جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

شادی


شادی
پیرزن ۹۲ ساله در حالی که لباس مرتبی پوشیده بود راس ساعت ۸ صبح برای ثبت نام به خانه سالمندان مراجعه کرد.
همسرش به تازگی از دنیا رفته بود و او کس دیگری را نداشت. چشمانش خوب نمی دید و برای حرکت ناچار بود از واکر استفاده کند. با حوصله تمام چند ساعتی را در قسمت پذیرش منتظر ماند تا کارهای اداری انجام شود و اتاقش را آماده کنم. ما با هم به سمت اتاقش رفتیم. در راه به او توضیح داد که اتاقش چگونه است و پرده های زیبایی دارد.
او با اشتیاق و شعف یک کودک به من گفت که اتاقش را دوست دارد. من گفتم صبر کنید، شما که هنوز اتاقتان را ندیده اید. جواب داد نیازی به دیدن نیست، رضایت و شادی چیزی است که باید اراده کنی تا داشته باشی. دوست داشتن اتاقم ربطی به چیدمان و وسایل آن ندارد. من تصمیم گرفته ام که از آن اتاق خوشم بیاید. این احساس خرسندی ولذت در درون من اتفاق می افتد نه در بیرون و ادامه داد من هر روز صبح که بیدار می شوم با خودم فکر می کنم که دو راه دارم، یکی این که در رختخواب بمانم و با یادآوری ناتوانی های جسمی ام روز بدی را بگذرانم و راه دیگر اینکه از رختخواب بیرون بیایم و شکرگزارتوانایی هایم باشم که هنوز دارم.
هر روز که چشم باز می کنم هدیه ای است از طرف خدا که در آن از زیبایی های جهان لذت می برم و خاطرات خوش خودم را مرور می کنم. ممکن است این آخرین باری باشد که می توانم این کار را انجام دهم.
منبع : روزنامه مردم‌سالاری