكس تا مسئول متعصب و بی سواد فلان نهاد هنری را بپذیرد و به زندگی ادامه دهد، و این «پذیرش» البته به معنای «تایید» همه چیز و همه كس نیست. دیدگاهی كه بیش از همه در شخصیت امیرعلی شكل می گیرد. مكسی ها انگار از ته دل امیدوارند كه نسل امروز آدم های مهربان تر و بخشنده تری از كار دربیایند. رقص جمعی عنوان بندی نهایی هم به همین خاطر اینقدر در دل مردم نشسته است.
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید