یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


درجست وجوی معنای آب


درجست وجوی معنای آب
● كنكاشی درباره دو مجموعه صدای پای آب و كتاب آب
به عهده كیست؟!
كوچك و بزرگ كردن كلمات.
آیا كلمات به خودی خود، متواضع، فقیر، حقیر یا زلال اند؟
حتی نشان دادن تری و زلالی آنها، قاب و قالب می خواهد.
صدای پای جویی كه از خیابان رازی سرازیر بود. مرا به یاد سهراب سپهری در مجموعه «صدای پای آب» و هیوا مسیح در مجموعه «كتاب آب» انداخت. كدام تجربه حسی یا حوزه ذهنی مشترك آن دو را به «هوای حوصله ابر دعوت كرده است» نمی خواهم بگویم در «كتاب آب» رفته رفته ایجاز پررنگ می شود. یا از بارزترین ویژگی های آن مثل: واژه سازی و آوردن تركیبات تازه، نوآوری در زبان یا به كارگیری واژه ای آشنا در ابعادی تازه از ساختار و معناهای جدید به جمله بخشیدند، و نه از بیان اندیشه های او با زبانی ساده و شاعرانه. از آن جهت كه اثری احترام برانگیز است، می خواهم ادای دینی باشد در نگاهی تطبیقی به بسآمد و موضوع «آب» در دو اثر «صدای پای آب» و «كتاب آب».
به این تصاویر و فضاسازی ها بار دیگر نگاه می كنیم:
«عطسه آب از هر رخنه سنگ»
«كتابی كه در آن چشمه است»
«و بگیریم طراوت را از آب»
«سفر ماه به حوض»
صدای پای آب
هیوا مسیح كه پیش ترها خود را پسر تمام مادران روی زمین معرفی كرده است در كتاب آب به جای حرف های همیشگی از كاستون باشلار روایت می كند: «آب ها در آغاز صاف و روشنند، تقدیر كدر شدن را به همراه دارند هر آب رونده ای در رفتن به سوی مرگ، زنده است. نگاه به آب تماشای جریانی است رو به پایان. نگاهی است به مرگ» هیوا مسیح ادامه می دهد كه ما فسرده ایم، پراكنده ایم نه در بیابان های بی پایان این جهان، بلكه در جاده ها و شهرهایی كه بر شانه های بیابان ساختیم. روزگاری آب، ما را به گرد هم جمع می كرد و این تماشای انسان بود بر خودش، امروز، با آب پراكنده، پراكنده تریم. با ترسیم این جغرافیای انسانی به جای مقدمه از شاعر (هیوا مسیح) به استقبال «كتاب آب» می رویم.
اما در این جغرافیا، روابط و ضوابط انسانی چگونه تعریف می شود؟!
«آنچه به آب های جهان مربوط است
به من هم
آنچه به دریاها
به قطره های گمشده باران مربوط است
به من هم
آنچه به اشك های تو مربوط است
آنچه به انسان، گیاه، به دشت ها و تنهایی
به قمقمه های كوچكی كه غربت ما را
به شهرها می رساند
این بیان ناب و روان روابط، ناگهان در بندهای بعدی به توضیح محض می گراید و حتی تكرارها هم بی آنكه دلیلی موجه یا تأكیدی خاص روی آنها باشد، می آیند. سهراب و هیوا مسیح در معرفی نامه بشری و ماهیت هستی و به طبع آن مذهب وحتی برای بیان قراردادهای ساده اجتماعی به سراغ آب می روند.
و بی حضور آب، انگار بشر یك منحنی نامفهوم بیش نیست.
«سمت مرطوب حیات»
«كعبه ام بر لب آب»
«بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق تر است»
«تو اگر در تپش باغ، خدا را دیدی، همت كن
و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است»
صدای پای آب
«با آب صدایی می رود
كه من نمی شنوم»
«فهم آب ساده است
فهم آب همچون فهم خویشتن ساده است
اگر در سحرگاه سكوت
یا شبانه بی كسی
سر فرود آوری بر چاه دور
شناختن خویش ساده است
چون آب
كه در تاریك ترین رودخانه ها و دره ها
كه در باریك ترین رخنه ها و چشمه ها
خویشتن را می شناسد»
فهم آب‎/ ص‎/۳۱ كتاب آب
پس ای آب جلیل
بغلطانم آهسته با سنگ در راز جوی
بروبم با باد در راز هر كجا كه می وزد
بپویانم آهسته با خار در ظهر بی پایان دشت
و خواستی اگر، اگر خواستی
مرا مستجاب فرما.
كتاب آب‎/ الف، ب، آب‎/ ص۳۰
هیوا مسیح در سراسر مجموعه با مرجع و مستقیم از آب حرف می زند، شاید عمده فرق هیوا با سهراب در این است كه سهراب در طول مصراع بیان و توصیفش را كامل می كند. هیوا در طول مجموعه و در طول هر شعر از موضوعی كه نقطه كانونی محور است (آب) حرف می زند.
آب، حتی در قطره آبی مژده به دنیا می آید خلقهٔ من علق و ناگهان و ترد تمامی رازهای جهان به آرامی سكوت، موج می خورد.
سكوت بزرگ،
كنار آب بزرگ
دراز كشیده است
ص‎/۴۰ كتاب آب‎/ مردگان
حرف های ناگفته دل های خسته را در ژرف نگاهی با «السلام علیك یا آب بزرگ» تسكین می بخشد. خاطرات شاعر را آب، قاب گرفته است: «آب از دودمان گریه است
كه از خاطره به چشم می آید»
كتاب آب
در لحظه های نوستالژی، كسی از خاندان آب حتماً شاعر را همراهی و مدد می كنند بگو چند چشم بد هم ببینی تا باورم كنی؟
باورم كنی كه سرزمینم را دوست می دارم
با پهنه آب های بزرگ
دشت های فقیر
شهرهای غریب
برای همین است كه هزار كاسه آب
پاشیده ام پای تمام رفتن هایی كه بازنگشتند
از جنوب
از شعر
از عشق
كتاب آب‎/ سرزمینم را‎/ ۵۲
آنچه از سرزمین آبادانش به آبادی برجانش تراویده است. كوزه های خرد و روشنی است. كوزه هایی كه شهیدان سرزمینش از آن چشیده اند. نگاه سهراب و هیوا مسیح در اطراف سایه هاست و از اطراف آب عزیز به دنیا نگاه می كنند.
«تكه ای نانم روی آب
كه می برم با خود آوای دورترین رنج آدمی
تا آخرین روز در زمان»
كتاب آب
«آب را گل نكنیم،
دست درویشی شاید نان خشكیده فروبرده در آب
در فرودست انگار كفتری می خورد آب
شاید این آب روان می رود پای سپیداری
تا فروشوید اندوه دلی»
صدای پای آب
آنها عكس هایی مشابه از خلاقیت و نبوغ سیال آب نگرفته اند. آنچنان كه شایسته «وجعلنا من الماء كل شیء حی» (انبیا۲۱‎/) است به آن نگریسته اند سراپا، تماشا و هر آنچه از شگفتی درجان خود یافته اند در «كتاب آب و صدای پای آب» دمیده اند. حرف حقی است كه «شاعران، وارثان، آب و خرد و روشنی اند» و این حق بر ماست كه روزی از اهالی بالاده یا چه فرق می كند پایین ده بوده ایم یا به تعبیر زیبای سپهری از «مردمان سررود» برماست.
«آب را گل نكنیم»
طاهره شهابی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید