چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

تأملی درباره نسبت انقلاب اسلامی و جریان های چپ


تأملی درباره نسبت انقلاب اسلامی و جریان های چپ
چندی است که نوع خاصی از چپ گرایی در ایران و به ویژه در میان دسته ای از علاقه مندان به انقلاب اسلامی رایج شده است.
سطحی ترین مظهر چنین رویکردی در میان بخشی از جامعه انقلابیون ایران دعوت از چهره های سوسیالیست و احیاناً مارکسیست آمریکای لاتین به کشور است که آخرین آن حضور فرزندان ارنستو چه گوارا به دعوت برخی تشکل های دانشجویی به دانشگاه تهران بود.
اما اصل مطلب بسیار ریشه دارتر از آن چیزی است که بتواند در چند دیدار و استقبال خلاصه شود.
چپ گرایی نوین در ایران خود فرزند شرایط ویژه ای است که در حدود یک دهه پیش و در هنگام غلبه گفتمان شبه لیبرالی در ایران وجودداشت.
حکومت ۱۶ ساله گفتمان شبه لیبرال در ایران تبعات مهمی در پی داشت که موجب شکل گیری، تقویت و پیروزی گفتمان عدالت گرایانه در ایران شد. مهمترین این تبعات را می توان به صورت زیر دسته بندی نمود:
۱) تبعات اقتصادی:
الف) تشدید فاصله طبقاتی و ایجاد تحریص در مصرف در جامعه
ب) کم توجهی به فقرا و نارضایتی از این کم توجهی
۲) تبعات فرهنگی:
الف) عدم تناسب توسعه لیبرالی فرهنگ و اقتصاد به ویژه در ۸ سال اول که به عقیده نگارنده دلیل اصلی ظهور دوره دوم شبه لیبرالی درایران شد.
ب) استحاله فرهنگی جامعه طی ۱۶ سال که موجب نارضایتی شدید طرفداران انقلاب اسلامی شد.
در ابتدای انقلاب نیز صرفنظر از درگیریهای بعضاً خونین میان چپ گرایان التقاطی با انقلابیون اسلامی درایران، واژگان، مفاهیم، نظریات و حتی شیوه های عملی در اقتصاد سوسیالیست ها حضور پررنگی در ایران و حتی در میان مسلمانان انقلابی داشت. اما این حضور در ۱۶ سال از ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ کمرنگ شد و سپس دوباره با چهره ای متفاوت ظهور کرد.
● نسبت حقیقی انقلاب اسلامی با چپ گرایی چیست
آیا این دو در اعماق نظری خود ارتباطی ویژه دارند و یا آن که صرفاً نسبتی تاکتیکی و مصلحت جویانه و یا حتی عملگرایانه این دو را به هم پیوند می دهد
مسلماً سوسیالیزم به عنوان مفهومی مدرن چیزی به کلی متفاوت از حقیقت اسلام و انقلاب اسلامی است. سوسیالیزم نوع ویژه ای از اومانیسم مدرن است و ریشه در فرهنگ وفلسفه ای دارد که براساس سنت های اروپای مسیحی- یونانی شکل گرفته است. این اشتباه که برخی مشابهت های اولیه بین گزاره های اندیشمندان به کلی متفاوت را معیاری برای مطالعه تطبیقی آنها می گیرند در این موضع هم دامی برای قضاوت است.
با این همه به نظر می رسد توجه انقلابیون مسلمان ایران به اندیشه های چپ دارای ریشه های عمیق است به نحوی که می توان گفت تفکر درمیان طرفداران انقلاب اسلامی رابطه ای ارگانیک با این اندیشه ها برقرار کرده و می کند. در تشریح این رابطه مفروضات خاصی درنظر گرفته خواهدشد. از جمله این که هویت ایرانیان و تمدن اسلامی ایشان امری متباین با تمدن مدرن است. در این باره می توان راه افراط پیمود و مثلاً آنچنان که طرفداران کوهن در فلسفه علم میان پارادایم های متفاوت دیوار قیاس ناپذیری را برپا می کنند، این تباین را آنچنان محکم ادا کرد که هیچ دالانی میان دو تمدن باقی نماند. نیز می توان دو تمدن را به گونه ای پخته تر آنچنان که کسی مثل فایرابند می کند، دوجامعه با دو معقولیت و دو تاریخ دانست که از راههای غیرمعقول دالانی با هم دارند و با کاربرد بد زبان می توانند در سپهری غیرعقلانی به گفت و گو نیز بنشینند.
اما متجانس دانستن آنها امری بعید و با دلایل ضعیف به نظر می رسد. قبول چنین تجانسی معمولاً نتیجه تفسیر تمدن مدرن با عینک خودی است (مثل تعبیر «آزادی» دردوران مشروطه به «حریت» و یا تفسیر «جامعه مدنی» با «مدینهٔ النبی») و یا برعکس یعنی تفسیر تاریخ و جامعه ایران از روی کتابهای مستشرقان و شرق شناسان (تفصیل چنین نگرش ها و نقادی آنها را می توان مثلاً در کتاب «شرق شناسی» ادوارد سعید خواند).
مسأله دیگری که باید پیش از توصیف رابطه ارگانیک انقلاب اسلامی با چپ گرایی مدرن درباره آن سخنی گفت تأملی درباره تغییر در تاریخ مدرنیته است.
آنچه یک جامعه در سیر تاریخ خود به سوی آن می رود در واقع همان چیزی است که در ابتدا در آن نهان بوده. این تحلیل که تصوری ارسطویی از تاریخ است مبتنی بر همان تحلیلی است که ارسطو از حرکت شیء براساس علت غایی و صوری و مادی ارائه می دهد. هر شیء صورت و فعلیت خود را داراست. صورتی که پیش از این فاقد آن بوده است اما میان صورت قدیمی و صورت جدید باید رابطه ای منظم باشد وگرنه شیء در مسیر طبیعی خود از صورت اول به صورت دوم نمی رسید بلکه هر صورت دیگری را نیز می توانست بپذیرد. پس آنچه جامعه امروز در یک جامعه فعلیت یافته و صورت آن شده در آنچه پیش از آن بود پنهان و بالقوه موجود بوده است یعنی جوامع در طول تاریخ شان به سوی صورت نهایی خود می روند.
در حرکتی چنین به سوی مدرنیت، جریان های فکری و در وهله بعد سیاسی، در تاریخ جوامع مدرن به وجود آمده که ماهیت آنها مقاومت در برابر این حرکت است. این مقاومت چیزی خارج از تاریخ مدرنیته نیست، بالعکس همین جریان هاست که تاریخ مدرنیته را ساخته است وگرنه تاریخی وجود نمی داشت بلکه جوامع به یکباره به غایت نهایی و صورت غایی خود می رسیدند. نفس مفهوم حرکت مستلزم مفهوم مقاومت است. اگر هیچ مقاومتی در وصول به صورت نهایی وجود نداشت شیء (و در اینجا جامعه) نه در یک حرکت تدریجی و تاریخی بلکه در حرکتی انقلابی و دفعی به صورت نهایی خود واصل می شد.
چپ گرایی در مدرنیته جریانی مبتنی بر مقاومت در برابر حرکت به سوی صورت غایی مدرنیته است. این تنها جریان مبتنی بر مقاومت نیست. پیش از این جریان رمانتیسیسم نیز جریانی در برابر حرکت مدرنیته بوده است. در عرصه تفکر، فلسفه آلمانی شاید نماینده چنین مقاومتی باشد. در مورد جریان های مقاومت متأخر به ویژه در مورد پست مدرنیسم شاید موضوع متفاوت باشد. وضعیت پست مدرن به بیان برخی، نه مرحله ای از حرکت منظم تاریخ مدرنیته بلکه اخلال و بحران در این نظم است.
با این توصیفات رابطه ارگانیک میان انقلاب اسلامی و چپ گرایی مدرن تا حد زیادی روشن می شود.
انقلاب اسلامی نسبت به تاریخ مدرنیته «دیگر» است و به همین جهت می تواند با آن دسته از جریان های مدرن که منجر به شکل گیری گروه هایی باهویت مقاومت می شوند رابطه ای ارگانیک و البته پارادوکسیکال برقرار کند. ارگانیک زیرا آنها در برابر صورت نهایی تاریخ مدرن هستند و پارادوکسیکال زیرا خود بخشی از آن تاریخ اند.
به این ترتیب با آن که رویکرد به چپ در سپهر اندیشه و سیاست نمی تواند رویکردی به خود و به درون هویت ایرانیان باشد اما توجه مثبت به چنین جریانات و اندیشه هایی رابطه ای طبیعی میان حامیان انقلاب اسلامی (تجدیدنظرطلبان نسبت به جهان جدید) و جریانات چپ گراست.
علی عبدحق
منبع : روزنامه ایران