دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سیره معصومین (ع)


سیره معصومین (ع)
● ساده‌زیستی و بخشش
روزی پیامبر اکرم (ص)دوازده درهم به حضرت علی‌(ع) داد و فرمود: لباسی برای من تهیه کن. علی (ع) به بازار رفت و لباسی به همان قیمت تهیه کرد و خدمت رسول اکرم‌(ص) آورد. پیامبر فرمود: اگر لباس ارزان‌تر یا ساده‌تری بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است، لباس را به او برگردان. حضرت علی (ع) لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پیامبر (ص) برگشت. رسول خدا (ص) با علی (ع) به سوی بازار راه افتادند، در راه کنیزی را دیدند که گریه می‌کند، از حالش جویا شدند. گفت: چهار درهم پول برای خرید جنس به من داده‌اند، ولی پول را گم کرده‌ام و اکنون می‌ترسم که به خانه برگردم. پیامبر (ص) چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آن‌گاه به بازار رفتند و پیراهنی به قیمت چهار درهم خریدند. هنگام بازگشت برهنه‌ای را دیدند، لباس را به او بخشیدند و دوباره به بازار برگشته و پیراهن دیگری خریدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و می‌گوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده می‌ترسم مرا توبیخ کنند. پیامبر (ص) همراه کنیز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام پیامبر، کنیز را بخشید و او را آزاد نمود. رسول اکرم (ص) فرمود: چه دوازده درهم با برکتی که دو برهنه را پوشاند و یک نفر را آزاد کرد. (بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۱۵)
● حریم قانون
پیامبر اکرم (ص) بدرفتاری و بی‌حرمتی نسبت به خود را نادیده می‌گرفت و از اهانت دیگران به خود، چشم پوشی می‌نمود، ولی در مورد افرادی که به حریم قانون تجاوز می‌کردند، مطلقا گذشت نمی‌کرد و در اجرای عدالت و مجازات متخلف، مسامحه روا نمی‌داشت. در فتح مکه زنی از قبیله بنی‌مخزوم دزدی کرد. خویشاوندانش اجرای مجازات را ننگ خانواده اشرافی خود می‌دانستند و به تکاپو افتادند بلکه بتوانند مجازات را متوقف سازند. اسامه بن زید را که مانند پدرش نزد رسول خدا محبوبیت خاصی داشت، وادار کردند به شفاعت برخیزد. او همین که زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خد‌ا (ص) از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب فرمود: چه جای شفاعت است، مگر می‌توان حدود قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟ حضرت دستور مجازات را صادر کرد. اسامه متوجه غفلت خود شد و از لغزش خود عذر خواست و طلب مغفرت کرد. حضرت برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون کند، به هنگام عصر در میان جمع به سخنرانی پرداخت و با اشاره به موضوع روز، چنین فرمود: “اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند بدین سبب که در اجرای عدالت، تبعیض روا می‌داشتند. هر گاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می‌شد، او را از مجازات معاف می‌کردند و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می‌کرد، او را مجازات می‌کردند. قسم به خدایی که جانم در قبضه اوست، در اجرای عدل درباره هیچ کس فروگذاری و سستی نمی‌کنم، اگر چه مجرم از نزدیک‌ترین خویشاوندان خودم باشد”. (سید ابوالحسن مطلبی، سیره نبوی، ص ۱۲۷)
● بی‌رغبتی به دنیا
ابن مسعود که یکی از اصحاب دانشمند رسول اکرم (ص) است روزی وارد اتاق پیغمبر (ص) شد، در حالی که حضرت روی حصیر خوابیده بود. همین که پیامبر (ص) از خواب بیدار شد، ابن مسعود ملاحظه کرد که بواسطه فشار چوبهای خشک زیر حصیر، اثرش روی بدن پیامبر (ص) دیده می‌شود. وقتی که ابن مسعود این وضع را دید به حضرت عرض کرد: اجازه بدهید من با سایر اصحاب برای اتاق شما وسایل استراحت و آسایش فراهم نماییم. حضرت فرمودند: وسایل استراحت برای این دنیا لازم ندارم، زیرا من مانند مسافر و راهگذری هستم در سایه درختی و پس از اندک استراحتی باید به سوی مقصد حرکت کنم.(غلامرضا سعیدی، داستانهایی از زندگی پیغمبر ما، ص۱۳۶) ‌
از عایشه نیز نقل شده است که: زنی از انصار به خانه ما آمد. چشمش به فرش ما افتاد که یک عبای مستعمل بود، بعد از مدتی همان زن، یک فرش پشمی برای ما آورد. رسول خدا (ص) که به نزد من آمد، پرسید: عایشه، این چیست؟ گفتم: ای رسول خدا، فلان زن انصاری بعد از دیدن وضعیت خانه ما، این فرش را برای ما آورده است. حضرت فرمود: آن‌را به صاحبش باز گردان. اما من که از آن فرش خوشم آمده بود، دلم نیامد آن را باز پس دهم تا اینکه برای بار دوم و سوم، حضرت از من خواستار بازگرداندن آن شد و وقتی با بی‌توجهی من مواجه شد، فرمود: عایشه، اگر من (اهل دنیا بودم و آن را) می‌خواستم خداوند کوههایی از طلا و نقره به من می‌داد. (محمد حسن حائری، جلوه‌های تقوا، ج۱، ص۴۹) ‌
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید