یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


فخر به فیلم ندیدن


فخر به فیلم ندیدن
فقط برای یادآوری می گویم؛ از هیچکاک پرسیدند آیا فیلم هایتان برش هایی از واقعیت هستند؟ جواب نداد، نه، برش هایی اند از یک کیک. تا حالا شده یک کارگردان ایرانی از گفت وگوی تروفو با هیچکاک، جوزف مک براید با هاکز، کمرون کرو با وایلدر یا پیتر باگدانوویچ با فورد، حتی یک نقل قول بیاورد؟ واقعاً چند تا فیلمساز ایرانی می شناسیم که عشق سرک کشیدن به سوراخ سنبه های تاریخ سینما داشته باشند و دربه درً یک فیلم ندیده از آبراهام پولانسکی یا ساموئل فولر باشند و درباره تئوری فیلم چیزی به نام دغدغه در آنها وجود داشته باشد؟ چند تا مصاحبه از چند تا کارگردان ایرانی یادتان هست که در آن به سبک کارگردانی یک فیلمساز بزرگ پرداخته شده باشد و احتمالاً - زبانم لال - طرفً ایرانی از تاثیرپذیری اش گفته باشد؟ در عوض سنگین ترین و بیخود بزرگ شده ترین و خود را مرکز عالم پندارترین فیلمسازان ایرانی، آنهایی اند که اتفاقاً حرف زدن پیرامون این جور چیزها را دون شأن خود می دانند. آقای محمدرضا اصلانی در مصاحبه با مجله فیلم از دکوپاژ کانتی خود سخن می گویند و با اعتماد به نفسی حیرت آور، همه ناشیگری ها در فیلم شان را نوعی نوآوری در سینما و اختراع دوباره آن می دانند و ناگفته پیداست که دارند تاریخ سینما را به قبل و بعد از خود تقسیم می کنند. به شوخیً هیچکاک درباره برش از واقعیت و برش از کیک دوباره فکر کنید و سپس بیایید توی جلسه مطبوعاتی فیلم های جشنواره امسال و حرف هایی را بشنوید که دود از سرتان بلند می کند. آنقدر توقع ما از سینمای ایران کم شده، که نمایش فیلمی ساده و معمولی مثل «بیست»، یک اتفاق قلمداد می شود. قصد ناامید کردن تان را ندارم و فکر می کنم حتماً در روزهای آینده از فیلم های خوبی خواهیم نوشت که انتظارشان را می کشیم اما به ما حق بدهید که پس از دیدن فیلم های بهرام بیضایی و تهمینه میلانی، احساس کنیم ورای مضامین مستعمل و پرت آنها، چیزی به نام سینمازدگی در آنهاست که بیداد می کند و تاثیرشان را بیش از یک فیلمً بد، تا حد یک معضل و جنگ اعصاب گسترش می دهد. چگونه می شود میان شخصیت اصلی «سگ کشی» یا «وقتی همه خوابیم» کوچک ترین ارتباطی برقرار کرد، زمانی که آنها را در طول فیلم عاری از هرگونه خطا یا اشتباهی می بینیم؟ در شخصیت پردازی «وقتی همه خوابیم»، دو جور آدم وجود دارد؛ دار و دسته چکامه (شامل خانواده اش، کارگردان و بازیگر مقابلش) و دار و دسته تهیه کننده و سرمایه گذار. دقیقاً عین فیلمفارسی ها. خب کسی که درباره حقانیت شخصیت های فیلمش اینقدر اصرار دارد که حتی در گزینش بازیگران نقش های خوب و بد هم مصالح خانوادگی را در نظر می گیرد، چطور می تواند ضعف های احتمالی فیلمش را بپذیرد؟ در سینمای ما فیلم ساختن، عموماً رسالتی اخلاقی و مسوولیتی هنرمندانه تعبیر شده و به این ترتیب یک منتقد نمی تواند خیلی راحت از بیضایی بپرسد که چرا آدمی در جایگاه شما باید فیلمی بسازد برای روکم کنی یا دست انداختن فلان تهیه کننده یا بازیگر. چرا؟ چون همه اش تصور می کند نکند این چیزی که من فکر می کنم نباشد یا شاید من در حدی نباشم که بخواهم این را بپرسم.
این دقیقاً نتیجه آن نوع فیلمسازی مرعوب کننده است که حتی بازیگر فیلم در جلسه یی عمومی به جای صحبت کردن درباره آن چیزهایی که دلش می خواهد، در موقعیتی عجیب از کارگری در فیلم استاد به عنوان افتخار یاد کند و یک بازیگر دیگر بدون درک اینکه طرح این موضوع از طرف او چقدر مناسب است، بگوید کاری نکنیم که فلانی ۱۰ سال دیگر نتواند فیلم بسازد. تماشاگر مطلوب این جنس فیلمسازی و این نوع فیلم، کسی است که با گردن کج، آن چنان تحت تاثیر مظلوم نمایی ها قرار بگیرد که کاری جز ستایش از او برنیاید. یعنی اثر در تمام جزئیات و با همه توان در کار تبدیل یک مخاطب، به یک هوراکش و ستایش کننده کور است. وقتی تمام غم های بشری روی گرده چند تا آدم دلخواهً ما - که چون می گوییم آدم های پاک سرشت و نیک نهادی هستند، شما هم چاره یی جز قبول شان ندارید - سنگینی می کند و سرچشمه تمام شرارت ها و نامردمی ها، آنهایی هستند که مطابق خواسته آدم خوب ها رفتار نمی کنند، پس دیگر جای چه انتخابی است؟ بیضایی در جلسه مطبوعاتی فیلمش گفت در زمان حاشیه های «لبه پرتگاه»، که هر کس از ظن خود چیزی می گفت و گاه شایعه پراکنی می کرد، او سکوت کرد تا زمان مناسبی برای بیان حقایق فرا برسد.
خوب به این جمله دقت کنید. آیا الان زمان مناسبی است؟ آیا نمی شد با یک گفت وگوی مطبوعاتی یا نوشتن یک مطلب (مشابه همان چیزی که درباره عدنان عفراونیان بازیگر فیلم «باشو، غریبه کوچک» و جنجال های اطرافش نوشت) به این حقایق پرداخت؟ حتماً باید فیلمی بسازیم برای اثبات اینکه چرا نمی گذارند فیلم بسازیم؟ آیا از زمان نمایش «وقتی همه خوابیم» در سینما فلسطین، و واکنش های کسانی که مثل من، بیضایی و آثارش را دوست داشته اند، او لحظه یی از خود پرسیده که چرا این سیل انتقادها متوجه فیلم ضعیف دیگری نیست؟ توجه کرده اید که «وقتی همه خوابیم»، دوستداران این کارگردان را بیش از دیگران برآشفته کرده است؟ این قبول که همه فیلم های هیچکاک و هاکس و فورد شاهکار نیستند و بیضایی هم مثل هر فیلمساز بزرگ دیگر، فراز و نشیبی در کارنامه اش دارد اما با قاطعیت باید گفت دلیل ضعف «وقتی همه خوابیم»، مهم تر از اشکالات فنی، این است که سازنده اش دنیای پیرامون خود را خوب درک نمی کند. درست به همان دلیل که با افتخار می گوید زیاد فیلم نمی بیند و برای انتخاب بازیگران فیلمش از مشهورترین و کارآزموده ترین آنها تست می گیرد (دقیقاً با همین توجیهً «نمی شناسم تان و نمی دانم از آخرین باری که با هم کار کرده ایم چقدر تغییر کرده اید») از جامعه و تغییرات آن نیز شناخت درستی ندارد. پس برخلاف آن چیزهایی که خود در آثار درخشان قبلی آموزانده، آدم ها را به سیاه و سفید تقسیم می کند و شگفت انگیزتر از همه اینکه خود را در صدر خوب ها می نشاند. اصلاً حرف های من را فراموش کنید. فرض کنیم قضیه همان جوری پیش برود که موردنظر کارگردان است؛ آن تهیه کننده و آن ستاره های سینما آدم های خوبی نیستند و کارگردان ما و بازیگر اصلی، آدم های خوب. قرار بود همین گفته شود دیگر؟
در کتاب گفت وگوهایی با فیلمسازان بزرگ، سوای نکات آموزنده درباره حرفه شان و یافتن دلیل استادی شان حتی در جایگاه یک سخنران یا طرفً مصاحبه، می توان به سادگی آب خوردن، چیزً کمیاب مهم تری را یافت؛ تواضع.
سعید قطبی زاده
منبع : روزنامه اعتماد