چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


شطرنج با ماشین بی مهره ی قیامت


شطرنج  با ماشین بی مهره ی قیامت
شطرنج با ماشین قیامت نوشته ی احمد زاده، رمانی است که خوب نوشته شده است، هر چند داستان نسبتا کش داری دارد، اما با این وجود می تواند خواننده ی سمج را تا به انتها همراه خود بکشد.
ماشین قیامت نامی است که یکی از شخصیت های داستان- مهندس نیمه دیوانه- بر روی راداری که دشمن در نزدیکی شهر جنگ زده مستقر کرده است نهاده. راداری که بلافاصله پس از شلیک توپخانه خودی، گرا و محل دقیق آن را ردیابی می کند و به اطلاع توپخانه ی دشمن می رساند.
شخصیت اصلی داستان دیده بانی است که وظیفه ی گرا دادن به توپخانه و آتش بار خودی را دارد و در بین ماموریت اش به وسیله ی راننده ی ماشین غذا به نام پرویز، که می خواهد برای چهار روز به مرخصی برود و او را جای خود راننده ی ماشن بکند با مهندس و گیتی آشنا می شود. مهندس پیرمرد نیمه دیوانه ایی است که در یک ساختمان بلند و نیمه ساز در شهر زنده گی می کند و قبلا مهندس شرکت نفت بوده که الان ساختهی دست و عمرش دارد در آتش جنگ می سوزد.
جنگی که در آن انسان ها مهره ایی بیش نیستند. گیتی هم زنی که سابقا روسپی بوده و در محله ایی از شهر که قببل از انقلاب بد نام بوده است به همراه دختر خل و چل اش زنده گی می کند. پرویز به هر ترفندی است او را همراه خودش به شهر می برد و با این کارکترها آشنا می کند و ما در بین داستان با کشیش ها هم که در کلیسا زنده گی می کنند و مشغول جمع کردن وسایل کلیسا برای خارج کردنشان از شهر جنگ زده هستند نیز آشنا می شویم. در ادامه داستان پرویز زخمی می شود و خواهی نخواهی مسئولیت غذا به عهده دیده بان می افتد و ما بیشتر با شخصیت های مهندس و تا حدودی گیتی آشنا می شویم و در این بین به یده بان و گروهی از هم رزمان اش دستور می دهند که رادار را به هر نحو از دور خارج کنند که آن ها هم در این کار موفق می شوند.
شطرنج با ماشین قیامت رمان ساده و روانی است و این روان بودن تا آنجا پیش می رود که رمان فاقد پیچیده گی لازم می شود و خواننده را درگیر کلاف سر در گم خواندن نمی کند تا خوانننده در این بین درنگی بکند و اندیشه ایی. داستان در بیش تر زمان ها با شعار های تکراری و بعضا کلیشه ایی پیش می رود که دیگر خواندن آن ها لطفی ندارد. کتاب پر است از شعار و کلیشه و حرف های نا مربوط. شخصیت پردازی داستان به شدت ضعیف است. شخصیت ها گنگ و لال از بیان خواسته هایشان هستند و نمی توانند خودشان را در کتاب بگنجانند.
مخصوصا شخصیت گیتی اصلا از کار در نیامده است و مهندس هم چیزی بیشتر از آن ندارد تا به چشم بیاید. رمان توانسته است اطلاعات دقیقی از نحوه ی جنگیدن و نبرد با دشمن بدهد. اما نتوانسته است نکبت و بدبختی حاصل از جنگ را در شهری جنگ زده و انسان های اسیر در آن ترسیم کند. رزمنده های کتاب هم بیش از پیش کلیشه ایی هستند و شعاری درست همانند سایر شخصیت ها مانند هوانس کشیشی که نمی خواهد بجنگد. همه مان آن ها را و این رفتارها را در فیلم ها دیده ایم و نپسندیده ایم. مهره های شطرنج با ماشین قیامت خوب از کار در نیامده اند و گم شده اند و همین بزرگترین ضعف این رمان است. که توی ذوق می خورد و رمان نمی تواند چرایی حضور و جنون این انسان ها را بشکافد و به شدت در سطح غوطه ور است و فاقد عمق. رمانی که تنها باید خواندش و نیازی به اندیشیدن به آن نیست.
علی چنگیزی