پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جریان شناسی نفاق در نهضت عاشورا


جریان شناسی نفاق در نهضت عاشورا
بی گمان نهضت عاشورا که به رهبری امامی معصوم و اسوه ای حسنه برپا شد، درس ها و آموزه های بسیاری دارد که مطالعه تأمل بر انگیز آن می تواند در شناخت و تحلیل رخدادها و جهت گیری های امروزین گروه ها و اشخاص دارای نفوذ اجتماعی جامعه اسلامی مفید و سازنده باشد.
در تحلیل حاضر، کوشش بر آن است تا با بازخوانی پدیده ای اجتماعی که از آن به نفاق یاد می شود بر پایه تبارشناسی و جریان شناسی، جریان امروز به دیروز و رفتار گروه های معاصر به گذشته پیوند داده شود. مبنای این تحلیل بر این امر قراردارد که پدیده های اجتماعی و به ویژه عناصر اصلی فرهنگی و اجتماعی جامعه بی گسست از دیروز و سنت ها و آداب در حال جریان است و با آینده جامعه پیوندی استوار و مستحکم دارد. وقتی از تبارشناسی نفاق و یا جریان شناسی آن سخن به میان می آید به این مفهوم خواهد بود که عوامل تأثیرگذار امروزی در جامعه می تواند با توجه به جریان های فکری و فرهنگی گذشته جامعه، شکل گیرد هر چند که در برخی از روش ها و اهداف جزیی تفاوت ها و تمایزهایی نیز می توان یافت ولی با ردگیری دقیق و تحلیل درست، می توان دریافت که عناصر جریان های امروزی ریشه در گذشته دارد و خاستگاه آن ها را می توان در گذشته تاریخی جامعه ردگیر و شناسایی کرد.
با این بینش و نگرش، میان امروز و دیروز، پیوندی مستحکم و استوار برقرار می شود چنان که میان دیروز عاشورایی و جریان های موجود آن تا عصور نخستین اسلامی و حتی پیش از آن در طول تاریخ بشری کاوش و کنکاش انجام می شود تا خاستگاه جریان های تأثیرگذار هم چون جریان نفاق شناسایی و تبارشناسی گردد.
تبارشناسی به این مفهوم خواهد بود که میان امروز و دیروز، عناصر و مؤلفه هائی دیده و یافت می شود که نمی توان آن ها را نادیده گرفت هر چند که از پاره ای جهات تفاوت ها و تمایزاتی نیز می توان یافت ولی این تفاوت ها در آن حد و اندازه نیست که بتواند در پس آن جریان چون جریان نفاق، خود را مخفی سازد و تبار خویش را پنهان نماید.
● بازخوانی جریان نفاق عصر عاشورایی در عصر نبوی
به نظر می رسد که ریشه نفاق در عصر عاشورایی را می بایست در عصر نبوی به ویژه در دوره حکومت و حاکمیت قدرت اسلام به عنوان دولت جست؛ زیرا پیش از آن به جهت حاکمیت بی منازعه کفر، تنها زمینه بروز و ظهور تقیه وجود داشت. تقیه نوعی ابزار تاکتیکی برای حفظ مؤمنان از قدرت کافران است تا حق خود را مخفی کرده و به حیات و زندگی خویش ادامه دهند البته برخی، آن را به عنوان سیاستی راهبردی ارزیابی می کنند و جریان تقیه را در همه عصور و ازمنه، جاری و لازم برمی شمارند و با استناد به این که التقیه دینی و دین آبایی بر این باورند که تقیه تنها یک ساز و کار و تاکتیک موقت نبوده بلکه به عنوان راهبردی در سیاست های اجتماعی اسلام و ایمان مطرح می باشد؛ ولی با بازخوانی موارد و مصادیق تقیه و کلیاتی که در این حوزه وارد شده می توان گفت که تاکتیک و سازوکاری است که هرگز از میان نمی رود و حقانیت خود را از دست نمی دهد ولی این بدان معنا نیست که تقیه به عنوان راهبردی اساسی در حوزه عمل اجتماعی مؤمنان مطرح باشد، بلکه تا زمانی که کافران در قدرت و حاکمیت هستند و امکان آن نیست تا اسلام خود را بروز دهد، به شکل فردی و اجتماعی مورد تأکید و امضاست ولی همین که امکان ظهور فردی و یا اجتماعی فراهم شد و اسلام و ایمان توانست خودی نشان دهد می بایست از حالت تقیه بیرون رفته و خود را در عرصه اجتماعی به صورت پدیده ای تأثیرگزار مطرح ساخت. از این رو تقیه به معنای روش و سازو کاری مطرح می باشد که همواره می بایست در زمان های ضعف و سستی مؤمن و یا جامعه ایمان به کار رود ولی هرگز نباید به عنوان راهبرد و اصلی ثابت در زمان قدرت ایمان و یامؤمن و یاجامعه ایمانی مطرح باشد.
● تقیه جریان نفاق
جریان نفاق آن روی دیگر سکه تقیه است. با این تفاوت که در زمان حاکمیت و حکومت و قدرت ایمان و اسلام اهل کفر یا کسانی که به دین تمایلی نشان نمی دهند و می خواهند هم از فواید جامعه ایمانی برخوردار گردند و هم در جامعه و امت اسلامی مستحیل نشوند و هویت استقلالی خود را از دست ندهند، نفاق ظهور می کند.
منافقان در تحلیل قرآنی کسانی هستند که کافر نمی باشند ولی به جهت دورویی و دوگانگی کنش و واکنش ها از کافران خطرسازتر و خطرناک تر هستند.
در تعبیر قرآنی منافقان بیمارانی هستند که نمی خواهند در زمان حکومت و حاکمیت ایمان و اسلام در جرگه مؤمنان قرارگیرند ولی می خواهند از منافع جامعه ایمانی برخوردار شوند. این گونه است که نفاق در زمانی پدیدار می شود که جامعه ایمانی از حکومت و قدرت برخوردار باشد و اشخاصی که بیرون از دایره ایمان هستند تنها با پذیرش شهروندی می کوشند از فواید امت و شهروندی برخوردار گردند. اینان به روش و راه و هدف جامعه ایمانی و امت ایمان ندارند؛ از این رو نمی توان از آنان به امت یاد کرد؛ زیرا امت به معنای گروهی هم عقیده و همراه است که برای دست یابی به هدفی، دور هم گرد آمده و راه و روشی خاص را پی گیری می کنند. اما منافقان نه تنها با ایشان هم عقیده و همراه و همروش نیستند بلکه تنها در میان آنان به سر می برند و با ظاهری موافق، ساز مخالف می زنند و در عمل راه کافران را می پویند. این گونه است که خطرناک تر و خطرسازتر از کافرانی هستند که به صراحت کفر خویش را آشکار می سازند.
البته منافقان می توانند به دو دسته تقسیم شوند گروهی که نسبت به ایمان بی تفاوت هستند و نسبت به کفر و ایمان از خویش واکنشی نشان نمی دهند و تنها درپی منافع مادی خویش هستند و اگر عملی را انجام می دهند به خاطر باور به کفر نیست. این گروه ها را در جامعه و اصطلاحات سیاسی امروزین به عنوان عمل گرایان می توان یاد کرد؛ زیرا تنها به حوزه عمل اجتماعی و سیاسی می اندیشند و جز به جلب منفعت و سود به چیز دیگری نمی اندیشند و باور به خدا و قیامت و حسابرسی روز رستاخیز برای آنان مفهوم موافق و یا مخالف ندارد. اما گروهی هستند که به کفر ایمان داشته ولی به جهت تأثیر قدرت و حاکمیت ایمان بر جامعه ناچار می شوند تا خود را در ظاهر به شکل شهروندان امت اسلام نشان دهند. این گروه کسانی هستند که در حزب خاصی قرارمی گیرند؛ زیرا حزب در مفهوم قرآنی گروه های هم عقیده و هم هدفی هستند که با روش های خاص خویش می کوشند تا آن را اجرایی کنند. قرآن از این رو به دو حزب اشاره می کند که حزب الله و حزب شیطان نامیده می شود. دسته دوم از اهل نفاق در حزب شیطان قرار می گیرند.
● ماهیت حزب شیطان
حزب شیطان شامل دو دسته اهل کفر و نفاق از نوع دوم آن می باشند که هدف خاصی را در پیش گرفته اند هر چند که اهل کفر آن، به جهت قدرت و حاکمیت و حکومت به صراحت در برابر حزب الله می ایستد و گروه منافق آن به جهت فقدان قدرت و نیز وجود قدرت اسلام و ایمان به شکل گروه ها و محافل زیر زمینی چون اهل نجوا بروز می کند و در جامعه اسلامی مخفیانه به فعالیت می پردازد.
تنها راه شناسایی اهل نفاق زمانی است که عوامل ایمانی در جامعه ضعیف و سست شده و آنان می توانند اهداف خاص خویش را از طریق مؤمنان ساده و امت فریب خورده پیش ببرند. البته این امکان برای مؤمنان وجود دارد که با بررسی رفتارها و مجموعه اعمال و کنش ها و واکنش های ایشان به داوری بپردازند و آنان را شناسایی کنند ولی آنها در حوزه بینش و نگرش به گونه ای خود را نشان می دهند که به ظاهر مومن تر از مومنان هستند و درظاهر ازکسانی هستندکه به اصلاحات ودعوت پیامبر پیشتازتر می باشند و تنها در برخی ازبینش ها و نگرش ها لنگ می زنند و باطن خویش را می نمایانند. از این رو تنها تیزبینان و اندیشمندان می توانند آنان را شناسایی و معرفی نمایند.
● توجه خاص قرآن به منافقان
قرآن اهتمام بسیاری به مسئله منافقان نشان می دهد. این اهتمام قرآن که در همان آغازین سوره بقره که سوره مدنی و تبیین مسئله دولت اسلامی است و نیز سوره منافقان وسوره های دیگر مطرح می شود از این روست که می خواهد مسلمانان و امت و دولت اسلامی را از خطر مهمی پرهیز دهد که جریان نفاق است. جریانی ریشه دار و در حرکت و تحرک بسیار که حزب وگروههای متشکل زیرزمینی و محافل خاص خود را دارد. انعکاس کنش ها و واکنش های منافقان در آیات و سوره های مختلف قرآنی ازاین روست که مومنان حال و آینده از جریان نفاق اطلاعات درست و کاملی به دست آورند و خود را با خطر درونی و دشمن نزدیک آشنا سازند و به مقابله با آن برخیزند.
روش حکومتی اسلام بر این پایه بنیاد گذاشته شده بود که هرکسی که بخواهد به امت متصل شود و به عنوان شهروندان امت اسلام و دولت اسلامی درآیدبه سادگی بتواند به این عنوان دست یابد.
قرآن از گروهی یاد می کند که به عنوان مولفه قلوبهم در فقه اسلامی و فقه سیاسی اسلام مطرح می باشد. این مولفه قلوبهم اختصاص به مسیحیان نداشته و ندارد و شامل همه کسانی می شود که خواه و ناخواه جزیی از جامعه اسلامی و شهروند آن به شمار می آیند. از سوی دولت اسلامی مقداری از بودجه عمومی چون زکات و صدقات به آنان داده می شود تا به تدریج جذب جامعه اسلامی شوند و از راه عاطفه و محبت، آنان را به سوی دین بکشانند. دست کم این فرصت فراهم می شود تا نسل های آینده ایشان وارد امت اسلام شده و دین حق را برگزینند. با این همه دولت اسلامی آنان را نمی بایست وارد کارهای حساس نماید و دخالت دهد.
● شکل گیری جریان نفاق در مدینه و پس از سقیفه
جریان نفاق در مدینه شکل می گیرد و این زمانی است که قدرت اسلام و ایمان و حاکمیت و حکومت ایمانی در جامعه به نوعی، تثبیت می گردد (۱) در این زمان است که برخی از افراد ساده لوح نیز در دام ایشان می افتند و کسانیکه پیش از این دارای ایمان بودند، به جهت برخی از تضادهای منافع میان ایشان و دولت اسلامی اندک اندک به جرگه منافقان وارد شده و همراه و هم صدا با آنان می شوند.
جریان نفاق درسقیفه بنی ساعده ترکیبی از دو گروه مومنان دیروز و منافقان کارکشته است. منافقان مدینه اکنون به عنوان شهروندان می کوشند مؤمنانی را که منافع آنان در معرض خطر قرارگرفته به جرگه خود وارد سازند. به هرحال تلاش های ایشان نتیجه می دهد و در سقیفه بنی ساعده منافقان دیروز به کمک و یاری منافقان امروز می روند و در کنار آنان حزب خود را تشکیل می دهند. حزبی که این گونه شکل می گیرد هرچند در آغاز در بینش و نگرش و روش اختلافات اندکی با حزب و جریان اصلی ا یمان و حزب الله دارد ولی این خط دیگری است که دم به دم از خط اصلی دور می شوند و نه تنها پس از مدتی در روش ها بلکه دربینش ها و نگرش ها تغییرات محسوس و روشنی صورت می گیرد و از خط اسلام و ایمان دور می شود.
اگر در خط اصلی، مسئله ولایت و خلافت الهی مطرح است پس از زمانی اندک مسئله سلطنت به عنوان جریان اصلی اسلام جایگزین می شود و درنهایت همان کافران و منافقان دیروز مدیریت سیاسی و اجتماعی وحتی دینی جامعه را در دست می گیرند و منافقان همراه خویش را که- از گروه مومنان فقط برای مصالح خاصی جدا شده بودند - به کناری می نهند و حتی همه آنان را به طرق گوناگون از میدان مدیریت و تدبیر امور بدر می کنند.
این گونه است که جریان نفاق در نهضت عاشورایی نه تنها حاکمیت و قدرت اسلامی را در دست می گیرد و درعصر عاشورایی میدان سیاست در دستان ایشان است بلکه حتی میدان دین و شرع نیز به ایشان واگذار می شود و آنان به عنوان حاکم اسلامی، دین را به شکل واژگونه معرفی می کنند. جامه و پوستین اسلام وارونه پوشیده می شود و اصول، جای خود را به فروع می دهد و نمادها جای اصول را می گیرد. حق و عدالت و اختیار جای خود را به ظلم و بی عدالتی و جبر می سپارد و دین خدا بازیچه هوسرانان ودنیاگرایان می شود.
● چهره نفاق در دوره های پس ازپیامبر
نفاق برخاسته از عصر نبوی در دوره حکومت های پیش از یزید با توجه به شرایط و موقعیت ها عمل می کرد. گاه در شکل احادیث سوزی و گاه در شکل احادیث سازی و زمانی به شکل اسراییلیات و دوره ای دیگر به شکل تفسیر قرآن خود را نشان داد. در همه این اشکال هدف، دگرگون سازی ها با ساختار دگراندیشی بود تا اسلام آن چه را آورده بود در محاق ظاهر و باطن و جبر و اختیار قرار گیرد و بینش و نگرش و کنش های مردم به شکلی که مطلوب منافقان بود شکل گیرد.
زمانی رسید که امیر مؤمنان علی(ع) برای تاویل چنان که برای تنزیل شمشیر زده بود برخیزد و شمشیر از نیام برکشد و زمانی دیگر را در سکوت بیست و پنج ساله بنشیند تااسلام این درخت شکننده جان گیرد و استوار گردد هرچند که آمیخته از حق و باطل شده باشد و التقاط، آن را دگرگونه سازد ولی باز می توان در زمانی دیگر این حق را باز شناخت؛ زیرا حق آبی است که باطلی چون کف بر روی آن نشسته و ظاهرش را پوشانده است ولی این کف زمانی فرو نشیند و حق جای خود را بازمی یابد.
زمانی که امام حسین(ع) زمام امور دین و دنیا را به عنوان امامت و ولایت و خلافت الهی در دست گرفت، منافقان دیر زمانی بود که دیگر در محافل زیرزمینی نمی نشستند و نجوا پیشه نمی ساختند بلکه به صراحت با دین و اصول آن به جنگ برخاسته و کفر و نفاق خویش را آشکار کرده و ولایت و خلافت را به سلطنت تبدیل کرده بودند.
● هشدار علی(ع) نسبت به ورود منافقان در حکومت
در دوره پیامبر دست برخی از منافقان چون عبدالله بن سلول رو می شود و کسانی که استسلام را بر اسلام ترجیح دادند نیز تحت رافت و رحمت دولت اسلامی قرار گرفتند. با این همه پیامبر(ص) روشی را در پیش گرفت که افراد منافق و سست ایمان و استسلامی ها نتوانند در پست های حساس وارد شوند. اما در دوره عمر و به ویژه در عصر عثمان پست های حساس نه تنها به منافقان و اهل کتاب سپرده شد بلکه اهل ایمان را از پست های حساس و امارت و ولایت دور ساختند.
در این دوره برخی از اهل کتاب مانند کعب الاحبار یهودی به مردم، دین اسلام را آموزش می دهد و به عنوان پیش خطبه به بیان اسرائیلیات و قصه های توراتی می پردازد. در این دوره است که منافقان توانستند افزون بر ثروت و منصب سیاسی، امور دینی مردم را نیز در دست گیرند.
علی (ع) بارها هشدار می دهد که اهل نفاق، مردم را به جای عبودیت به عبدیت می گیرند و به جای آن که بیعت بر عبودیت خدا گرفته شود بر غلامی و عبودیت هم چون یزیدی می گیرند چنان که مسلم بن عقبه با مردم مدینه چنین کرد. دین دگرگونه می شود و حلال خدا حرام و حرام او حلال می شود، ظلم جای عدل را می گیرد، عناصر غیراسلامی به عنوان عناصر اسلامی وارد و دین تحریف می شود. (نگاه کنید نهج البلاغه درباره فتنه های اموی خطبه ۹۲ فیض الاسلام)
آن حضرت توضیح می دهد که جریان نفاق نخواهد گذاشت تا متفکر و روشنفکری باشد و هر کس فهم و درکی دارد فتنه بزرگ اموی، آنان را دربرمی گیرد و نمی گذارد تا راحت باشند. از این رو از خطر خوارج بزرگ تر و مهم تر و دشوارتر شمرده می شود. (همان) اسلام را چون پوستینی وارونه به تن مردم می کنند (همان، خطبه ۱۰۷)
در دوره حسینی، نفاق آن چنان عمل می کند که حکومت در دست منافقان مستقر می شود. مردم با مردی شراب خوار و نابکار و به تعبیر امام حسین(ع) ظالم و ستمکار بیعت می کنند. (۲)
این که آنان مردمی نابکار و ستمگر و ستمکار و شراب خوار بوده اند برای ما امروز روشن است در حالی که در آن عصر مردم کم تر با این مسایل آشنا بودند. کم تر کسی می دانست که یزید این گونه است و شراب می خورد و یا نماز را به سخریه می گیرد و حکومت را سلطنت می پندارد واقعه عاشورا موجب شد تا این مسایل آشکار شود.
اهل نفاق که قدرت و حکومت اسلامی را دراختیار گرفته بودند به نام خدا و دین، فرزند پیامبر و معصومی را که قرآن، عصمت وی را تایید و مهر بهشتی بودن بر چهره اش زده می کشند؛ زیرا بر این باورند که یزید خلیفه مسلمین می باشد و حضرت امام حسین بر او خروج و طغیان کرده است و بر طبق فقه سیاسی اسلام، خوارج و طغیانگران بر دولت اسلامی می بایست دستگیر و یا کشته شوند. این گونه است که به نام خدا به جنگ حسین(ع) می روند و به قصد شهادت و قرب الهی و تقرب به پیامبر (ص)، فرزندش را که معصوم است می کشند.
این گونه است که خطر نفاق بیش تر از کفر است و قرآن خطر ایشان را بیش تر مورد توجه قرار می دهد و آنان را تهدید می کند که در درک اسفل من النار قرار می گیرند؛ زیرا می داند که چگونه اهل نفاق می توانند از درون، نظام سیاسی و فکری و فرهنگی را دگرگون ساخته و به نابودی بکشانند.
جریان نفاق با چیرگی بر حکومت اسلام و دولت اسلامی توانست جریان فکری و فرهنگی خود را بر دین تحمیل کند و جبرگرایی را بر جامعه چیره گرداند. نقش منفی جبرگرایی که منافقان در دین پدید می آورند آن گونه خطرناک است که یزیدیان برای توجیه اعمال زشت و ضد حقوق بشری خود به آن دست می آویزند.
مهدی شریفیان
۱) عمار یاسر درباره کسانی که به اجبار مسلمان شده اند می فرماید: استسلموا و لم یسلموا؛ اینان اظهار اسلام کرده اند اما اسلام نیاورده اند. (نگاه کنید به حماسه حسینی ج ۳ ص ۱۵)
۲) آن حضرت می فرماید: لا اری الحیاه مع الظالمین الا برما
منبع : روزنامه کیهان