سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

بیایید متحد باشیم


بیایید متحد باشیم
امشب جلوی دفتر حافظ منافع مصر در تهران تجمع کردیم تا فریاد اعتراض خود را به حضور این نهاد در ایران اعلام کنیم. اتفاقاتی در این تجمع افتاد که زیاد خوشایند نبود. اول چند نفر آمدند و لحظاتی جو را متشنج کردند. حالا این وسط نمی دانم چرا یکی از افراد به من گیر داد و گفت که من دو شب پیش بچه هایی که داخل سفارت مصر شده بودند را به بیرون پرت می کردم!!! در صورتی که امشب اولین شبی بود که من به جلوی سفارت مصر رفته بودم. حالا ایشان چطور من را دیده بودند، الله اعلم. مورد دیگر هم اعتراض یکی از خواهران به ما بود.
ایشان رسما ما را از مرد بودن ساقط کردند و گفتند که آقای ما مرد است که حکم جهاد داده است اما شما مرد نیستید که حمله نمی کنید و سفارت مصر را نمی گیرید. البته من کاملا به این خواهر بزرگوار حق می دهم. حتی اگر به من فحش هم می داد چیزی نمی گفتم. به خدا من هم با دیدن تصاویر جنایات رژیم صهیونیستی در تلویزیون، بدنم به رعشه می افتد. به خدا همین الان اصلا در حال خودم نیستم. به خدا چشمان من هم اشکبار است. از سوی دیگر واقعا به همه خواهرانی که در این تجمعات حضور دارند غبطه می خورم. من که خیر سرم پسر هستم و کلی یال و کوپال دارم، پدر و مادرم اجازه نمی دادند که بیایم و به زور و یواشکی رفتم. حالا این شیرزنان بزرگوار تمام سختی ها را به جان می خرند و در حالی که از اقصی نقاط تهران به خیابان شهید شریعتی آمده بودند، باید ساعت ۱۰ شب تک و تنها به منازل برگردند. به خدا من هم درک می کنم. اما... اما آخه این درسته که نیروی انتظامی را حامی صهیونیسم بخوانیم؟ شعار ((نیروی انتظامی، حمایت از صهیونیست، وظیفه شما نیست)) چه معنایی دارد؟ باور کنید وقتی ما داشتیم شعار می دادیم، همه مامورین با ما تکرار می کردند و حتی خودشان شعار می دادند. در هنگام خواندن دعای فرج، همه آنها هم به سوی قبله چرخیدند. تک تکشان می گفتند که اگر وظیفه و مسئولیت نداشتیم، ما هم به شما می پیوستیم. خداوکیلی درست است که به آنها توهین کنیم؟ بله، من هم قبول داریم که شعار دادن اصلا کافی نیست. اما شرایط را هم در نظر بگیرید.
دیشب باغ قلهک را گرفتیم و پیام خودمان را به جهانیان رساندیم. اما امشب نیروی انتظامی ده برابر شده بود و جمعیت ما هم یک دهم شده بود. از طرف دیگر دیشب به طور ناگهانی و غیرقابل پیش بینی به سمت سفارت انگلیس حرکت کردیم و مامورین هم غافلگیر شدند اما امشب همه یگان ها با تمام تجهیزات آماده باش بودند. درگیری ما هیچ نفعی برای هیچکس نداشت. جز زخمی شدن بی مورد چند نفر بی گناه. بله، اگر شرایط باشد من حاضرم جانم را هم در راه آرمان هایم بدهم اما به خدا نیروی انتظامی دشمن من نیست. به خدا آن سرباز بیچاره ای که برای خدمت سربازی به تهران آمده است و چهار ماه است که خانواده اش را ندیده است، دشمن نیست. من واقعا نمی فهمم که آن خواهر بزرگوار چه انتظاری از ما داشت؟ انتظار داشت که حدود کمتر از ۵۰ نفر با ۲۰۰ نفر گارد ویژه تا خرخره مسلح درگیر شود آنهم کسانی که با خود ما شعار می دادند؟ به والله این رسمش نیست. می پرسید کار درست چیست؟ کار درست این است که همه دانشجوها به صورت هماهنگ در یکجا جمع شوند. وقتی ۵۰۰۰ نفر باشیم، یقینا می توانیم به نتیجه دلخواه خود برسیم با کمترین هزینه. به خدا من هم فرمان جهاد رهبری را شنیده ام.
به والله من امروز از ساعت ۹ صبح در سرما سرپا ایستاده بودم و ساعت ۱۱ شب خانه رسیدم. البته این کمترین کاری است که کرده ام. انشاالله حاضرم امانت الهی را در راه خودش فدا کنم اما در جایی که موثر باشد. به خدا من مثل کسانی نیستم که در کربلا به امام حسین گفتند که ما با تو هستیم اما زن و بچه هایمان منتظرمان هستند پس تو را ترک می کنیم. من هم از امتحاناتم گذشته ام و روی آسفالت خیس جلوی سفارت مصر نشستم. من هم غیرت دارم. خون من هم به جوش آمده است اما حقیقتش نمی توانم با کسی گلاویز شوم که چند دقیقه پیش مرا صدا کرد و پیشنهاد داد که فلان شعار را فریاد بزنم. نمی توانم با کسی درگیر شوم که می گوید اگر لباس نظامی بر تنش نبود، الان در صف ما ایستاده بود. اصلا فکر نکنید که مخالف به آتش کشیدن سفارت مصر هستم. اتفاقا اعتقاد دارم نه تنها مصر بلکه سفارت تمام کشورهای عربی باید نابود شوند اما به شرطی که حداقل ۲۰۰۰ نفر باشیم و به پشتوانه هم جلو برویم. تاکید می کنم که ترس از در اقلیت بودن ندارم. من هم مانند شما مسلمان هستم و ماجرای جنگ بدر و کمک الهی را می دانم. مشکل من سر برنامه ریزی است. چرا همه دانشگاه های تهران با هم هماهنگ نمی شوند؟ چرا عده ای در مهرآباد متحصن می شوند، عده در مقابل دفتر حافظ منافع مصر و عده ای هم در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران؟ متاسفانه از پتانسیل این افراد خوب استفاده نمی شود. به والله این خواهرانی که من دیدم، یک تنه خاک اسرائیل را به توبره می کشند. این برادرانی که من دیدم، کاخ سفید را به خاک مذلت خواهند کشاند.
بیایید با هم متحد باشیم. به خدا من صهیونیست نیستم. نمی دانم چرا امشب هر کس از راه می رسید یه حالی به من می داد؟! شاید خیلی شبیه صهیونیست ها هستم. (یاد سکانس رضا کیانیان در آژانس شیشه ای افتادم که می گفت من یه افسر بعثی. ماهر عبدالرشید خوبه؟). ناراحت شدم از برخورد بعضی ها اما دست از مبارزه نمی کشم. خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست.
مهدی خانعلی زاده