چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا
مهدهای کودک؛ شادی مادران، غصه های کودکان
کودک در آغوش مادر نسیم صبح را بر صورتش احساس میکند تا بداند که با گذراندن ثانیهها در ابرشهر، تنها با چشمک زدن ستارهای، بزرگ خواهد شد، حتی اگر طفلی شیرخواره باشد. اینگونه است که کودکان شهر پیر در عصر نو در همهمه آهن و دود غوطه ور میشوند تا مادرانشان به سادگی از استقلال سخن برانند و از درگیری در اجتماعی که در ساعتهای امروزیش برای زنان نیز حکمی مشابه مردان بریده تا کار کنند و چرخ زندگی بگردانند. اما در این غوغای دویدن برای ریالهای پوشالی چه غریبند این کودکان و چه تلخ است جنگ خواب و بیداری زیر چتر چشمهای کوچکشان. آنها در آغوش غبارهای سحری بزرگ میشوند تا طعم شروع جنگ تازه را احساس کنند.
نبردی برای بودن در صبحهایی که خط شروعی است بر مسابقه دویدن و باز هم دویدن و سرانجام نرسیدن.
□□□
بر دیواره واگن تکیه داده و در اقیانوس رویاهایش بالا و پایین میرود. با هر تکان مترو کودکش را بیشتر میفشارد. لحظهای که مسافری دعوت به نشستنش میکند خوشحال میشود.
زن جوان اما تحمل تمام این مشقتها را تنها دلایلی میداند تا زبان کودکش در دهان بگردد و اصوات به صورت کلمات از آن خارج شوند: «دخترم الان سه ساله شده اما هنوز هم توان صحبت کردن ندارد، چند روز پیش که برای معالجهاش به دکتری مراجعه کردم، او گفت که دخترم را به مهد کودک ببرم تا با تعداد زیادی کودک هم سنش روز را سپری کند، شاید اینچنین قدرت تکلم را پیدا کند».
این مادر که «محمدی» صدایش میکنند، سخنها میراند از فواید مهد رفتن کودکش، از نیازهای یک زن برای اشتغال و اینکه نگهداری از کودکش ساعتهایی را برای رفع این نیازش خالی ساخته: «در طول همین چند روز که دخترم را به مهد میبردم کاری را نیز پیدا کردم، حالا صبحها که او را به مهد کودکش میرسانم خودم هم به محل کارم میروم و ظهرها پس از تمام شدن ساعت کاری به مهد میروم و دخترم را به خانه میبرم».
در گوشهای از پارک تن خستهاش را به چمنها سپرده و نگاهش را با حرکت زنجیرهای تاب کوچک همسفر ساخته، لبهایش در خنده غرق میشوند وقتی که پسر کوچکش از شادی نشستن بر تاب خندههای بلندش را با آسمان پیوند میزند. کیف خرسی شکل که در دستهای مادر پسرک به این سو و آن سو میرود به راحتی میتواند نشانهای باشد بر اینکه این زن نیز ساعتهای پسرش را با فضای مهد کودکی آشنا کرده است. زن جوان که خودش را «مریم» معرفی میکند از آمادگیهای روحی حضور در جامعه صحبت میکند که پسرش با مهد رفتن کسب میکند: «دلم نمیخواهد که پسرم در اجتماع انسان گوشه گیری بار بیاید، آرزو دارم که او خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار کند و حرفهایش هیچ وقت در سینهاش نماند، فکر میکنم که مربیان مهدکودکها از این نظر میتوانند کمکهای زیادی به پسرم کنند و او را برای حضور در جامعه آماده کنند».
زن از سالهای دور میگوید، از روزهایی که برای نخستین بار تخته سیاه را دیده است، روزهایی که برای او خاطرههایی جز گریههای بی پایان و دلتنگیهای شدید برای مادرش را به ارمغان نیاورده است: «روزهای خیلی بدی بود. منی که در تمام مدت پیش مادرم بودم حالا میبایستی روزی چند ساعت دوریاش را تحمل میکردم امری که برایم سختترین کار دنیا به حساب میآمد». مریم از این ثانیههای تلخ، الگویی آفریده برای پسرش تا او سختی تحمل دقیقههای اینچنینی را به دوش نکشد: «از همان سالها تصمیم گرفتم که اگر روزی بچه دار شدم نگذارم او مانند من موقع مدرسه رفتن عذاب بکشد، در نتیجه از الان که دو سال به مدرسه رفتن پسرم مانده او را به مهد کودک میبرم تا به دوری چند ساعته از من عادت کند و دو سال دیگر سختیهایی که من کشیدم را تحمل نکند».
زن جوان از مادرانی میگوید که فداکاریهای مادرانه شان رنگ افراط را به خود گرفته است، زنانی که پوشیدن جامه مادری را بهانهای میسازند تا از توجه به خود و نیازهای شخصی شان غفلت کنند: «این زنان تصور میکنند به محض مادر شدن میبایستی از صبح تا شب در گوشه خانه بنشینند و نیازهای فرزندشان را برطرف کنند.
این زنان به صورت کامل از نیازهای خودشان غافل میشوند، در حالی که من به شخصه همیشه به خودم میگویم نباید اینچنین مادری باشم، در طول روز وقتی که کودکم در مهد کودک است من نیز به کلاس ورزش میروم، در چنین حالتی من و پسرم هر دو در طول روز اوقاتی را برای خودمان گذراندهایم، وقتی هم که پس از فعالیتهایمان به خانه میآییم هر دو از نظر روحی در شرایط خوبی هستیم».
صدای دختر، کوچکترین ذرهای را در فضای تاکسی به حال خود رها نکرده است، راننده که گویا از شیرین زبانیهای دخترک به ستوه آمده است پیوسته چشمهای عصبیاش را به داخل آیینه تاکسی میسپارد تا شاید مادر، دخترک را آرام کند، تلاشی که سرانجامی را به همراه ندارد و در نهایت این راننده است که بازنده بازی لقب میگیرد.
دختر بچه در آغوش مادر از نقشهایی میگوید که با مدادهای رنگیاش بر تن کاغذها ریخته است، رنگهایی که گویا هر کدام میخواهند خودشان را به رخ بکشند. عضلات صورت مادر که گویی در رنگهای مدادهای دخترک ضربان قلبش را احساس میکند با هر کلمهای که از زبان دخترش خارج میشود خندهای را میآفرینند.
«صارمی» نام دارد، در بیمارستانی، فرشته وار بر بالین بیماران روزها را به شب میرساند، صارمی دخترش را به مهد کودک محل کارش میبرد، از ساعتهای کودکی میگوید که از بدو تولد به مهد کودک بیمارستان سپری شده و مادری که از بسیاری از ثانیههای با هم بودنشان میگذرد تا هم نوعی را به دنیای پر هیاهو بازگرداند: «شرایط شغلی من و دیگر زنان پرستار به گونهای است که مجبوریم کودکانمان را از همان بدو تولد به مهد کودکهای بیمارستان بسپاریم، در واقع این عمل تنها گزینه برابر ماست و حق انتخاب دیگری نداریم، البته در این بین ما مزیتهایی را نسبت به مادران دیگری که کودکانشان را به مهدها میسپارند داریم و آن این است که در بین ساعات کاریمان میتوانیم به کودکانمان سر بزنیم و از حال آنها باخبر شویم».
این سپید پوش معایب چنین مهدهایی را بیشتر از محاسنش میداند، از چارچوبهای کوچکی حرف میزند که کودکان بیشماری بدون رسیدگیهای مناسب در آنها غلت میخورند: «در اکثر مهدهای بیمارستانی رسیدگی مناسبی صورت نمیگیرد و کودکان زیادی بدون توجه به مسائل روحیشان زیر نظر دو یا سه مربی دقیقههایشان را میگذرانند. اما در این بین تنها دلیلی که باعث میشود من و بیشتر همکارانم کودکانشان را به این مهدها بسپارند نزدیکی محل کارمان به مهدهاست». شرایط خاص این ناجیان تنها در نوع مهد کودکها خلاصه نمیشود، صارمی از نوعی پیوند روحی بین پرستاران با حرفه شان میگوید که باعث میشود تحمل ثانیههای جدایی از بیمارستانها برایشان جزو سختترین کارهای دنیا قرار بگیرد، اینگونه میشود که اینان کودکان کم سنشان را در آغوش گرفته و روانه محیط کار میشوند، امری که برای دیگر مادران در فاصله زمانی بیشتری پس از تولد کودک صورت میگیرد.
«پرویز مهدوی» دکترای روانشناسی از تاثیرات نامطلوبی میگوید که مهد رفتن در سالهای نخست بر روح و روان کودک میگذارد: «متاسفانه در جامعه ما، مادران به دلایل گوناگون، فرزندان خود را در سنین بسیار پایین به مهدها میسپارند در حالی که چنین عملی تاثیرات نامطلوبی بر روح کودک میگذارد، کودک تا سن سه الی چهار سالگی به محبتهای بی دریغ مادر نیاز دارد و جداکردن کودک از مادر در سن پایین مطلوب نیست».
آموزش دیدن مربیان مهدها امری است که از نظر این دکتر پنهان نمیماند، همان نکتهای که به عقیده دکتر در بعضی از مهد کودکها بر آن چشم پوشیده میشود: «این روزها در بعضی از مهد کودکها مربیانی مشغول به کارند که به هیچ عنوان از صلاحیت کافی برای این امر برخوردار نیستند، در چنین حالتی کافی است که کودکی با سن کم به دست این مربیان سپرده شود تا شکل گیری بنیانهای روحیاش درهالهای از ابهام فرو رود».
منبع : روزنامه تهران امروز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
رئیس جمهور مجمع تشخیص مصلحت نظام مجلس شورای اسلامی قوه قضاییه مجلس دولت سیزدهم رهبر انقلاب شورای نگهبان حسن روحانی صادق زیباکلام مجلس دوازدهم مجلس یازدهم
قوه قضائیه پلیس قتل تهران هواشناسی شهرداری تهران بارش باران دستگیری پلیس راهور سازمان هواشناسی سیل وزارت بهداشت
یارانه بانک مرکزی چین قیمت دلار قیمت خودرو خودرو قیمت طلا سایپا بازار خودرو مسکن بورس دلار
فردوسی شاهنامه همایون شجریان نمایشگاه کتاب سحر دولتشاهی تلویزیون نمایشگاه کتاب تهران کتاب دفاع مقدس سینمای ایران سریال تئاتر
دانشگاه تهران وزارت علوم فضا تحقیقات و فناوری
اسرائیل رژیم صهیونیستی روسیه غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا حماس ترکیه افغانستان اوکراین نوار غزه
فوتبال استقلال پرسپولیس لیگ برتر رئال مادرید باشگاه استقلال فولاد خوزستان لیگ برتر ایران مهدی طارمی فولاد بازی لیگ برتر فوتبال ایران
گوگل هوش مصنوعی همراه اول موبایل دوربین تبلیغات هواپیما ناسا نوآوری اپل ایلان ماسک
زوال عقل کاهش وزن ویتامین سلامت روان کودک واکسن پرستار کنسرو