دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


چرا مادر یوسف می میرد


چرا مادر یوسف می میرد
یک داستان می تواند همه تخیل نویسنده باشد، یا تخیلی- علمی، یا مخلوطی از واقعیت و تخیل، یا همه واقعیت مثل صفحه حوادث روزنامه، یا همه حقیقت که این جز کلام خدا نمی تواند باشد. خداوند هم داستان می گوید و داستان یوسف را می فرماید که «احسن القصص» است. قصص با کسره حرف ق می شود جمع قصه ولی با فتحه حرف ق می تواند مصدر باشد به معنی قصه سرایی. به این ترتیب «احسن القصص» هم گفته شده بهترین قصه ها و هم گفته شده بهترین قصه گویی.
وقتی داستانی قرآنی به یک مجموعه تلویزیونی یا تولید سینمایی تبدیل می شود، بدیهی است غیر از آنچه در قرآن آمده، به آن افزوده می شود. هر قدر هم گفته شود آیات و روایات و تاریخ و تفسیر مطالعه شده، همین که نویسنده مجاز شد غیر از قرآن را در کار بیاورد، راه ورود هرگونه تخیلات و تفکرات و باورهای شخصی و افسانه پردازی هم باز می شود. چون سخن از داستان قرآنی است، تعابیر دیگری هم به کار می آیند مانند تحریف و اسرائیلیات و دروغ بستن به قرآن و... اسم این اضافه شده ها مهم نیست مهم عمل است که مجاز است.
دلیل بسنده نشدن به قرآن هم بدیهی است و از همه مهم تر اینکه قرآن موجز است و آنجا کلیات، رئوس و محور داستان ها آمده نه پرداخت به تفصیل. هر نقدی هم مبنی بر اینکه این نکات قرآنی نیست با پاسخی روبه رو خواهد شد.
● شاخص های یک اثر داستانی قرآنی
اثری که خط و ربط داستانی خودش را از قرآن گرفته، هر قدر که باقی محورها و گفته ها و پرداخت ها با قرآن فاصله داشته باشد، آن اثر از قرآنی بودن دور خواهد شد. از جمله مواردی که می توانند برای تعیین میزان تعهد اثر با قرآن تعیین شوند عبارتند از؛
- میزان شناخت و تعهد نسبت به قرآن
- همخوانی آنچه به کار اضافه می شود با تعالیم اسلامی
- پرهیز از اضافه شدن آنچه تحریف آیات قرآن را در خود دارند
- بسط نگرش قرآنی در اثر
- (از مهم ترین شاخص ها) حفظ قصد و غرضی که آن داستان قرآنی در خود دارد.
- (از آن هم مهم تر) غرض سوره که داستان در آن جا گرفته.
این موارد می توانند نشان دهند اثر تا چه میزان به کار مذهبی یا قرآنی نزدیک تر یا دورتر است. با سنجیدن میزان بهره گرفتن از غیرقرآن درصد دخل و تصرفات نویسنده در کار سنجیده می شود. هر نویسنده به دنبال سوژه و داستان قوی برای کار است. در یک اثر قرآنی میزان و تعهد خالق اثر به آموزه های قرآن در کار است نه فقط بهره گرفتن از قرآن برای یک تولید.
مثالی جهت سنجیدن مجموعه نمایشی به نام یوزارسیف با شاخص های ذکر شده ارائه می شود. در صحنه یی که یوسف از فرمانروای مصر می خواهد یکتاپرستی را اعلام رسمی کند، فرمانروا به سرداری که از جنگ برگشته فرمان می دهد همان طور که مرزها را از دشمن پاک کرده، شهرها را هم از مشرکین پاک کند. سردار می رود و یوسف هم که شنونده این فرمان است، نظری در این ارتباط ندارد. اضافه می شود که این سردار خود در مقابل آیین یکتاپرستی است. با توجه به این نکته که یکتاپرستی با دل ها کار دارد و هویت انسان است، آیا می توان کار دل و هویت را به سرنیزه سپرد؟ سوال این است آیا ایمان به خدای یکتا و یکتاپرستی با زور و سرنیزه در میان جوامع به خصوص آنجا که وجود گرامی پیامبر هم حضور دارد، گسترش یافته؟ این همان اتهامی نیست که امروز دشمن به اسلام و مسلمین و در واقع به آیین یکتاپرستی می زند؟
درست در صحنه قبل از صحنه یی که ذکر آن رفت، این سردار از کشتارهایی که در مرزها انجام داده، می گوید که نشان از خشونت او دارد به گونه یی که فرمانروای یکتاپرست صلح طلب را یارای شنیدن آن نیست. به علاوه که اصلاً وظیفه او مسلح بودن و اعمال زور و سرنیزه است و او جنگ و تسلط با سرنیزه را نمایندگی می کند.
جالب تر اینکه همین فرمانده در قسمت بعد برنامه در راه بستن در بتخانه و اشاعه یکتاپرستی بدون ایمان داشتن به آن شمشیر می زند. سوال دیگری در همین ارتباط مطرح است و آن اینکه یوزارسیف به عنوان پیامبر برای آگاه کردن مردم به یکتاپرستی و نه افراد خاص چه کرده که وقت اعلام عمومی رسیده است؟ سوال اصلی این است که چگونه است اشاعه یکتاپرستی به فردی که نماد جنگ و اعمال قدرت به زور سرنیزه است، سپرده می شود؟ آیا این نگرش در راستای نگرش قرآنی است یا در مقابل آن؟ اینجاست که تعیین می شود یک اثر قرآنی است یا غیرقرآنی.
مثال دیگر اینکه درباره نگرش برادران نسبت به یوسف در قرآن آمده آنها پیش خود گفتند پدر یوسف و برادرش را از ما بیشتر دوست می دارد. در آیات قرآن مشخص نکرده این نوع نگاه برادران به یوسف ریشه در کردار و گفتار مادران آنها داشته، بلکه ذکر شده در نظر برادران عمل و محبت یعقوب است که گران آمده، بدون ذکر اینکه آیا این برداشت صحیح است یا غلط. حال آنکه در چند قسمت اول مجموعه نمایشی در شکل های مختلف تکیه بر این است که حسادت برادران ریشه در گفتار و کردار و حسادت مادران این پسران دارد.
اینکه آیا روایاتی بر این اساس باشد یا نباشد مهم نیست، مهم این است که در نگاه قرآن زنان دروازه گناه مردان نیستند و کار پلید مردان ریشه در فساد زنان ندارد، بلکه این نگاه تورات تحریف شده به زن است. شاید بر اساس تورات بتوان این تفکر را القا کرد که زنان عامل این گناه پسران یعقوب باشند ولی بر اساس نگاه قرآنی دلیلی بر این کار نیست. اینجا نگاه، خواست و انتخاب نویسنده و کارگردان اثر است که این گونه اثر را پرداخت کرده و این پرداخت ربطی به قرآن ندارد.
نه تنها در این داستان بلکه نگرش قرآن بر این است که انسان (هر انسان و همه) مسوول اعمال خود است. کسی بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد و گناه هر انسان باری بر گردن خود اوست. این نگاه متفاوت است با نگرشی که در تورات و در انجیل آمده و بار گناه مرد را از همان گناه آغازین به گردن زن انداخته است. یک اثر تلویزیونی جمهوری اسلامی ایران و بالاخص وقتی به اسم اثر قرآنی معرفی می شود، قرار است نگرش قرآن را در جامعه بسط دهد نه نگرش تورات و انجیل را. به طور خاص این نکته نگرش به زن جای تامل دارد چرا که مباحث مربوط به زنان موضوع روز جهانی است. حرف اصلی ما کرامت انسانی به زن در نگاه قرآن و اسلام است و ما موظف هستیم این نگرش قرآن به زن را به گوش جهان برسانیم.
سریال «یوسف پیامبر» توسط کشورهای پاکستان و افغانستان (در حال پخش)، و ترکیه (درحال دوبله) خریداری شده و با تاجیکستان هم در مرحله خرید است. شبکه های بین المللی ایران الکوثر (دوبله عربی) و جام جم (زیرنویس انگلیسی) نیز اقدام به پخش مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر کرده اند و به گفته سازمان صدا و سیما این سریال در ۶۰ کشور جهان بیننده دارد. آیا جای تامل از این منظر را ندارد؟ آیا نقش و جایگاه زن و بررسی و تحلیل و انطباق این نگاه با قرآن جای دقت و مداقه نداشته است؟
مدیر گروه معارف شبکه یک سیما اظهار می کند؛ «بسیاری از ایرادها پیش از تولید به سازندگان گفته شده که متاسفانه در حال حاضر با پخش پنج قسمت چند ایراد اساسی وجود دارد که رفع نشده است. در حال حاضر پنج قسمت پخش شده که از ضعف های عمده آن می توان زنان حضرت یعقوب را مثال زد که نباید این گونه نشان داده می شد و مرکز پژوهش ها هم این مساله را تذکر داده بود. به فضای حسادت فرزندان حضرت یعقوب هم نقد داشتیم اما توجه نشد و در قسمتی دیدیم آن حضرت، یوسف را بیشتر نوازش می کند تا دو فرزند دیگرش را. خواب حضرت، یعقوب هم نشان داده شد که ایشان در خواب گرگ هایی را می بیند که در پی کودکی هستند اما این خواب سندیت ندارد.» (سایت بازتاب)
به بخش هایی از نامه دیگری از استاد انصاریان از مرکز علمی و تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی اشاره می شود؛ «پایان آیه ۲۴ سوره یوسف، که حضرت حق یوسف را از گروه مخلصین (به فتح لام) یعنی انسانی که از هر جهت دور از دسترس شیاطین و وسواس خناسان است، معرفی فرموده لازم دانستم... تذکراتی داشته باشم. ضمن تاسف و تاثر فراوان... بر اساس عقیده شیعه که مستقیماً از قرآن و روایات گرفته شده همه انبیا و امامان از خطا و اشتباه مصون هستند. تکرار این دو کلمه، یعنی خطا و اشتباه که در این فیلم دائماً حضرت یوسف به خود نسبت می داد خلاف صریح قرآن انجام گرفته... متاسفانه نزدیک به چند دقیقه سریال نشان می داد که یوسف که در قسمت گذشته او را به مبعوث شدن به پیامبری نشان داد به خاطر اینکه به ساقی شاه گفت؛ «به شاه بگو فردی بیگناه در زندان است و در مقام آزادی او باشد» با گریه و زاری چند بار اعلام به خطا و اشتباه و گناه کرد و دامن نبوت را آلوده به گناه و خطا نشان داد این معنا با جمله آخر آیه ۲۴ سوره یوسف ابداً مطابقت ندارد.
ثانیاً نشان می داد جبرئیل به یوسف نازل شد و گفت؛ «اکنون که مشکل خود را به غیر گفتی اراده خدا بر این تعلق گرفت که به جای یک سال زندان هفت سال دیگر در زندان بمانی.» آیا در این زمینه جریمه جرم بر فرض اینکه جرم باشد، مناسب با جرم است و این بخش از فیلم حضرت حق را ظالم و غیرعادل معرفی نکرده است؟، و باید به این نکته توجه داشت که موضوع هفت سال در کتاب هایی که نقل شده به دلایل مختلف از اعتبار ساقط است. و این نقل ضعیف است.
ثالثاً انسان اجتماعی آفریده شده و همه نسبت به امور زندگی نیاز به یکدیگر دارند. آیا به زندانی آزاد شده اگر انسان مشکل خود را بگوید این جرم است؟ چه دلیلی در حوزه عقل و شرع بر جرم بودن این کار وجود دارد، اما مساله ترک اولی در انبیا که یوسف در این مقام بر اساس دقت علمی مرتکب آن نیز نشده است، غیر از گناه و معصیت است. مجدداً تاکید می کنم که انبیا دارای مقام عصمت و از خطا و اشتباه طبق قرآن مصون هستند.» (سایت خبری تابناک)
سخن از مطالبی است که نه فقط در داستان بلکه در قرآن نیست و در اثری که به اسم قرآن است آورده شده. در ارتباط با همین داستان یوسف و ارتباط آن با تورات کافی است نگاهی مقایسه یی به آورده های تورات انجام گیرد. البته بدیهی است داستان قرآن و داستان در توراتی که تحریف نشده بوده، یکی بوده اند چرا که هر دو از منبای وحی صادر شده بوده اند. نکته بر سر تحریفات است که در قرآن وارد نشده ولی کتاب دیگر آسمانی گرفتار تحریف و تفکرات و باورهای بشر است و نمی توان آنها را به نام وحی باور کرد. وقتی کتاب خدا گرفتار تحریف شد دیگر هیچ بخش آن به عنوان کلام حق قابل اعتماد نیست.
در یک اثر قرآنی ضرورت بر این است که؛
- آنچه در قرآن آمده در اثر حفظ شود.
- تحریفات کتب دیگر به کار وارد نشود .
- غرض آن داستان در قرآن و غرض سوره یی که داستان در آن است، در اثر حفظ شود.
بدیهی است اگر مطرح شود که این کار آغشته و آلوده به اسرائیلیات است البته که کارگردان محترم با تکیه بر دو دلیل این سخن را رد کنند. اول اینکه روایات و تفاسیر هم مطالعه شده اند و دوم اینکه داستان قرآن موجز است و کار باید گسترش داده شود. اما نکته این است که در ساختن داستان قرآنی، اصل قرآن است و آنچه اضافه می شود نباید با نگاه قرآن در تعارض باشد.
انسان ها در هر جامعه یی که رشد کنند این رشد در یک فرهنگ بوده است که تفکرات و باورها و نگرش ها و کنش های آنان را شکل خواهد داد. آموزش ها، توان تحلیل و بازسازی هویت خود با شاخص هایی که به خواست خود انتخاب کنند، آنها را متفاوت خواهد کرد. اگر باورها، نگرش ها و عملکرد توسط خود با شاخص های قرآنی بازنگری و بازتولید نشود عملاً این کار غیرممکن می نماید. هر نگرش، گویش، کنش، تولید و بازتولید و هر عمل انسان ارتباط با همان ریشه یی دارد که در آن رشد کرده یا خود را رشد داده حتی نتایجی که از یک تحقیق حتی علمی به دست می آید، چرا که نگرش ها و خواست های شخصی تولیدکننده اثر بر گزینش ها و در نتیجه بر نتیجه گیری تاثیر خود را می گذارد.
● یوسف در تورات
در سفر پیدایش، یوسف یازدهمین پسر یعقوب و نخستین پسر او از راحیل بود و در زمانی که یعقوب به لابان خدمت می کرد، زاده شد. او شرارت های پسران بلهه و زلفه را به پدرش می گفت، که باعث نفرت برادرانش از او شد. محبوبیت یوسف نزد یعقوب بیشتر از دیگر برادرانش بود، و به همین سبب یعقوب قبای رنگارنگی برای یوسف ساخت. برادران وی برای چوپانی گله رفتند و یعقوب نیز یوسف را به دنبال آنها فرستاد. برادرانش توطئه یی چیده و او را در چاه انداختند. پس یوسف را به بیست پاره نقره به کاروان اسماعیلیان فروختند و یوسف به بردگی مصریان گرفتار شد
فوطیفار وزیر فرعون او را خرید و خانه و ثروت خود را به او سپرد. زن فوطیفار از یوسف خواست با وی هم بستر شود، اما یوسف از او فرار کرد. زن فوطیفار به دروغ به شوهر خود گفت که یوسف قصد هم بستری با او را داشته و فوطیفار تصمیم به قتل یوسف گرفت. با میانجیگری زن فوطیفار، یوسف از مرگ رهایی یافت و به زندان افتاد.
در زندان، یوسف خواب ساقی و نانوای فرعون را تعبیر کرد. ساقی فرعون پس از آزادی، به فرعون درباره قدرت تعبیر خواب یوسف گفت و فرعون فوطیفار را به دنبال یوسف فرستاد. یوسف خواب فرعون را به هفت سال خشکسالی مصر تعبیر کرد، و به فرعون پیشنهاد داد در مصر هفت سال گندم ذخیره کنند. یوسف مورد توجه فرعون قرار گرفت و به مقام وزارت رسید.
او با اسنات دختر فوتی فارع کاهن اون ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام های منسی و افرایم شد. برادران یوسف برای گرفتن ذخیره گندم به مصر آمدند، و یوسف آنها را شناخت و آزمایش کرد. وقتی یعقوب نیز با پسرانش به مصر آمد، برادران از یوسف طلب بخشش کردند و او نیز آنان را بخشید.
یعقوب از میان همه ۱۲ سبط بنی اسرائیل تنها برای فرزندان یوسف و به خصوص افرایم برکت طلبید و در واقع افرایم را جانشین پدرانش ابراهیم و اسحاق و اسرائیل (یعقوب) قرار داد.
در تورات سفر پیدایش داستان یعقوب در مصر را حکایت می کند. او در لحظات آخر فرزندان خود را برکت می دهد، اسرائیلیان او را حنوط می کنند و سپس او را در مکفیلخ در سرزمین کنعان به خاک می سپارند. یوسف خود نیز هنگام مرگ به برادران خویش گفت؛ من می میرم و یقیناً از شما تفقد خواهد نمود و شما را از این سرزمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده است، خواهد برد. یوسف در ۱۱۰سالگی درگذشت، او را حنوط کردند و در زمین مصر در تابوت گذاشتند. و این پایان سفر پیدایش است. (ویکی پدیا دانشنامه آزاد یوسف پیامبر)
● داستان قرآنی نباید ضعیف گفته شود
در یک اثر قرآنی محتوا و منابع و اطلاعاتی که در آن آمده از یک طرف جای بحث و نقد و تحلیل دارد، و قوت و ضعف هنری اثر از طرف دیگر. به بیان دیگر اثر قرآنی نمی تواند و در واقع باید گفت نباید ضعیف باشد به خصوص درباره داستانی که قرآن آن را به عنوان «احسن القصص» برمی شمرد. به علاوه نکته یی که در بالا ذکر آن رفت موضوع بعدی مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر قوت یا ضعف هنری آن است.
به عنوان مثال چند قسمت اول کار به شدت از لحاظ داستانی ضعیف است و قصه هنوز شروع نشده. در چند قسمت اول کار فاقد داستان و شخصیت اصلی داستانی است. بیننده باید به دنبال چه باشد؟ یوسف به عنوان شخص اول با کدام مولفه های داستانی با یک داستان به عنوان کل گره خورده است؟ تعدد و تکثر آدم ها که حتی به لحاظ داستان پردازی شخصیت هم به حساب نمی آیند بدون وجود خط اصلی داستانی و وجود شخصیت محوری و بسیاری از پارامترهای دیگر همه نشان از ضعف داستان پردازی دارند.
در داستان پردازی محور اصلی خط اصلی داستان است و همه حوادث و آدم ها و کارهایشان با خط اصلی داستان ارتباط منطقی و داستانی پیدا می کند. اگر قبل از اینکه داستان شروع شود این آدم ها و صحنه ها مطرح شوند مخاطب دلیلی برای دنبال کردن داستان ندارد چرا که هنوز داستانی شروع نشده. با توجه به این نکته کلیه قسمت های اول که هنوز داستان یوسف شروع نشده همه اعمالی بدون ربط به خط اصلی داستان هستند که تا چندین قسمت همچنان در پی هم می آیند بدون اینکه مخاطب بتواند ارتباط داستانی بین آنها پیدا کند. همه کارهایی که در این قسمت ها آمده و کارگردان روی آنها آنقدر تمرکز داشته که چندین قسمت را صرف آنها کرده همه کارهای پراکنده یی به حساب می آیند که به عنوان جزئیاتی می توانسته اند در خدمت خط اصلی داستانی باشند که هنوز آغاز نشده از همین رو غیرموجه هستند. همین نکته دلیل سردرگمی مخاطب در این قسمت ها و نداشتن کشش لازم است.
یک اثر سینمایی یا مجموعه تلویزیونی می تواند از ابعاد و زوایای مختلف فنی کار مثل فیلمنامه و صحنه و بازی و انتخاب بازیگر و گریم و کارگردانی و مونتاژ و ریتم و... مورد بررسی قرار بگیرد. در بحث پرداخت داستان خود اصل داستان پردازی اثر هم لازم است مورد توجه قرار گیرد. داستان یوسف با فراز و فرودهای داستانی و پرداخت شخصیت قوی که از قرآن گرفته شده خود بهترین داستان و بهترین روش داستانگویی است. اما متاسفانه آنچه جدای از قرآن است و به داستان اضافه شده هم در خط داستان، هم در پرداخت داستان، هم در شخصیت سازی و هم در گفت وگوها به شدت ضعیف است که این امر شایسته یک اثر قرآنی نیست.
● یک داستان چه وقت از قوت برخوردار است
به عبارت دیگر چرا یک مخاطب یک داستان را دنبال می کند؟ به طور کلی اصولی را می توان برشمرد که موجب قوت یک اثر است.
- رابطه علت و معلولی که هر حادثه به دنبال اتفاق دیگری واقع می شود. در واقع حوادث هستند که مخاطب را با خود می آورند.
- عمق شخصیت و لایه های درونی شخصیت های داستان است که مخاطب را با خود همراه می کند. به تصویر کشیدن تفکرات، درونیات، انگیزه ها و عملکردهای شخصیت قوت یا ضعف شخصیت را به نمایش می گذارند.
- جدای از اینکه داستان در شکل اول یا دوم یا مخلوطی از هر دو شکل باشد پرداخت اثر است که با شاخص هایی قوت یا ضعف آن مشخص می شود. حوادث و گفت وگوها هستند که داستان را به پیش می برند. پس پرداخت حوادث و گفت وگوها نقش تعیین کننده یی در قوت یا ضعف اثر دارد.
در مجموعه نمایشی یوسف پیامبر گذشته از موضوع عدم هماهنگی گذر زمان در چهره آدم های داستان که توجه همگان را جلب می کند، شخصیت پردازی و گفت وگوها به شدت ضعیف هستند به گونه یی که نه عنصر زمان به عنوان یک سریال تاریخی و نه شخصیت و داستان قرآنی در آنها لحاظ نشده. شدت ضعف گفت وگوها جایی برای ذکر نمونه باقی نمی گذارند. کافی است یک صحنه دیده و نشان داده شود که دیالوگ ها تا چه حد ضعیفند.
همین طور است شخصیت ها. به عنوان نمونه شخصیت یعقوب این داستان چگونه پیامبری (العیاذ بالله) است؟ چه نقشی در هدایت مردم دارد؟ این مردم که هستند؟ او در خانه و بیرون از خانه چه می کند و چه نمی کند؟ بیننده او را در زندگی شخصی، مردم قبیله، و از همه مهم تر پیامبری کردن و هدایت چگونه می بیند؟ عظمت و پیامبری یعقوب کجا و چگونه نشان داده شده، با چند تا خانه و چند تا پسر و چند تا نوه و چند تا گوسفند و یک شخصیت عصبانی ناراضی؟ داستان، داستان یوسف است ولی همان جا که به یعقوب گره می خورد بیننده از یعقوب چه تصویر و چه تصوری می گیرد؟
● شخصیت زلیخا در داستان
در داستانی که در قرآن آمده زلیخا از یک جا وارد داستان می شود و در یک جا هم خارج می شود. زلیخا از آنجا که یوسف بعد از خریده شدن توسط یک کاروان به خانه عزیز مصر راه می یابد به داستان وارد می شود. آنجا عزیز مصر به همسرش می گوید «جایگاه او را نیکو دار باشد که به ما نفع رساند یا او را به فرزندی بگیریم». (سوره یوسف، آیه ۲۱) در داستان قرآن زلیخا یک جا هم از داستان خارج می شود و آنجا وقتی است که برای تاویل خواب در پی یوسف که در زندان است، می روند و یوسف می خواهد شرح حال ماوقع زنانی که دست های خود را بریدند پرسیده شود و آنجا است که زن عزیز مصر(زلیخا) می گوید؛ «الان حق نمودار شد و این من بودم که با نفس او مراوده خواستم.» (سوره یوسف، آیه ۵۱)
داستان یوسف به لحاظ داستانی یک داستان شخصیت محور است، در عین حال که از حوادث پراوجی هم برخوردار است. بدیهی است موضوعات و آدم های فرعی و حتی باقی شخصیت ها همه در داستان بیایند و بروند ولی این آدم ها در پرداخت داستان تا جایی مفید هستند که در نشان دادن آن شخصیت اصلی به کار می آیند و به خط اصلی داستان ارتباط دارند مثلاً شخصیت یعقوب به خط اصلی داستان ارتباط دارد و در پایان و ادامه داستان به شخصیت اصلی آن گونه که در قرآن آمده گره می خورد پس باید در پرداخت داستان حفظ شود. همین جا لازم است ذکر شود بر اساس قرآن یوسف در خواب خورشید و ماه و یازده ستاره را می بیند که بر او سجده کرده اند. معلوم نیست چرا در داستان یوزارسیف مادر یوسف می میرد؟
در داستان یوزارسیف زلیخا از بعد از ماجرای زندان و حتی بعد از مرگ عزیز مصر همچنان در داستان می ماند. سوال این است که این حفظ بر چه اساس است؟ روشن است که کارگردان می خواهد این دو شخصیت را به هم برساند. این کار چرا باید انجام بگیرد؟ همین که قرآن این کار را نکرده جدای از اینکه وصل شدن این دو نفر در نهایت راست باشد یا جعل، حداقل می توان نتیجه گرفت که ضرورتی هم بر این کار نبوده. پس بهتر این بوده است همین که قرآن این کار را نکرده اگر می خواهد یک اثر به قرآن وفادار بماند این کار را نکند. توجه داده می شود به نکته یی که در آغاز نوشتار گفته شد و آن اینکه نویسنده به دلیل پرداخت اثر مجبور است تخیلات خود را هم وارد کند ولی سوال همین جا است که تا چه حد و چرا؟ به بیان دیگر آیا حفظ کردن زلیخا در داستان کار را قوی تر کرده و می کند یا ضعیف تر؟
زلیخا در داستان از بعد از بیرون آمدن یوسف از زندان و رفع اتهام از او دیگر نقشی در داستان و ارتباطی داستانی با شخصیت اصلی داستان ندارد. به همین دلیل روشن است که صحنه های او که بعد از این بیاید از کنش داستانی بی بهره باشد. به این معنی که نه حوادثی قرار است در پی هم اتفاق بیفتد و نه صحنه های او درگیر موضوعی باشد که با گره داستانی ارتباط داشته باشد چون ارتباطی در کار نیست. این صحنه ها نه تنها کار را قوی تر نکرده بلکه کاملاً باعث افت داستان است و در نتیجه خستگی بیننده و واپس زدگی او را در پی دارد.
باقی ماندن زلیخا از بعد از آنکه ارتباط داستانی اش با یوسف تمام شده نه باعث قوت کار که رسماً باعث ضعف و افت کار است. عدم ارتباط داستانی این شخصیت با شخصیت و خط اصلی داستان باعث شده این صحنه های زلیخا تبدیل شود به واگویه های او با خودش و ارتباطات جزیی با دیگرانی که هیچ ارتباطی با خط اصلی داستان که داستان یوسف است، ندارد. در واقع خرده داستان هایی توسط خود نویسنده مثل کوری و پیری و زدن دزد به قصر و خواستن و نخواستن خدمتکار و به زمین خوردن در کوچه و... باعث شده داستان یوسف به آنها که می رسد درجا زده و با زلیخا هم داستانی به جلو نرود چرا که اساساً موضوعی برای دنبال کردن نیست.
همه اینها برای چیست؟ روشن است که کارگردان می خواهد این دو را به هم برساند. کارگردان در حال و هوای ذهنیت و باورها و خواسته های خود از یک سو و تبدیل کردن ادامه داستان یوسف به یک داستان عشقی که برای جذب بیننده خوب است در پایان ظاهراً یک زلیخای جوان و زیبا و یک ازدواج با یوسف برای او می خواهد. جدای از اینکه در قرآن داستان یوسف فراتر از یک داستان عشقی است و فقط یک فراز از آن ماجرای میل زلیخا به او و عبودیت محض یوسف و فرار یوسف از درافتادن و تن دادن به این میل و پناه بردن او به خدا است داستان قرآن زلیخا را کنار می گذارد چون غرض داستان یوسف داستان بندگی است نه داستانی عشقی.
جوان و زیبا کردن زلیخا در پایان حرفی را به داستان قرآن می افزاید که در قصه قرآن نیامده چون هدف و موضوع آن نیست. این کار علاوه بر دستکاری داستان قرآن نه تنها قوتی به کار نداده که به لحاظ هنری هم ضعف و ضربه را به کار وارد کرده. این کوری و پیری و ناتوانی و ناله و نالیدن تا چند قسمت باید ادامه پیدا کند تا آنچه کارگردان می خواهد، بشود؟ جدای از تعارض نگاه این سریال به زن با نگرش قرآن، سخن از صدمه یی است که این کش دادن ها از باقی ماندن زلیخا در داستان به اثر وارد آورده.
توران ولی مراد
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید