یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


از لوور متنفرم


از لوور متنفرم
● درباره مراسم یادبود محمدحسین بهرامیان مجسمه ساز
نمایشگاهی از بیست عكس قدیمی از سال های ۴۷-۱۳۴۳ در سالن میرمیران خانه هنرمندان ایران برپا شد. عكس هایی از پیكره ها و نقش برجسته هایی كه «محمدحسین بهرامیان» در دوره دانشگاهش ساخته است. همان كسی كه روی تصویر بزرگ چهره اش، در ورودی خانه هنرمندان ایران نوشته اند:
«۱۳۸۴-۱۳۲۰».
دوستان، همكلاسی های سال های گذشته و اقوام بهرامیان روز دوشنبه پانزدهم اسفندماه، آمده بودند تا از او بگویند و یادش را گرامی بدارند. می گویند: «پرواز كرد... رفت... خودخواسته رفت...» هیچ كس از چگونگی این رفتن صریح حرف نمی زند، مگر خودش كه برای دیگران نوشته: «آن كه طرحی در سر دارد، هرگز به فكر خودكشی نمی افتد، مگر اینكه طرحش را خراب كنند.» طرح ها، پیكره ها و پازل هایی را كه ساخته است، سالم و خوب نگه داشته اند. حتی آنهایی را كه در موزه لوور پاریس، جایی كه از سال ۱۹۹۱ تا همین اواخر به عنوان مجسمه ساز حرفه ای در آن مشغول كار بوده، گذاشته اند. طرح های ذهنی اش را اما، حتماً خراب كرده اند كه نوشته است: «مجسمه ساز، با چه آمال و رویایی وارد آتلیه مولاژ (موزه لوور) شد و بعد هم در چه شرایطی و با چه وضعیتی و با چه روحیه ای مجبور به ترك آنجا شد. آمالی كه «خیال باطل» شد. بر باد شد.» طرح های ذهنش را خراب كرده اند كه وضعیت روحی خودش را «نابسامان» خوانده و روز سوم بهمن ماه خودش را از ساختمان موزه لوور پایین انداخته تا به این نابسامانی پایان دهد.«شهلا افتخاری» كه به پاس دوستی بیش از سی سال، خود را وامدار «بهرام» می داند، در معرفی او می گوید: «پیكرساز بود. پیكر ساخت. آخرسر در مجموعه كارهای ساخته و نیمه ساخته اش انگار جایی خالی بود. پای كار آخرش را با رنج سرخ، روی سنگ جلوی موزه لوور امضا كرد.»
«محمدحسین بهرامیان» در سال ۱۳۴۷ از دانشكده هنرهای زیبای تهران لیسانس مجسمه سازی گرفت.بسیاری از مجسمه ها و نقش برجسته هایی كه در این سال ها به عنوان كارهای دانشگاهی ساخته بود، به گفته همكلاسی هایش، اثر هنری ارزشمندی به حساب می آمدند: «تاثیر حضور بهرام را حتی در آثار دیگران هم می شد احساس كرد.» مثلاً «هوشنگ قره گزلو» از این تاثیر در مجسمه «مادر» خودش كه در پارك ملت تهران نصب شده صحبت می كند: «بهرام در تمام مراحل ساخت این مجسمه شركت داشت و همه چیز خیلی سریع، طبق برنامه و خیلی بهتر از چیزی كه من انتظار داشتم پیش رفت.» به همین دلیل هم بعد از اتمام دانشگاه نامش از مرزهای ایران هم گذشت و آثاری در شهرهایی چون قاهره و دبی اجرا كرد. از جمله مجسمه دو ماهی هم آغوش با ارتفاع چهار متر و طول و عرض سه متر كه بدون ماكت و به طور مستقیم با گچ ساخت. یا نقش برجسته بانك ملی دبی با ارتفاع سه متر و عرض ۷۰/۲ متر.
سال ۱۳۵۲ سال سفر بهرام به فرانسه و ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن پاریس بود. پایان نامه اش را با موضوع «هنر مجسمه سازی معاصر ایران» ارائه كرد و فوق تخصص زیبایی شناسی (A.E.D) را با عنوان «مناسبات در ساختار اجتماعی و جغرافیایی شهر _ نصب مجسمه های مختلف در شهر تهران» گرفت. سال ۱۳۵۸ به تدریس روش های مجسمه سازی _ فولاژ، مولاژ _ در دانشكده هنرهای زیبای تهران مشغول شد. سال ۱۳۶۳ به پاریس رفت. این بار برای همیشه. بعد از پنج سال اقامت در این كشور، در بخش مولاژ مجموعه موزه های ملی فرانسه وارد شد و دو سال بعد، موفق شد عنوان مجسمه ساز حرفه ای موزه را به خود اختصاص دهد.
«بهرامیان» سال های فعالیتش در لوور را به سه دوره تقسیم كرده است: «دوره اول آمال و رویا بود، و خیال روزگار دور، روزگاری كه به قول فلورانس دیونه، موزه ای بود برای اشاعه هنر. در دوره دوم فعالیتم (۱۹۹۵) دیدم كه آتلیه مولاژ _ در قیاس با خاك فرانسه كه گفته اند ماوای پناهندگان است _ تبدیل شده است به مكان طرد، مكان بی پناهی و سرانجام از سال ۲۰۰۰ به بعد آتلیه مولاژ دیگر برای من ارمغانی نداشت جز عذاب روحی، تبعیض، اهانت، بیگانه ستیزی...» همین زمان است كه با مشورت شورای سندیكای هنرمندان، قرارداد خود با موزه لوور را فسخ می كند. دلایلی كه خود برای این اقدامش آورده است: «تبعیض و اجحاف از طرف كارفرما و صدمات روحی حاصل از آن، به رسمیت نشناختن مدارك تحصیلی و مواردی از این قبیل، همین طور شنیدن اهانت از جانب زنی مجسمه ساز كه به تحریك كارفرما، در جلسه ای عمومی و در حضور نمایندگان سندیكا همان الفاظ مرسوم نژادپرستان _ مثلاً نان خور سفره فرانسوی ها - را علیه من به كار برد.»
بهرامیان در سال ۱۹۹۹ دو اثر ابداعی خود را به بیست و هفتمین جشنواره بین المللی ابداعات هنری ژنو ارائه كرده بود. در این سال مدال طلای جشنواره برای ابداع پازل سه بعدی و مدال نقره برای نوار مولاژ، هر دو به او اهدا شد. شاید او انتظار نداشته كه حتی بعد از این موفقیت ها با بی توجهی مسئولان هنری فرانسه مواجه شود. حتی در ایران هم با وجود تلاش هایی كه «شهلا افتخاری» و مسئولان شورای كتاب كودك برای تكثیر پازل سه بعدی او انجام داده بودند، جایگاه و پایگاهی برای خود نمی دیده. «نوش آفرین انصاری» نماینده شورای كتاب كودك در مورد این پازل ها می گوید: «چند سال پیش پازل ها به همراه بروشور آن به دستم رسید. از دیدن آن سخت به وجد آمدم. چون به اعتقاد من نگاه خلاق به اشیا است كه اشیا را زنده می كند. در این پازل ها نگاه خلاقی كه از آن صحبت می كنیم وجود داشت.» دومین مسئله ای كه توجه «انصاری» و دیگر مسئولان شورای كتاب كودك را به طرح پازل ها جلب كرده بود، استفاده از خط بریل در آنها است: «استفاده از این خط یعنی احترام گذاشتن به خطی كه هزاران انسان در سراسر جهان با استفاده از آن حیات فكری و معنوی خود را دنبال می كنند.» انصاری ایده پازل های بهرام را ایده ای می داند كه می توان به وسیله آن مخاطب كودك، نوجوان و بزرگسال را در یك نقطه به هم متصل كرد. به همین دلیل است كه مسئولان این مجموعه تلاش می كنند تا به كمك سازمان جهانی یونیسف پازل های بهرامیان را تكثیر كند و در اختیار كودكان، به ویژه نابینایان كشورهای مختلف قرار دهد. طبق خواسته بهرامیان درآمد حاصل از این طرح به مهدكودك خاله سارا در شهر بم و شورای كتاب كودك خواهد رسید.
سه طرحی كه او در پازل هایش به كار برده، یعنی كره زمین، اهرام مصر- كه اسب آبی نیل در دل آن جای گرفته- و قوی سنگ وزنه ایران باستان- كه لوحی با خط میخی ایران باستان در آن قرار دارد- موضوعی است كه «صالح صفوی» برای ساختن فیلم كوتاه خود انتخاب كرده است. «صفوی» صحبت هایش در مورد ساخته های بهرام را با نگاه به جهان صنعتی شده امروز و بحران های جامعه بشری آغاز می كند: «بحران محیط زیست كه طراوت زندگی را مخدوش كرده است و مهمتر از آن، زندگی روانی انسان ها و به هم خوردن تعادل طبیعی درونی ما.» او تاریخ دویست وپنجاه ساله جهان صنعتی را بازگو می كند، تا رسیدن به این مرحله كه امروز: «می خواهیم صنعت، محیط زیست و تعادل روانی انسان را متوازن كنیم.» برای رسیدن به این هدف روی دو مسئله «آموزش درسی» و «آموزش و پرورش انسانی» تاكید زیادی شده است.«صفوی» در مورد پازل های بهرامیان و ارتباط آن با توازن شخصیت انسان ها توضیح می دهد: «بهرام در پازل هایش به پرورش شخصیت انسانی توجه بسیار دارد. موضوعاتی هم كه برای ساخت پازل ها انتخاب كرده برای آرامش و تعادل روحی انسان ها بسیار مفید هستند.» یعنی: «به هویت انسان اهمیت می دهد و هدفش این است كه انسان بتواند خود را در ازدحام عصر صنعتی حفظ كند.» به عقیده او بهرام در آثارش دیدی جهان وطن دارد. وقتی كودك غیرمصری قطعات اهرام مصر را روی هم سوار می كند، ناخودآگاه به این سرزمین شیفته می شود و یا: «آدم های هركجای دنیا وقتی قوی سنگ وزنه ایران باستان را شكافته و با لوح خط میخی آن مواجه می شوند به این نكته می رسند كه این لوح متعلق به فرهنگ ۲۵۰۰ سال پیش ایران است.» بهرامیان روی خوش ساخت بودن این پازل ها تاكید داشته و می خواسته یك شیء جذاب به دست تمام فرهنگ ها بدهد.
صفوی با تاكید بر این نكته كه ما در این مقطع زمانی «هم جهان» هستیم، نه «هم شهری»، تلاش بهرامیان را یكی از حلقه هایی می بیند كه به تكامل زنجیره جهان وطن كردن ما كمك می كند. برخلاف نظر صالح صفوی، دكتر محرابی- دوست دیگر بهرامیان- كه روزهای زیادی را با او گذرانده است، عقیده دارد: «ای كاش بهرام جهان وطنی پیشه نمی كرد. همین جا بود و كار می كرد و گرفتار تنگ نظری ها و محدودیت هایی كه جسم و روح او را تحلیل برده بود نمی شد.» كه: «برای هنرمندانی كه پا از اینجا بیرون می گذارند، زندگی تلخ تر می شود. ای كاش بهرام می دانست چنین جمعی به خاطر او دور هم جمع می شوند.» می گویند كه: «دیده بود كه دوری از خاك با پلكیدن همراه می شود و او بیمناك بود از این گونه ادامه دادن.» شاید به همین خاطر در لوور مشغول شده بود، اما به گفته افتخاری: «لووری نشد. آدمی نبود كه گرفتار هنر موزه ای شود. افتاد، اما افتاده نرفت. بزرگی اش هم در این بود.»
افتادنش را «حامد فولادوند» جامعه شناس و مترجمی از دوستان نزدیكش، از دیدگاه جامعه شناسی تحلیل می كند و از قول یكی از قهرمانان آثار گوته می گوید: «خوشحالم كه رفتم.» به عقیده گوته، زمانی كه انسان در وضعیتی بسیار بحرانی گرفتار می شود و احساس می كند در گم خانه زندگی همه راه ها به رویش بسته شده است، آماده رفتن می شود. «بهرام مانند قهرمان گوته خوشحال است كه رفته. زیرا از منظری مرگ وسیله نجات او شد.» فولادوند به برداشت ها و قضاوت هایی كه فرهنگ های مختلف در مورد «این شیوه رهایی» دارند اشاره می كند و مثال هایی از تاریخ می آورد.
مثلاً: «سقراط در برابر فشارها و حماقت های جامعه آتن داوطلب مرگ می شود.»
یا خیام كه می گوید: «طبق بررسی هایی كه پدرم در مورد زندگی او انجام داده است در سه هفته آخر زندگی اش به قصد، از خوردن غذا خودداری كرد.» مثال هایی هم از سامورایی های ژاپن یا بعضی قبایل سرخپوست می آورد و نگاه آنها را با ادیان توحیدی كه این عمل را نادرست و غیرقابل قبول می دانند مقایسه می كند. در مورد بهرامیان می گوید: «این كار او فریاد اعتراض علیه جامعه، خانواده و حتی دوستان بود. ابراز درد غربت و تنهایی بود و نشان دادن عدم دركی كه چه در فرانسه و چه در ایران خودش با آن روبه رو بود.» ادامه می دهد: «از او خواسته بودم دست نگه دارد. اما همه برنامه هایش را تنظیم كرده بود. حتی قسمت هایی از بدنش را هم اهدا كرده بود. می دانست چه می كند...» فولادوند صحبت هایش را با نقل قولی از «كمال الدین نوربخش» پایان می دهد كه وقتی از او در مورد علی شریعتی پرسیدند، پاسخ داد اگر می خواهی بدانی كه شریعتی در بهشت است، هیچ شك نكن. اما شناختش از اسلام قابل بحث است: «من مطمئن هستم كه مثل شریعتی، بهرام هم بهشتی است.»
همه كسانی كه بهرامیان را می شناخته اند در یك مورد اشتراك نظر دارند: «او به عنوان یك مجسمه ساز مخترع و مبدع باید به نسل جوان این هنر معرفی شود.» یا به قول «توران میرهادی» مدیر شورای كتاب كودك: «اگر كسی در میان ما نبود، دیگران كوله بارش را بردارند و راهش را ادامه دهند.» برای معرفی او و برداشتن كوله بارش، دوستانی در فرانسه سایتی به نام amibahram.net راه انداخته اند و از كسانی كه هر اثری از بهرام نزد خود دارند، می خواهند آنها را مطلع كنند.
نقش آفریده های بهرام زیبایی ماندنی شدن دارند و ارزش به دوش گرفتن كوله بار. هرچند خودش گفته است: «به شنیده هایت اعتماد نكن اصلاً، مگر فقط به نیمی از هر آنچه می بینی.» به شنیده هایتان اعتماد نكنید اما یادگار های بهرامیان را ببینید و پازل هایش را- اگر تكثیر شدند- در دست بگیرید و زیبایی شان را احساس كنید.

فرناز شهیدثالث
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید