شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

هرج ومرج


هرج ومرج
از كاركرد چرخه هرج و مرج و استبداد زیاد صحبت شده است. اما اگر ماهیت این رابطه و اینكه هرج و مرج مولود چیست و چرا استبداد به هرج و مرج می انجامد به درستی روشن نشود این معادله به تنهایی كمكی به فهم علل بازتولید استبداد نمی كند و خود پیداست كه راهی هم برای متوقف كردن فرآیند مزبور در اختیار نمی گذارد. به ویژه اگر گفته می شود، جامعه ما، استبداد را بازتولید می كند، منظور این است كه مردم در تجدید حیات دوباره آن سهیم اند، تعیین دقیق چگونگی ایفای این نقش از سوی مردم حائز اهمیت درجه اول است. زیرا این چرخه چنانكه پیداست چرخه ای مسدود است (سیكل بسته).
۱- اول باید دید هرج و مرج چیست و چگونه پدید می آید؟ هرج و مرج در دو عرصه یكی حوزه حكومت و دیگری عرصه عمومی قابل تمییز از یكدیگرند و نشانه ها و آسیب شناسی متفاوتی دارند. اما معمولاً از یكی به دیگری سرایت می كنند و معمولاً ابتدا در قلمرو حكومت بروز می كنند و سپس تدریجاً به درون سپهر عمومی رسوخ می نمایند. زمانی هرج و مرج در قلمرو حكومت یعنی نظام سیاسی و اداری كشور بروز می كند كه اقتدار و مشروعیت قدرت مركزی دچار ضعف و كاهش مزمن گردد.در جامعه ایران كه احترام به قانون و تعهدات جمعی و میثاق های اجتماعی و عمل به مسئولیت ها و امانتداری در فرهنگ ملی و در رفتار فردی، اجتماعی مردم ما نهادینه و خودآگاهانه نشده است، ضعف اقتدار حكومت و قانون موجب می شود كه متصدیان امور در سطوح مختلف خودسری آغاز كنند و اغراض خصوصی را بر مصالح و خیر عامه ترجیح دهند. هركس زمام امور را به سویی كه دلخواه و به سود اوست هدایت كند، در این حال نظم و قانون و تعهدات و حقوق بی اعتبار می شوند.لازم به ذكر است كه من معتقدم مردم ایران در شرایط امن و متعادل یعنی وضعیت عاری از تهدید، خشونت و سلطه، با یكدیگر رفتاری درخور انسان های شریف، فداكار، صمیمی و صدیق دارند. به همین خاطر باید پیوسته به یاد داشت كه چرخه هرج و مرج در شرایط غیرعادی و (آتومیك) عمل می كند. آنچه مردم را از واكنش انسانی متعادل و صلح جویانه و همراه با مدارا، انصاف و تعهد خارج می سازد، وضعیت ناامنی است كه پیوسته به طور مزمن و متناوباً به صورت حاد بر آنان مسلط می شود و آنان را به موضع دفاع غریزی و طبیعی (غیراجتماعی یا ضداجتماعی) سوق می دهد. به همین دلیل نظم و انضباط معمولاً در سایه ترس برقرار می شود و تداوم پیدا می كند.
پس نتیجه می گیرم در شرایطی كه مردم و از جمله كاركنان سازمان های اداری و متصدیان امور از صدر تا ذیل، در وضعیت ناامن (به لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، روانی و اجتماعی) به سر می برند تضعیف اقتدار دولت مركزی یا قانون و كاهش مشروعیت حكومت موجب رواج تصمیمات و اقدامات خودسرانه در نظام اداری و سیاستگزاری كشور می شود. پیش از این تحولات، محرومیت های سیاسی و اقتصادی وجود داشت و خشونت و تجاوز ماموران و دستگاه های حكومتی، ترس و بی اعتمادی را در روان مردم رسوخ داده بود، اما اقتدار حكومت، دست كم مانع از تجاوز مردم عادی به یكدیگر می شد. در وضعیت سلطه و اقتدار دولت، تنها از تجاوز و بی عدالتی و خشونت یك نهاد می باید می ترسیدند، اكنون كه آن اقتدار فروریخته و بندهای ترس از حكومت سست شده بود، از همسایه و همشهری و هموطن خود نیز می ترسیدند. شاید از تجاوز احتمالی بیگانگان نیز كه مترصد فرصتی بودند تا دست به كشورگشایی بزنند حساب های تاریخی دیرین را تسویه كنند و بابت آنچه تاكنون آرزو و پندار و خیال بود، جامه واقعیت بپوشانند.
در این وضعیت در برابر مردم چه امكان هایی وجود داشت. تا پیش از برقراری نظام مشروطیت، فقط یك راه در برابرشان گشوده بود. جز با یك مدل از حكومت و روش برقراری نظم و امنیت آشنایی نداشتند، یا امكان تحقق آن را در دسترس نمی دیدند. در شرایط هرج و مرج و ناامن، می باید آرزو كنند هرچه زودتر یك فرمانده پرقدرت سوار بر اسب با خیل جنگجویان خود یاغیان و گردنكشان را سركوب و رقبای متعدد را از میدان خارج كند و با گشودن تمامی سرزمین، همه قدرت را در دست های خود متمركز سازد. با اعلام پادشاهی، نظم و امنیت را در سایه غلبه و زور برقرار كند. به عبارت ساده تر در آن دوران «تغلب» تنها راه كسب قدرت و مشروعیت بود، یعنی وقتی كسی به زور شمشیر، جنگ با مدعیان حكومت و پادشاهی و گردنكشان و طاغیان را تا فتح نهایی و تصرف قسمت اعظم یا تمامی قلمرو شناخته شده، پیش می برد و خود را زمامدار می نامید، با هر سابقه و اصل و نسب، پادشاهی اش پذیرفته می شد و رسمیت می یافت. توانایی كسب پیروزی و برقراری نظم به حاكمیت وی مشروعیت می بخشید. پس بسیار طبیعی بود كه با كاهش اقتدار حكومت و با گسترش دامنه هرج و مرج از دستگاه حكومتی به سراسر جامعه مدعیان پادشاهی یا آنان كه منتظر فرصتی برای توسعه قلمرو اقتدار خود بودند از میان سران طوایف و اقوام یا وابستگان به پادشاه وارد عمل شوند و بعد از كسب پیروزی بار دیگر قدرت را متمركز ساخته به آشوب خاتمه دهند و با خودكامگی فرمانروایی كنند. اما بعد از برقراری قانون اساسی و نظام مشروط، یك امكان دیگر در برابر مردم پدید آمد و بدیلی شد برای حكومت استبدادی یعنی حاكمیت قانون و بدیلی شد برای عامل «غلبه و ترور» (تغلب) و آن رضایت و رای مردم بود.
حبیب الله پیمان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید