شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

دولت مدرن در اندیشه هگل


دولت مدرن در اندیشه هگل
هگل آشکارا مفهوم دولت کامل (دولت اخلا قی) را از مفهوم دولت سیاسی و دولت بیرونی جدا می کند، هرچند این دو مفهوم اخیر خود دقایقی از اندیشه دولت کامل تلقی می شوند.
دولت، محوری ترین مفهوم یا مقوله در مطالعه سیاست و علوم سیاسی بوده و بنابراین تعریف آن، همواره مورد مناقشه پژوهشگران و صاحب نظران بوده است.
مفهوم دولت، کاربردها، تعاریف و معانی بسیار گسترده و متعددی دارد و می توان آن را برای اطلا ق به طیف وسیع و مجموعه ای از نهادها، تاسیسات، یک واحد ارضی یا قلمروی جغرافیایی، یک پدیده یا هویت تاریخی، یک ایده یا نظر فلسفی و امثال آن به کار برد. به اعتقاد اکثر نظریه پردازان علوم سیاسی، دولت مفهومی فراگیر و محیط بر حکومت است. در این نوشتار مفهوم دولت مدرن در اندیشه هگل مورد بررسی و توجه قرار گرفته و بر این نکته تاکید می شود که از میان ۳ نوع دولت، یعنی دولت بیرونی، دولت سیاسی و دولت اخلا قی، هگل آخری (دولت اخلا قی) را بهترین دولت می داند، زیرا این شکل از دولت را به تحقق روح در تاریخ نزدیک تر می بیند. دولت مدرن برخلا ف نمونه های تاریخی خود آنچنان قدرتمند، عظیم و گسترده است که سرنوشت و ماهیت آن به صورت یکی از موضوعات محوری و مناقشه برانگیز در مباحثات سیاسی و مناقشه های ایدئولوژیک درآمده است.
هنوز اختلا ف نظر فراوانی در مورد سوالا تی نظیر ماهیت قدرت دولت چیست؟ منشا قدرت دولت از کجاست؟ آیا قدرت دولت امری الهی و ذاتی است؟ آیا امری برخاسته از طبیعت، جامعه، افراد یا ... است؟ دولت نماینده منافع چه قشر یا طبقه ای از اجتماع است؟ و نیز تفاوت ها و اختلا ف نظرات بسیار جدی و عمیقی راجع به کارکرد مناسب و در واقع راجع به نقش دولت به این معنا که حوزه های وظایف و کارکرد دولت کدام رسالت و وظایف آن چیست؟ و... وجود دارد.
دولت غالبا عبارت است از مجموعه مستقلی از نهادهای سیاسی که تحت نام منافع عمومی و در چارچوب قلمروی جغرافیایی معین و بعضا محدود به طور اخص با سازمان یا تشکیلات سلطه سر و کار دارد. روند تکامل دولت در شکل مدرن آن به مثابه قدرتی عمومی، مستقل از حاکم و اتباع آن بوده و واجد اقتدار عالیه سیاسی در محدوده قلمروی معین است که همراه با روند تدریجی و کند تفکیک نهادین در عرصه های سیاسی و اقتصادی، با رشد دولت مطلعه متمرکز و گسترش تولید کالایی ارتباط دارد.
دقیق ترین و نافذترین تعریف درباره دولت مدرن را ماکس وبر ارائه کرده است. وی در تعریف خود از دولت بر سه وجود اصلی دولت مدرن تاکید دارد که عبارتند از: قلمرو سرزمینی، انحصار تملک قوه قهریه و مشروعیت. و بر در بحث راجع به ماهیت و سرشت دولت، موضعی اتخاذ می کند که فاصله نسبتا زیادی با دیدگاه ها و مواضع رایج در آن زمان داشت. از یک منظر وی دولت را پدیده ای قابل تحسین و یکی از مهمترین، بهترین و ارزشمندترین آفریده های بشر می دانست.
«کی. اچ ایلتینگ» در کتاب «فلسفه سیاسی هگل; مسائل و دیدگاه ها» می گوید: «دغدغه اصلی هگل به عنوان اندیشمندی سیاسی صرف توسعه و تنظیم نظریه ای درباره دولت مدرن شده است.» تعیین جایگاه نظریه دولت هگل در بین نظریات مختلف درباره دولت کار آسانی نیست. هگل با آن که نظریه خود درباره دولت را درون چارچوب متافیزیکی پیچیده ای جای داده بود، با این حال بر آن نظر بود که اصول فلسفی، اخلاقی و سیاسی مندرج در رسوم، عادات عینی و واقعی جامعه هستند.
● ظهور حقیقت در دولت
به عقیده هگل، فلسفه به منزله اندیشه جهان تنها زمانی ظهور می کند که واقعیت فرآیند شکل گیری خود را به پایان رسانده باشد. پس از نظر هگل، برای فهم تاریخ فلسفه باید به فلسفه تاریخ پرداخت; زیرا اگر تاریخ برای درک خود به فلسفه نیاز دارد، فلسفه نیز به منظور دستیابی به حقیقت شناخت خود باید از فرآیند تاریخی گذر کند. از این رو، تاریخ از دیدگاه هگل هم روشی است فلسفی و هم واقعیتی است سیاسی، بدین جهت تاریخ ما را به حقیقت می رساند، ولی حقیقت در کالبد جامعه سیاسی به وقوع می پیوندد.
● ظهور آزادی
هگل معتقد است حقوق فردی که در گستره خصوصی جای می گیرد، باید همراه حقوق سیاسی عمومی تکمیل شود; زیرا منافع خصوصی شهروندان بخشی از منافع عمومی و کلی است. به عبارت دیگر، آزادی مدنی شهروندان تنها در نهاد کلی دولت شکل نهایی خود را می یابد. از نظر هگل این تنها راه دستیابی به وحدت همگانی و گستره خصوصی است.
به قول هگل فرد در جامعه مدنی برخلاف خانواده قادر است به استقلال فردی دست یابد; زیرا فردیتی که در خانواده تحت شعاع نفوذ نیازهای مشترک قرار می گیرد، در جامعه مدنی به واقعیت عینی می پیوندد، یعنی ایده اخلاقی از مرحله مفهومی به مرتبه واقعی خود می رسد. بدین گونه گذر فرد از خانواده به جامعه مدنی به معنی ارتقای مرتبه منطقی، پدیدار شناختی و حقوقی او از شکل جزئی به شکل کلی است. با این همه به نظر وی جامعه مدنی، بیانگر تمامیت جامع وحدت و یکپارچگی میان جز» و کل نیست; زیرا تمامیت در جامعه مدنی در وجود خصوصی افراد متبلور می شود.
بنابراین، تنها نهاد دولت، تجلی واقعی یکسانی میان جز» و کل است; زیرا دولت به شکل مطلق تحقق می یابد و دارای غایتی مطلقا کلی است. دولت از دیدگاه هگل تبلور آزادی تحقق یافت و زندگی اخلاقی کامل است، پس دولت روح اخلاقی ای است که با کسب شفافیت خود به شکل اراده ای جوهری تبلور می یابد. از این رو، دولت چیزی نیست جز کنش روح در جهان که به شکل خودآگاه تحقق یافته است، ولی از آنجا که روح در فلسفه هگل از جوهری مطلق برخوردار است، هگل می گوید: دولت برترین تجلی روح عینی است. اگر دولت نباشد هرگز نمی توانیم آزادی یا معنویت خود را تحقق عینی بخشیم. بنا بر این دولت به معنای تجلی عقل یا روح، خود نمونه ای از اراده الهی و خداوندی است، ولی دولتی که هگل از آن صحبت به میان می آورد، دولت آرمانی آکوییناس قدیس نیست، بلکه ماهیتی کاملا تاریخی و مدرن دارد. از این رو هگل به خوبی با ماهیت مدرن فلسفه آگاه است و انتقاد او به فلسفه سیاسی یونان باستان از همین زاویه شکل می گیرد. ازدیدگاه او تفاوت اصلی دولت مدرن با دولت شهر آتنی در نحوه برخورد آن با حقوق و آزادی های فردی است.
● حقوق و مسوولیت های فرد در دولت مدرن
به نظر هگل در جمهوری افلا طون، فاعل اجتماعی در زندگی درونی و فردی خود، آزاد نیست; زیرا حدود آزادی و مسوولیت های او را قیم های سیاسی او تعیین می کنند، ولی در دولت مدرن حقوق فرد و مسوولیت های او مکمل یکدیگرند. بدین جهت، هگل به عنوان فیلسوف و اندیشمند سیاست مدرن، اصول ذهنی حقوق فردی مدرن را می پذیرد، ولی آنها را ناقص می داند; زیرا به گفته او اگر دولت تنها بر مبنای حاکمیت حقوق فردی بنا شود، به دلیل انتزاعی بودن اراده فردی، ناتوان و ناپایدار خواهد بود. پس غایت دولت چیزی جز یکسان کردن آزادی فرد و جامعه نیست. از این رو، دولت مدرن دولتی است که تجلی واقعی و نهایی آزادی مدرن باشد.
دراندیشه هگل، نقطه آغازین تکوین مفهوم دولت، پدید آمدن انقلا ب فرانسه، تجلی شکست آن در استقرار حکومت ترور و ظهور دوباره اش در ایجاد امپراتوری ناپلئون است. به طور کلی هگل میان مفهوم حکومت و دولت تمایز قائل است. عقلا نیتی که درجهان انسان ها ریشه می دواند، نخستین بار در قالب دولت ظاهر می شود و در خانواده در پی احساس ها و عواطف جای می گیرد و در جامعه مدنی به صورت ابزاری برای سود طلبی خود فرد رخ می نماید. در واقع، عقل تنها در قالب دولت است که به خودآگاهی می رسد. به عبارت دیگر تنها در دولت است که کنش های انسان با اهداف و مقاصد او یکی می شوند. انسان می داند که چه می خواهد و مطابق آن عمل می کند. دولت تبلور عملی و واقعی اندیشه اخلا قی است.
بنابراین، دولت نمایانگر عینیت عقل بشر است. از نظر هگل وجود دولت برای ارتقای آزادی انسانی امری لا زم است; زیرا دولت در این اندیشه به هیچ وجه ابزار نیست، بلکه هدفی درخود است. دولت محل تحقق آزادی عقلا نی بشر است. دولت واقعیتی است که در آن فرد آزادی دارد واز آزادی خود برخوردار می شود. هدف غایی در دولت هگلی، آزادی عقلا نی یا اراده کلی است.
به نظر هگل دولت دارای معنایی درونی و ظاهری است. انسانها به حکم سرنوشت خود درون دولت ها رشد می یابند، نه به این دلیل که دولت قدرتی گریزناپذیر است، بلکه به این جهت که دولت از درون نهاد آدمیان به عنوان موجوداتی عقلا نی می جوشد، پس دولت و افراد دارای جوهر و غایت مشترکی هستند.
هگل به منظور ربط دادن معانی درونی و ظاهری دولت در پی اثبات این نکته بود که جهان عینی نهادها و قوانین، در جهان ذهنی آگاهی انسان ریشه دارد. دولت در اندیشه هگل جزئی از پویش تکاملی روح است و بدین سان معنا و اهمیتی سخت ارزش گذارانه و نیز تاریخی دارد. به زبان شکوهمندانه خود هگل; دولت اراده الهی است.
● معانی دولت
هگل به سه معنا اندیشه دولت را به کار می برد: در تفسیر سنتی اندیشه هگل، تنها به دو معنا اشاره شده است. این سه معنا عبارتند از:
۱) دولت در متن جامعه مدنی که هگل آن را دولت بیرونی می نامد.
۲) دولت سیاسی
۳) دولت اخلا قی، که این معنا کامل ترین و فراگیرترین معنای دولت در نظر هگل است و وجوهی از معانی دیگر را نیز در بر دارد.
▪ دولت بیرونی:
دولت در معنای اول مالا به مفهوم مجموعه منظمی از قوانین است که فراتر از ازدحام اغتشاش آمیز بازار قرار دارد.
همین معنای دولت است که در پشت مفاهیمی چون حق انتزاعی، اخلا ق و جامعه مدنی در کتاب فلسفه حق نهفته است.
مصداق مفهوم حق انتزاعی، قواعد حاکم بر حقوق و آزادی های فردی است. فرد که دارای استقلا ل و اختیار و برخی حقوق خاص است با دولت به عنوان مجموعه ای از قواعد خارجی روبه رو می شود. هگل دریافته بود که به ویژه پس از انقلا ب فرانسه، فردگرایی در دولت مدرن جای داده شد، چنان که وی می گفت: اصل دولت های مدرن دارای توان و ژرفای شگرفی است; زیرا موجب می شود که سوبژکتیویته تا نقطه اوج پیشرفت کند.
▪ دولت سیاسی:
هگل در کتاب فلسفه حق در بخشی با عنوان قانون اساسی، مفهومی از دولت را عرضه می کند که پیشرفته تر از مفهوم قبلی است; اما باز هم محدود; یعنی مفهوم دولت سیاسی هگل دولت را در این معنا بر حسب نهادهای خاص حکومت بررسی می کند.
وی قانون اساسی را در معنای قدیمی تری و توصیفی تر آن، مشتمل بر پادشاه، قوه مجریه و قوه قانونگذاری می داند. وی در این جا به نظام قدرت سیاسی نظر دارد. توصیف ساختاری دولت سیاسی، توصیفی نسبتا مرسوم و معمولی از دولت است.
▪ دولت اخلاقی:
سومین معنای دولت که هگل آن را از مفهوم دولت سیاسی متمایز می کند، مفهوم دولت اخلا قی است. در این مرحله است که شهروندان به وجود معنایی اخلا قی در ساختار نهادی دولت پی می برند. هگل بر آن بود که ما درون دولت مدرن به اوج تکامل انسانی و تاریخی خود می رسیم. دولت نه صرفا مجموعه ای از قوانین مستقل و مجزا از علا ئق عملی شهروندان و نه ساختار سیاسی مبین و نماینده مجموع منافع و علا یق موجود است. بلکه از لحاظ صوری، نهادی اخلا قی است که در قالب قوانین و ساختارهای سیاسی خود متضمن علا ئق اخلا قی افراد است. میان اراده فرد و اراده یا غایت مندرج در قوانین هیچ گونه گسستگی وجود ندارد و نباید هم وجود داشته باشد. براین اساس هگل استدلا ل می کند که خواست ها و نیازها واقعا ذهنی و درون شهروندان، در جهان عینی نهادها ریشه دارد.
هگل آشکارا مفهوم دولت کامل (دولت اخلا قی) را از مفهوم دولت سیاسی و دولت بیرونی جدا می کند، هر چند این دو مفهوم اخیر خود دقایقی از اندیشه دولت کامل تلقی می شوند.
مفهوم اخلا ق دولت مبین دولت کامل یعنی جامع ترین و کامل ترین معنای دولت است. روی هم رفته اند، اندیشه هگل در تمیز این معنا از معانی دیگر دولت همواره منظم نیست; اما بی تردید نظریه اخلا قی دولت، نظریه خاصی است که هگل به نظریات دولت ا فزوده است، به هر حال، دولت اخلا قی فرآیندی اجتماعی است که در آن جوهر آگاهی و اراده فردی در نهادها عینیت می یابد. هگل دولت را در این مرحله فعلیت اندیشه اخلا قی می خواند، در این مرحله است که آزادی واقعی به دست میآید و موضوعات اراده فردی با موضوعات عقل منطبق می شوند.
نویسنده : حسین امامی
منبع : روزنامه مردم سالاری