یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

دست‌های پاکیزه جراحان


دست‌های پاکیزه جراحان
۱) آیا اتفاقی است که در سیاست از اصطلاحات پزشکی برای بیان منظور استفاده شود؟ مثلا وقتی سیاستمداری می‌خواهند قوم یا گروهی را توصیف کنند از اصطلاح «غده» استفاده می‌کنند و طبیعتا برای سرکوب‌شان ناچار می‌شوند دست به جراحی بزنند. آیا اتفاقی است که فاشیست‌ها خودشان را در شمایل یک پزشک دلسوز که نگران سلامت مردم هستند، معرفی می‌کنند و اعمال ضد بشری‌شان را صرفا نوعی جراحی دلخراش (اما نهایتا مفید به حال سلامت جامعه) می‌دانند؟ من بر این عقیده‌ام که اتفاقی نیست. در پزشکی مولفه‌هایی هست که باعث می‌شود آن دلسوزهای خشن در صادقانه‌ترین رویاهایشان با آن همذات‌پنداری کنند. یک پزشک وقتی که پزشک است سنخیتی با بیمارش ندارد. درباره بیماری حرف می‌زند اما از جنس بیماری نیست. دست‌های او هرچقدر هم خونی شود، در نهایت با بیرون آوردن دستکش جراحی پاک می‌شود. در واقع مکبث که خون دست‌هایش را نمی‌توانست بشوید، باید از دستکش جراحی استفاده می‌کرد. انگاه می‌دید که چگونه هم خون راحت شسته می‌شود و هم خودش می‌تواند جایگاه و اعمال خودش را به‌عنوان «دلسوز جامعه» توجیه کند. یک پزشک دقیق و خونسرد است و ابدا اهمیتی نمی‌دهد که بیمارش طی یک عملیات پاکسازی، چقدر درد می‌کشد. اگر درد کشیدن ناگزیر باشد او باید تحمل کند و داد و فریادهایش را می‌توان نادیده گرفت. پزشک در شمایل جادوگر قبیله از موضعی فرا انسانی وارد جامعه می‌شود که جسم‌های بیمار را درمان کند.
البته کار به همینجا ختم نمی‌شود؛ یعنی نه تنها آدم‌ها و گروه‌هایی هستند که به حال جامعه مضرند و باید جراحی شوند، بلکه عقاید و اندیشه‌هایی هم وجود دارند که می‌توانند ذهن‌ها را بیمار کنند؛ یعنی کار از جراحی جسم به جراحی جامعه و روح کشیده می‌شود. بنابراین اغلب کسانی که می‌خواهند عقیده‌ای را سرکوب کنند آن را به غذای مسموم تشبیه می‌کنند و وظیفه سانسورچی را به کار مامور نظارت بهداشت همانند کرده و به این ترتیب آن را ضروری و غیر قابل خدشه به حساب می‌آورند. مثال در این باره بسیار است. کافی است یک نگاهی مثلا به سخنرانی‌های مدافعان سانسور در هر کشوری بیندازیم تا ببینیم درصد بالایی از آنها از این تمثیل برای راه انداختن کارشان استفاده می‌کنند.
۲) در مرحله سوم طرد اتباع بیگانه در شیراز، اخبار عجیبی به گوش می‌رسد. نمی‌گویم تلخ یا دردناک برای اینکه این واژه‌ها برای بیان منظور ما مدت‌هاست که ناکافی و دستمالی شده به نظر می‌رسند. به بخشی از حرف‌های یکی از مسوولان شیراز درباره اتباع بیگانه توجه کنید: «اکثر اتباع بیگانه غیر مجاز دارای بیماری وبا و سل هستند و به دلیل ارتباط مستقیم مردم با آنها، این بیماری‌ها منتقل می‌شود». به همین دلیل آلونک‌های آنها را بدون اخطار قبلی تخریب کرده‌اند. به همین دلیل در یک اقدام عجیب تلاش کرده‌اند که مردم محلی را برای برخورد و آزار و اذیت آنها تحریک کنند. تا مدت‌ها مشکل بیکاری را به آنها نسبت می‌دادند و در یک همسرایی زشت میان فعالان ظاهرا روشنفکر و اصلاح‌طلب سیاسی با دست راستی‌ترین عناصر جریان‌های موجود تکرار می‌کردند که بیگانگان(بخوانید افغانستانی‌ها) باید اخراج شوند. اینکه واقعا مشکل بیکاری به‌خاطر حضور اتباع بیگانه است، از آن حرف‌هاست که واقعا احتیاج نیست که آدم کارشناسی، چیزی باشد تا به غیرکارشناسانه بودنش پی ببرد. همه می‌دانیم که این آدم‌های اغلب نجیب، در سخت‌ترین و بی‌هواخواه‌ترین مشاغل موجود با کمترین دستمزد ممکن و در شرایطی غیر انسانی به کار مشغول می‌شوند. بخشی از این شرایط هم محصول همدستی دولت با منفعت‌طلبی آدم‌هاست. با این حساب افغانستانی‌ها ابدا مشاغل مرتبط با مهندسی و پزشکی و وکالت و مدیریت و کارشناسی‌های مختلف را اشغال نکرده‌اند. حالا یک نفر هست که پاسخ بدهد اینهمه تحصیلکرده بیکار چرا بیکار هستند؟ آیا جای آنها را هم اتباع بیگانه اشغال کرده‌‌اند؟
بنابراین واضح است که نسبت دادن بیکاری به اتباع بیگانه صرفا حربه‌ای است برای شوراندن مردم عادی و مستاصل علیه همنوعان دردکشیده‌شان. اما ظاهرا این حربه کافی نیست و این مقام مسوول در یک رجعت تاریخی عنوان فرموده که «مهم‌ترین مشکل اتباع غیرمجاز در مکان‌های مختلف «بهداشتی» است».
۳) ما آدم‌های شرمنده‌ای هستیم. تقریبا هر روز شرمنده می‌شویم. اما فرض کنیم سخن این مقام شیرازی درست است و مهم‌ترین مشکل اتباع بیگانه بهداشتی است. شرمندگی این موضوع برای چه کسی باید باشد؟ اینکه مهاجرانی به دلیل جبر روزگار خانه‌شان را رها کرده‌اند و باز هم به دلیل جبر روزگار سر از کشور مهمان‌نواز ما در آورده‌اند (که ظاهرا این بدشانسی از بدشانسی اول بزرگ‌تر بوده) گمان نمی‌کنم محل تردید باشد؛ یعنی مثلا خدا را شکر هنوز کسی پیدا نشده که بگوید ورود غیرقانونی مهاجران افغانستانی به ایران توطئه بیگانگان است. با این فرض اینکه اکثر این بیگانگان دچار بیماری‌های خطرناکی مثل وبا و سل هستند یک انسان را به چه نتیجه‌ای می‌رساند؟ من بر این باورم که هنوز هم انسان‌ها از این موضوع شرمنده می‌شوند. شرمنده می‌شوند که همنوعانشان به دلیل جبر روزگار و شرایط غیر بهداشتی زندگی‌شان با دردناک‌ترین و خطرناک‌ترین بیماری‌ها دست به گریبان‌اند. این شرایط غیر انسانی زندگی هم مثل شرایط غیر انسانی کار محصول همدستی دولت با منفعت‌‌طلبی آدم‌هاست. در واقع دولت از یک طرف صاحبان خانه را تهدید می‌کند که خانه در اختیار این آدم‌ها قرار ندهند. بنابراین آنها نمی‌توانند در مکان‌های پاکیزه ساکن شوند. از طرف دیگر آنها را که به دلیل زندگی در مکان‌های غیر استاندارد و آلوده بیمار شده‌اند، نوعی مشکل بهداشتی قلمداد می‌کند. اما واکنش یک مسوول که خودش همشهریانش را تهدید کرده که خانه در اختیار اتباع غیرمجاز قرار ندهند، واقعا بامزه است. او در یک صحنه آشنا به مردم توصیه‌های بهداشتی می‌کند تا از میکروب‌ها (انسان‌های گرفتار بیماری) برحذر باشند تا اینکه لابد در آینده نزدیک در هیات یک پزشک دلسوز با قوی‌ترین آنتی بیوتیک، میکروب‌ها را از بدن بیمار شهرش بزداید. قبول کنید که همه چیز به نحو خسته‌کننده‌ای تکراری است.
امیر ساکت
منبع : روزنامه کارگزاران