شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چشم اندازهای تازه


چشم اندازهای تازه
«نومیدی چیزی نیست مگر دو خواهش همزمان.» کی یرکگور
۱) گوستاو فلوبر در نامه‌یی(در تاریخ ۱۸۵۲) به لوئیز کوله می نویسد؛«دوست دارم کتابی بنویسم درباره هیچ، کتابی که بر هیچ چیز بیرونی که خارج از خودش باشد دلالت نکند، کتابی که بتواند به نیروی درونی سبکش، روی پای خودش بایستد، درست بدان گونه که کره زمین بی هیچ تکیه گاهی خود را در فضا نگاه دارد... هم از این رو است که می گوییم نه موضوع خوب وجود دارد و نه موضوع بد.»۱ «دیگری» یا همان «تکیه گاه» مساله اخلاق است. «اخلاقی» زندگی کردن یعنی زندگی مطابق معیاری که «دیگری» تعیین می کند. این «دیگری» می تواند ایده ها، اسطوره ها، باورها، جامعه یا حتی منافع معین یک طبقه و... باشد. علاوه بر آن در اخلاق «خوب» یا «بد» یا به عبارت دقیق تر خیر و شر وجود دارد و نه برحسب آنچه فرد را خوش آید یا خوش نیاید. ولی فلوبر می خواهد کتابی بنویسد درباره هیچ که بدون هیچ گونه تکیه گاهی خود را در فضا نگاه دارد، یعنی به خود و باورهای خود و نیروی درونی اش(و نه دیگری) متکی باشد. بنابراین فلوبر پیشاپیش قصد نوشتن کتابی را کرده است که مطابق تعریف گفته شده نمی تواند اخلاقی باشد زیرا به «خود» متکی است و هم از این رو است که خود نیز بر این مساله صحه می گذارد که نه موضوع خوبی وجود دارد و نه موضوع بدی. در همین باره در نامه اش به لوئیز کوله اما این بار با صراحت بیشتر حرف نهانی اش را می زند که «کل ادبیاتی که حاوی درس اخلاقی است، ذاتاً و اساساً کاذب است، از همان لحظه یی که اثبات می کنی، دروغ می گویی. اول و آخر را خدا می داند، انسان از وسط خبر دارد هنر مثل خدا باید در بیکران معلق باشد، در خود کامل باشد، مستقل از خالقش باشد.» ۲
مادام بواری در چنین فضایی است که خلق می شود(شروع رمان در جمعه شب ۱۹ سپتامبر ۱۸۵۱ است و در ۳۰ آوریل ۱۸۵۶ به پایان می رسد؛ دوره یی شامل چهار سال و هفت ماه و یازده روز) و زندگی اًما بواری در واقع زندگی زنی است که می خواهد روی پای خودش بایستد(درست بدان گونه که کره زمین خود را در فضا نگاه می دارد) و به باورهای خود وفادار باشد. در واقع مطابق میل و آرزوهای خود زندگی کند و البته که این سبک از زیستن آدمی را خاص و متمایز می کند. «مادام بواری از این جهت که می کوشید با خواب و خیال های خود زندگی کند، یک آدم استثنایی بود، از لحاظ زیبایی استثنایی بود.» ۳ (ممکن است حتی اهمیت کتاب مادام بواری در این باشد که یک وضعیت استثنایی است که به نگارش درآمده است.)
۲) از نظر کی یرکگور سه گزینه اصلی وجود دارد که روی هم همه امکان های زندگی کردن یا زیستن را دربر دارد، یعنی اینکه یک فرد مطابق یکی از این سه گزینه است که زندگی می کند(می توان این گزینه ها را سپهرهای زندگی نیز در نظر گرفت). یک گزینه آن است که آدمی برای خودش زندگی کند، یعنی برای تحقق میل و خیال های خود یا در سطحی بالاتر برای تحقق اراده خود. کی یرکگور این شیوه زیستن را زندگی زیبایی شناسی نام می گذارد. گزینه دیگر آنکه آدمی مطابق میل دیگری یا برای دیگران زندگی کند(سپهر اخلاقی) و در آخر و در سطحی بالاتر زندگی کردن در برابر خدا و برای خداوند است(سپهر دینی). زندگی در سپهر زیبایی شناسی و همچنین دینی زندگی خاصی است(از لحاظ کمی و به خصوص کیفیت زندگی) اما زندگی در سپهر اخلاقی عمومی تر و پرشمارتر(به لحاظ کمی) و جمعی تر است و اکثریت آدم ها در سپهر اخلاقی زندگی می کنند.
اما فردی که در سپهر زیبایی شناسی زندگی می کند تنوع امکانات بی شمار و آشوب را اساساً به رسمیت می شناسد و دل در گرو تعدد امکان ها می دهد و بدین سان خود را دائماً در چشم اندازهای تازه می بیند. تنوع در لذت و وفادار نبودن به یک چیز یا یک ایده از اساسی ترین ویژگی های عنصر زیبایی شناسیک است. با این همه زندگی در سپهر زیبایی شناسی به نظر کی یرکگور، زندگی نازلی است و مهم تر آنکه روح آدمی اساساً برای این سبک از زندگی ساخته نشده است. این زندگی از آن نوع زندگی است که در آن عنصر زیبایی شناسیک میل می کند که میل خود را به طور بی واسطه یی تحقق عینی ببخشد، میلی که به طور کامل نمی تواند محقق شود زیرا تحقق میل در عین حال به معنای نابودی میل نیز است (زیرا میل آدمی تا موقعی میل است که تحقق پیدا نکند). پس آنچه حاصل می آید نومیدی است؛ نومیدی و رنج ناشی از عدم تحقق میل آدمی. بیهوده نیست که آدورنو تاریخ زیبایی شناسی را تاریخ رنج می داند.
۳) هنگامی که از فلوبر پرسیدند الگوی «اما بواری» چه کسی است؟ در پاسخ گفت؛«مادام بواری منم.» این به آن معناست که آدمی دستخوش خیالات و میل های متنوعی است که هر آینه در جهت تحقق عینی آن است اما «دیگری» به مثابه اخلاق، عقلانیت و حتی هر امر نمادین دیگری، ممانعت می کند از اینکه خیالات و امیال درونی محقق شود و به این ترتیب دیگری به عنوان تعدیل کننده و سرکوب کننده تنوع امیال درون نقش سانسور درونی را ایفا می کند. مادام بواری اما از این نظر استثنا است، او برای رسیدن به آرزوها و امیال خود از چشم اندازی به سمت چشم انداز دیگری می رود یا از عشقی به عشق دیگر. اشتیاق دیوانه وارش به تملک اشیا باعث می شود اشیای گران قیمت و تزئینی بخرد. در واقع او می کوشد خلأ و تنوع درونش را با تملک چیزها جبران کند. حتی به تنوع در عشق روی می آورد. «اما در دو نوبت به این باور می رسد که رابطه عشقی می تواند آن زندگی شکوهمند را که در خیال می طلبد ارمغان او کند و در هر دو نوبت آنچه برایش می ماند ناکامی و نومیدی است.»۴ و هر بار نیز ناخشنودی بر او غلبه می کند. واقعیت آن است که مادام بواری خود را تسلیم تعدد امکان های زندگی و آشوب درون می کند و به طور «حاد» به این سبک از زندگی دل می سپرد، اما با این همه بعد از هر تجربه یی ناخشنود شده و به سمت تجربه دیگری رهسپار می شود. «او از خود می پرسد این ناخشنودی از زندگی، این تباهی آنی چیزهایی که به آنها امید بسته از کجا می آید؟ و پاسخ چنین است؛ از تخیل خودش که پیوسته وامی داردش چیزهایی را آرزو کند که فراتر از چیزهایند. این شکاف میان تمنا و واقعیت شاید بتواند حرص و آز اما بواری را برای تملک و تصاحب اشیا توجیه کند. این آزمندی اگر در آغاز تنها وسیله یی - برای آراستن محیط اطراف و دور راندن ملال ایام در حدی ناچیز - به نظر می آید، بعدها خود بدل به غایتی می شود (به روندی زیبایی شناسی یعنی هر چیزی به خاطر آن چیز)؛ خریدن محض خاطر خریدن، خرج کردن صرفاً به هوای خرج کردن.»۵
به این ترتیب این سبک از زندگی در سطح حادش که نطفه تخریب و تلاش ذهن را با خود به همراه می آورد به بهترین شکل در اما بواری به تصویر کشیده شده است. این سبک از زیستن در واقع سبکی از شیوه زیستن است که در آن رضایت و حس خوشبختی وجود ندارد. «اما بواری هر چه بود خوشبخت نبود. هرگز احساس خوشبختی نکرده بود. این نابسندگی زندگی از چه بود، از چه ناشی می شد، اینکه به هرچیز تکیه می کرد، در جا می گندید؟... همه چیز دروغ بود، هر لبخندی خمیازه یی از ملال را پنهان می کرد و هر شادی، لعنتی را، هر لذتی چندشش را.»۶
۴) اکنون هرگاه به کی یر کگور بازگردیم او با صراحت این سبک از زندگی (زندگی در سپهر زیبایی شناسی) را محکوم به شکست می داند و آن را قرین نومیدی و یأس تلقی می کند و نومیدی را بیماری به سوی مرگ و حتی بدتر از مرگ در نظر می گیرد، چون «حتی آن واپسین امید، مرگ، هم در این بیماری متصور نیست. انسان نومید نمی تواند بمیرد چون نومیدی نمی تواند آن چیز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام کند؛ جانی که خود بستر نومیدی است.»۷ از نظر او نومیدی حاصل تن سپردن به خواهش و امیال متعدد است و این به آن علت است که فرد مسوولیت خود را نسبت به دیگری به عنوان یک ایده معین از دست داده است. در واقع هنگامی که آدمی به چند چیز یا چند ایده وفادار باشد این معادل آن خواهد بود که به هیچ چیز وفادار نباشد. از نظر کی یر کگور اصلاً اهمیتی ندارد آدمی چند ایده داشته باشد، اما مهم آن است که به یک ایده وفادار باشد و حتی به خاطر آن جانفشانی کند. ولی اگر حتی فردی نیز وجود داشته باشد که هر لذت وصف ناپذیر زیبایی شناختی از زندگی ببرد، اما در نهایت سرنوشت او نومیدی و به صورت شدیدش تخریب و تلاش ذهن است. «هر هستی بشری که بر روح خود آگاهی ندارد، یا آگاهی ندارد که روحی است در پیشگاه خدا، هر کار بکند، حتی شگفت ترین کارها و هرچه را بشکافد، حتی اگر کل هستی باشد و هر لذت وصف ناپذیر زیبایی شناختی که از زندگی ببرد، به هر حال این هستی بشری «نومیدی» است.»۸
اما با این همه مادام بواری به خاطر سبک مخصوص از زیستن اش خود را جاودانه کرد و این البته همان بهایی است که عنصر زیبایی شناسیک می پردازد تا بر خاص بودن خود در برابر امر مطلق و همگانی تاکید کند.
نادر شهریوری (صدقی)
nadershahrivari@yahoo.com
پی نوشت ها؛
۱- رمان به روایت رمان نویس، میریام آلوت، ترجمه علی محمد حق شناس، ص ۳۶۰
۲- عیش مدام، یوسا، ترجمه عبدالله کوثری، ص ۲۰۳
۳- درباره رمان و داستان کوتاه، سامرست موام، ترجمه کاوه دهگان، ص ۱۶۶
۴- عیش مدام، یوسا، ترجمه عبدالله کوثری، ص ۱۵۲
۵- همان، ص ۱۵۳
۶- مادام بواری، گوستاو فلوبر، ترجمه مهدی سحابی، صص ۳۹۹-۳۹۸
۷- فلسفه کی یر کگور، سوزان لی آندرسن، ترجمه خشایار دیهیمی، ص ۳۴
۸- همان، ص ۳۴
منبع : روزنامه اعتماد