یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نشستی با نویسندگان «شب های برره»


نشستی با نویسندگان «شب های برره»
همه چیز از یك پیشنهاد شروع شد تا اینكه غروب یك روز پاییزی و در ساعات پركار روزنامه تیم نویسندگان «مجموعه شب های برره» به دفتر روزنامه آمدند تا بنشینیم و گپی بزنیم و چایی بنوشیم و از تجربه های اخیرشان حرف بزنیم. قرار هم نبود خیلی صاف و پرشق ورق باشیم. قرار شد همه حرف بزنند و اگر هم مخالف بودند، جواب همدیگر را بدهند. یك نشست صمیمانه كه نتیجه اش مقابل شما است.داستان این نشست خیلی جالب است. صدای خنده شان هرازچندگاهی اتاق سردبیری را منفجر می كند. تیكه پرانی هایی كه ناخودآگاه روانه بحث می كنند، شبیه همان لحظات خنده دار مجموعه شب های برره است. یك جورهایی بهشون حسودی ام می شود. حتی وقتی محراب قاسم خانی گفت همه جلسات ما همین جوری است بیشتر حسودی ام می شود. توی این جمع پیمان قاسم خانی و علیرضا ناظرفصیحی زیاد اهل شوخی گفتاری نیستند ولی بقیه همه از هر سوژه ای بحث خنده را راه می انداختند. سروش صحت كه فقط آمده تا فضا را شاد كند. ژوله هم كه با مخالفت هایش باب خنده را باز می كند. به هر حال گفت وگو كه نه ولی نشست صمیمانه ما با تیم نویسندگان «برره» یا به قول خودشان «تیم ملی برره» گذشت زمان را از یاد ما می برد. شاید این تنها مصاحبه ای بود كه هنگام تنظیم آن می خندیدم و خاطرات آن لحظات را به یاد می آوردم. البته اگر یك جاهایی از مصاحبه موضوع عوض شده تقصیر من نیست چون آن قدر صدای خنده ها زیاد بود كه هیچ حرفی را نمی شنیدم. نتیجه نشست صمیمانه دو سه ساعته ما با «فرهیختگان برره ای را بخوانید، همین.

•شروع كردن این میزگرد كمی سخت است. نمی دانم از كدامتان باید شروع كنم ولی به نظر پیمان باید بحث را شروع كند. اینكه چطور این همه استعداد را دور خودش جمع كرد و از برره بگویید.
پیمان قاسم خانی: شروع این طرح از روزی بود كه مهران مدیری می خواست یك كار نوددقیقه ای بسازد. به من گفت و من و سروش و محراب دور هم نشستیم تا یك طرحی را آماده كنیم. بعد من به بچه ها گفتم می رویم، فلان روز با طرح برمی گردیم. بعد فلان روز آمدیم و هیچ كداممان هم طرح نداشتیم (یكی از تخصص های فیلمنامه نویسی هم این است كه از همان جلسه ای كه برگزار می شود، حرف در می آوریم و می گوییم) ما هم همان كار را كردیم. البته محراب یك مقدار كار كرده بود و شروع كرد به صحبت كردن و از طرحش گفت. سروش هم داشت مثل من فكر می كرد. همینطور كه داشتم به روزنامه ای كه روی میز بود نگاه می كردم دیدم كه درباره ساخت سری دوم «جنگ ستارگان» نوشته كه قراره زمان گذشته كاراكترها را نشان بدهد. بعد یك دفعه درآمدم و گفتم: «اتفاقاً من هم داشتم فكر می كردم كه خوبه ما به گذشته برگردیم. من خیلی به این طرح فكر كردم. مهران هم این طرح را روی هوا گرفت و... بعدش هم خیلی پشیمان شدم چون قضیه دكور و نوشتن برای آن زمان كار سختی بود. خلاصه تصمیم از همانجا گرفته شد و من هرچقدر به بچه ها گفتم كه خواهش می كنم بی خیالش بشویم، مهران كوتاه نیامد. چگینی هم از طرح خوشش آمده بود و شبكه هم راضی بود. بعد هم یكی یكی سراغ بچه های نویسنده رفتم و ابتدا علیرضا را صدا كردیم كه از پاورچین با ما بود، خشایار هم كه در كمربندها را ببندید كشف اش كردم. البته خودش هم خودش را كشف كرد. چون تا قبل از آن اصلاً كمدی كار نمی كرد. ژوله هم كه در كمربندها آمده بود. و خلاصه این تیم شد كه الان می بینید و فكر می كنم آرزوی هر سرپرستی باشد كه این تیم را در اختیار داشته باشد.
•پس ایستگاه جابرآباد چه بود؟
محراب قاسم خانی: آن ایده برای اوایل كار بود كه همان اول هم رد شد و به این نتیجه رسیدیم كه خوب نبود. «ایستگاه جابرآباد» به نقطه چین مربوط می شد. البته به نظرم اگر نقطه چین را از پاورچین و شب های برره جدا كنیم بهتر است.
•اولش هم یادم است كه كمی می ترسیدید كار را ادامه بدهید. یادم هست پیمان می گفت اگر كار نگرفت و مردم راضی نبودند، برره ۵۰ سال آینده را نشان بدهیم.
پیمان قاسم خانی: البته یك مقدار نگران بودیم. اوایل یكی از گرفتاری هایی كه داشتیم این بود كه می گفتند مردم با این لهجه ارتباط برقرار نمی كنند. كم كم داشتیم خودمان هم شك می كردیم ولی یك مقدار پافشاری كردیم و این شد كه الان هست.
•وقتی در مجموعه پاورچین، ما با یك قوم و قبیله جدید آشنا می شویم، آدم هایی كه از یك جای نامعلوم با پیشینه ای نامعلوم، یعنی اهالی «برره» خیلی ها شیفته ماجرا شدند. حالا هم با آدم هایی روبه رو شدیم كه كارهای غریب و گاه عقب مانده می كردند و بعضی از آداب و سنت های پذیرفته شده، اما تغییر ماهیت داده این سرزمین را دست می انداختند. و اتفاقاً در همین بین، ایده لهجه كه به نظرم یكی از بهترین خلاقیت های این گروه به حساب می آید مطرح شد.
پیمان قاسم خانی: آره، این ایده برره وقتی در پاورچین آمد، یكسری فرهنگ و سنن و لهجه را هم با خودش آورد ولی اینكه برایش تعریف كرده باشیم نه، اینطور نبود. اینكه مثلاً بگوییم از ابتدا «ویگولنزج» داشته باشیم در كار نبود. بچه ها شروع كردن به حرف زدن، یك سری چیزهای عجیب و غریب هم خودشان گفتند و كم كم درست شد.
•یعنی همین جوری دور هم نشستید و گفتید و هر كس هم لهجه ای اختراع كرد؟
پیمان قاسم خانی: نه، یك چیزهایی از اول نوشته بودیم. مهران و سحر ولدبیگی هم خیلی خوب كار می كردند. یعنی كلمه های عجیب و غریب زیاد می گفتند. جواد رضویان هم كه آمد، یكسری كلمات را هم با خودش آورد. مثلاً «فرق مكوله» مال رضویان بود. به همین ترتیب این حركات در كار شكل گرفت و به كمك هم كم كم یك گرامری برای زبان برره درست كردیم.
•البته ایده وجود یك شهر به اسم برره كه فوق العاده بود و برای شما كه نویسنده هستید هم آزادی های زیادی داشت ولی با كلمه محدودیت، چگونه برخورد می كردید. از همان ابتدا می گویم، یعنی از پاورچین؟
خشایار الوند: ببین مجیدجان، یك دوستی كه سرش به بدنش می ارزید، گفته كه محدودیت همیشه خلاقیت می آورد.
نمی دانم این حرف چقدر درسته ولی ما هر وقت كه خواستیم یك سوژه معاصر را به برره ای ترجمه كنیم، خیلی كار سختی بوده و اصولاً در نمی آمد. مثلاً من یك قسمتی درباره فوتبال نوشتم به اسم «داربید» كه بچه ها خوششان نیامد و گفتند خیلی موضوع «رویی» بوده و خیلی از اصطلاحات برای الان بوده و ربطی هم به برره نداشته. ولی اگر این اتفاق بیفتد كه ما بتوانیم سوژه ها و مشكلات روز را در آن زمان پیاده كنیم خیلی خوب می شود و این محدودیتی كه شما گفتید به نفع ما می شود.
(در همین لحظه سروش صحت، و «امیرمهدی ژوله، هم از راه می رسند. مثل اینكه سروش از دفتر صداگذاری فیلم تقاطع آمده و ژوله هم از پای قرارداد یك خانه.) به نظر من شخصیت اصلی سریال «برره» است. ما رل اول سریال مان كل «برره» است. یكسری فرهنگ است، یكسری آدم در برره زندگی می كنند، یكسری معماری وجود دارد و یكسری آداب و رسوم عجیب و غریب كه همه اینها، مجموعه اش شده «برره» و به عقیده من ابعاد كارهای نودتایی در «برره» خیلی گسترش پیدا كرده. احساس من این است كه برره یك خودكشی برای برنامه های ۹۰ شبی است. یعنی شما هیچ تهیه كننده و كارگردانی را پیدا نمی كنید كه قبول كند برنامه هر شب را با این ابعاد درست كند. سیاهی لشگر، لباس قدیمی، دكور عظیم، گویش متفاوت و... صحنه های خارجی، ترس از نگرفتن. ولی یك نكته درباره شب های برره مثل دیگر مجموعه ها وجود داشت و آن هم این بود كه ۲۰ قسمت طول كشید تا ارتباط برقرار شود ولی مردم از شب اول از ما توقع یك برنامه در حد «پاورچین» را داشتند. و خدا را شكر در ده، پانزده قسمت اول این ارتباط پیدا شد. ما خودمان هم در ابتدا نمی دانستیم چه می شود.
• اما با توجه به این حرف ها، یك تعبیر در محافل عمومی از برره می شود و آن هم این است كه می گویند برره، به نوعی كشور ایران است و ما در اصل در این مجموعه كارهای روزمره خودمان را نقد می كنیم.
پیمان قاسم خانی: جدی می گویی؟ می گویند برره ایرانه؟!!
ژوله: برای من برره همیشه برره بوده و هست. برره یك جایی است كه آدم های متنوعی دارد با اخلاقیات زشت و ناپسند كه دور هم جمع شدند در شهری به نام «برره». ما یك فیلتری داریم به اسم «برره» كه همه سوژه ها وقتی از این فیلتر عبور كنند، یك چیز دیگری می شوند. ما یك دیوانه خانه و ناكجاآباد و... داریم به اسم برره.
صحت: من بگویم برره كجاست؟ برره قبل شرره است. (خنده جمع)
خشایار الوند: پس اگر ما توانسته باشیم اخلاق ها، فرهنگ ها و خصوصیات بد خودمان را نقد كنیم كه موفق بوده ایم.پیمان قاسم خانی: آره بابا، برره ایران است دیگه. ولی جاهای بد ایران. یكسری ایرانی های بد هستند.
محراب قاسم خانی: اما نشان دادن اخلاق های خوب هم اصلاً چیز خنده داری نیست.
سروش صحت: چرا عزیزم. آن هم خنده داره.
ژوله: شما واقعاً اینجا را ایران می دانید؟ من فكر می كنم كه...
پیمان قاسم خانی: پاشو برو بیرون... پس تا الان درباره چی داریم بحث می كنیم. (صدای خنده جمع بلند می شود و همه یك صدا می گویند: «این هیچی نوفهمه...»)
ژوله: آخر من حرفم این است كه وقتی توی برره قرار است یك نفر عاشق بشود، ما نمی گوییم كه توی ایران چه جوری عاشق می شوند باید ببینیم در دیوانه خانه ای مثل «برره» چطور عاشق می شوند.
محراب قاسم خانی: آره درسته. ولی اگر بخواهیم خصوصیات «برره» را به یك كشور نزدیك كنیم، قطعاً به «ایران» نزدیك تر است.
ژوله: البته من فكر می كنم، متاسفانه ایرانی ها خودشان را به برره نزدیك كردند.
پیمان قاسم خانی: اتفاقاً به نظرم این حرف درست است كه ما هر چیز را كه می بینیم به زبان برره ای ترجمه اش كنیم. یعنی «برره» جایی است كه قواعد پوچ خودش را دارد ولی یكسری خصوصیات هم دارد كه به ایرانی ها نزدیك تر است. مثلاً بخشداری ما یك مدل از ایران است ولی غذای «نچفسكو» قوانین خود «برره» است. البته نكته ای هم هست كه دوست دارم اینجا بگویم. اینكه سلیقه همه فرق می كند ولی خودم این موضوع را خیلی دوست دارم. می دانم محراب هم دوست دارد. اینكه خیلی ها می گویند كمدی ارزشمند، مثل «چاپلین» است كه حرف های خیلی خوبی می زند. و بعد انتقاد اجتماعی هم دارد، من شخصاً طرفدار «چاپلین» نیستم ولی «برادر ماركس» را خیلی دوست دارم. اون دنیا برایم لذت بخش تر است.همان فضای عجیب و غریب را دوست دارم. به نظرم الگوی «برره» از آنجا است. ما خیلی از قسمت های انتقادی داریم كه همان ایرانی بازی ها را در آن می گذاریم ولی قسمت های مورد علاقه من آنها نیستند. چیزی كه من دوست دارم این آداب و رسوم عجیب و غریبش است.
صحت: ولی خدائیش پیمان، سرپرست دموكراتی است.
•مثلاً ایده «سربازی» برای ایران است دیگه؟
پیمان قاسم خانی: آره ولی آن تفنگ كه باز می شود و بعد تبدیل به سماور می شود یك اتفاق برره ای است.
ژوله: و اینكه یك كور را می برند سربازی، این اتفاق در برره رخ می دهد.
پیمان قاسم خانی: من از همین جا هم این اعتراف را می كنم كه فرق هجو و هزل و... را نمی دانم. حوصله ندارم كه بروم كتاب بخوانم، ببینم فرق اینها چیست. تازگی چون به این كار می گویند، هجو فهمیدم هجو چیست. ولی مثلاً قضیه سماور را كه گفتم هیچ چیز انتقادی نیست و هیچی هم ندارد. ولی همین جوری باحاله. نمی دانم اسمش هم هجو است یا چیز دیگر. یا مثلاً آن قسمت كه آزمایش ادرار می دهند و یكی كوزه دستش می گیرد، در اون لحظه هیچ چیز را نقد نمی كنیم، ولی دوست دارم یك چیز خنده دار بگویم. خیلی ببخشید اگر سطح پائین است. توی این جمع من و محراب این كارها را دوست داریم. علیرضا و خشایار موضوعات روز را خوب كار می كنند. سروش هم یكسری سوژه هایی را كار می كند كه ما بیشترش را نمی توانیم بگوئیم. (خنده)
ژوله هم مخلوط است.
•اینها كه دقیقاً در كار مشخص است. یعنی اگر اسم نویسنده هم نوشته نشود، معلوم است كار نوشته چه كسی است. ولی اینكه سیستم ها متفاوت است یك مقدار به كار ضربه می زند، این طور نیست؟
پیمان قاسم خانی: نه، به نظرم ما برای سلیقه های مختلف می نویسیم.
خشایار الوند: به نظر تو یكدست نمی شود؟
•چرا یكدست می شود ولی مثلاً در قسمت سربازی مشخص است كه پیمان نوشته چون بار فانتزی كار بیشتر است. البته این اتفاق خیلی خوبی است كه در بین مخاطبان تلویزیون افتاده. كه منتظر می مانند، ببینند نویسنده چه كسی است بعد تماشا كنند.
خشایار الوند: البته بعضی ها هم می فهمند نویسنده چه كسی است، دیگر نمی بینند. (خنده جمع)
پیمان قاسم خانی: بعضی ها هم می بینند نویسنده چه كسی، نمی گذارند بچه ها شون سریال را ببینند. (خنده جمع)
•ولی من هنوز جواب خودمو نگرفتم.
خشایار الوند: ببین مجید، شخصیت برره، این قدر پررنگ و محكم است كه خودش كار را یكدست می كند. یعنی هم قسمت های من برره ای می شود و هم قسمت های پیمان، علیرضا و... به نظرم برره خودش را به قضیه تحمیل می كند و باعث می شود كه كل نوشته ها یكدست شود.
پیمان قاسم خانی: البته حرف مجید را قبول دارم كه یكدست نیست. ولی به دلیل وجود برره آزاردهنده هم نیست.
خشایار الوند: آره. خیلی از خط بیرون نیست. من یك نكته ای درباره برنامه های نودتایی بگویم. اینكه به نظرم مدیوم نودتایی مثل ساندویچ است ارزش غذایی آنچنانی ندارد ولی خوشمزه است. سریع ساخته می شود، سریع هم می توانی مصرف كنی و سریع هم هضم می شود. خیلی ها هم دوست دارند. ولی اگر شما هر شب مجبور باشی، چیزبرگر بخوری، حالت بد می شود. یك شب باید چیزبرگر بخوری، یك شب هات داگ، یك شب مرغ سوخاری و... باید تنوع وجود داشته باشد تا بتوانی هر شب ساندویچ بخوری.
اینجا هم همین جوری است. اصلاً ممكن است شوخی ای كه ژوله می نویسد، من دوست نداشته باشم.
•اصلاً تا به حال این اتفاق افتاده؟
ژوله: ما اكثراً قسمت های همدیگر را دوست نداریم!!
خشایار الوند: آره، پیش آمده. خیلی قسمت ها، یكسری شوخی ها را گذاشتیم و دیدیم كه بچه ها ادامه اش ندادند و این یعنی خوششان نیامده. برعكس هم شده كه همه با آن شوخی حال كردند و ادامه اش دادند. خیلی وقت ها یك قصه به عنوان یك قصه فرعی در یك قسمت مطرح می شود و این قدر برای همه ما جذاب است كه در پنج قسمت بعد می شود یك قسمت اصلی و جداگانه. البته بستری كه پیمان با كمك بچه ها فراهم كرده بود این فضا را به وجود آورد. سوژه هایی كه الان به صورت روتین درآمده مطمئن باشید سوژه ای بوده كه همه دوستش داشتیم.
•یعنی اصلاً از قبل هماهنگ نمی شود كه فلان تكه و یا فلان حرف را در متن می گذارید؟
خشایار الوند: نه اصلاً موقع نوشتن این اتفاق نمی افتد. چون نمی شود سر یك متن، ساعت دو نصف شب زنگ بزنم به پیمان كه من یك شوخی خوب دارم. بذارم یا نه؟ چون ما الان تقریباً ذائقه تماشاگر و بازیگرمان را می دانیم. مثلاً بعضی از بازیگرها می آیند و می گویند كه این دیالوگی كه نوشتی برای شخصیت من نیست. من باید به او احترام بگذارم، چون او است كه متن من را بازی می كند. رودربایستی هم با هم نداریم.و اتفاقاً یكی از دلایلی كه با هم خوب كار می كنیم همین است. مثلاً پیمان متن را می بیند و می گوید كه من حال نمی كنم ولی باز این اجازه را می دهد كه متن كار شود.
•خب این شاید به خاطر كمبود زمان باشد كه پیمان چنین اجازه ای را می دهد.
خشایار الوند: نه، این در مورد من صدق نمی كند چون من همیشه به موقع متن هایم را آماده می كنم.
پیمان قاسم خانی: آره، خشایار شاگرد اول است. راستی یك سری از بهترین متن هایمان هم توسط علیرضا نوشته شده. علیرضا سابقه كار تئاتر دارد و فارغ التحصیل تئاتر هم هست. به واقع یك سری دیالوگ های درخشان دارد كه من شخصاً حسودیم می شود.
محراب قاسم خانی: متن های علیرضا یك خصوصیت دارد. اول كه متن را می نویسد همه كه می خوانند هیچی نمی فهمند ولی وقتی ساخته می شود عالی می شود.
ژوله: خدائیش ببینید از علیرضا هم كه صحبت شد، خودش حرف نمی زند و باز ما درباره اش حرف می زنیم. (خنده جمع)
پیمان قاسم خانی: من این مقدمه را گفتم كه خودش حرف بزند.
علیرضا ناظرفصیحی: راستش سئوالات شما كلی بود و باید پیمان جواب می داد. احساس كردم توضیحات پیمان و خشایار و بچه ها كامل است.

مجید توكلی•خب پس صبر كن تا من هم یك خاطره از تو بگویم شاید به حرف بیایی. یك روز آمده بودم سر صحنه و با سیامك قرار داشتم كه دیدم تو پیش پیمان هستی و یك ایده فوق العاده برای برره دادی. اینكه یك بانك در برره تاسیس شود. خلاصه پیمان از طرح تو استقبال كرد و قرار شد تا این متن را بنویسی. آن روز داشتم به این فكر می كردم كه این ایده چقدر فوق العاده بود و چطور به ذهنت رسید. حتماً می بایست ذهن چنین نویسنده ای كلی آزاد باشد تا چنین ایده هایی از ذهنش تراوش كند. حالا این متن را كی كار می كنید؟
پیمان قاسم خانی: نوبتی است. نوبت بانك هم می شود.
ناظرفصیحی: می دانی چطوری است یك دیر و زودی وجود دارد كه آن را پیمان مشخص می كند، اینكه مثلاً الان تاسیس بانك زوده یا...
•با توجه به این دیر و زودی متن ها چرا محراب ۱۴ متن را می نویسد و سروش ۹ متن؟
الوند: چون محراب داداش پیمان است و سروش داداش پیمان نیست. (خنده جمع)
•سروش چرا تو فقط ۹ قسمت نوشتی؟
صحت: خود پیمان هم ۹ قسمت نوشته!!
•منظور من این است كه یك قانون تعریف شده ای وجود دارد یا نه روی حساب دیگری است؟
صحت: نوبتی كه نیست ولی آنهایی كه تنبل تر بودند كمتر نوشتند، همین.
محراب قاسم خانی: فقط این نیست. یك خصوصیتی كه ما داریم این است كه همه دوست داریم متن فردا برای هیچ كداممان نباشد.
پیمان قاسم خانی: دقیقاً همین كه محراب گفت درسته. فقط تنبلی است.
محراب قاسم خانی: اتفاقاً اون كسی كه بیشتر نوشته رویش نمی شود كه بگوید و قضیه لو برود.
صحت: سرش هم همیشه پایین است و خجالت زده است.
•آره، این را كه می دانم. حداقل راجع به چهار نفرتان خوب می دانم كه مشكل اصلی تنبلی است البته الان هم كه فهمیدم همگی از این فاكتور بهره می گیرید.
پیمان قاسم خانی: واقعاً من الان هفت و هشت طرح خوب دارم ولی می دانم كه برنامه تمام می شود و من آنها را نمی نویسم.
صحت: ببین چه چیز عجیبی است نویسنده كار هرشبه و تنبل!!
الوند: باید یك روز یك قسمت بنویسیم و یك روزه هم تمامش كنیم. البته ما اگر یك هفته هم وقت داشته باشیم همون شبی كه قرار است متن را تحویل بدهیم، می نویسیم.
محراب قاسم خانی: مثالش من هستم كه الان یك دو قسمتی را شروع كردم و امروز داشتم با التماس از بچه ها خواهش می كردم كه قسمت دوم را یك نفر دیگر بنویسد.
پیمان قاسم خانی: همین الان هم محراب داشت با موبایل سكانس به سكانس به آنها متن را می گفت.
محراب قاسم خانی: البته مثل اینكه ژوله موافق است كه مشترك بنویسیم.
الوند: البته نوشتن برای برره خیلی سخته.
•تو كه ۱۵ قسمت تا الان نوشتی!!
ژوله: آخر خشایار قسط داره.
الوند: آره دیگه. من از بقیه عیالوارتر هستم. ولی راستش می دانیم مشكل نوشتن برای برره چیه، همین كه هر سوژه ای كه به ذهنت رسید را نمی توانی بنویسی و نمی توانی بگویی به درد برره می خورد. خیلی از سوژه ها دوروبر ما اتفاق می افتد ولی نمی شود به برره ای ترجمه اش كرد. یا زمان اجازه نمی دهد یا اگر این سوژه در برره كار شود، بی مزه می شود. یا به قول خودمان برره ای نیست.
•مثل قسمت فوتبال دیگه.
الوند: آره مثل همان. البته مردم خیلی از آن قسمت راضی بودند.
•ولی می شد كه فوتبال نباشد و یك بازی جدید اختراع كنید.
الوند: این بازی ای ما توی متن نوشته بودیم، این نبود. اون بازی «پیدایش راگبی» بود. اینكه راگبی اصلاً از برره شروع شده. چون اینجا روی هم می پریدند و سرشاخ می شدند، راگبی هم تقریباً همین طوره. قانون بازی ما هم این بود كه تو می بایست بازیكن را بكنی توی گل نه توپ را.
محراب: توی پاورچین هم به این ورزش اشاره شده بود.
الوند: بذار یه سئوالی ازت بپرسم. فانتزی ترین متنی كه ما كار كردیم قسمت «زورو» بود. درسته؟
الوند: زورو كاملاً یك سوژه فرنگی است. نمونه فرنگی اون هم سال ها در ایران پخش شده ولی محراب توانسته بود این سوژه را كاملاً برره ای كند. محراب طوری این سوژه را به برره ای ترجمه اش كرد كه تو اصلاً حس نمی كنی این گل درشته. ممكن است سلیقه ای این نوع فانتزی را نپسندد. ولی برره ای شد.
•قسمت هایی در كارهای مدیری وجود دارد و آن هم بحث ازدواج است _ یعنی خیلی قابل پیش بینی است.
پیمان قاسم خانی: من سریال های معروف آن طرف را دارم می بینم. آنها هم همین جوری هستند. زن ها و مردها عاشق هم می شوند و... فقط اونجا اجازه دارند كه عاشق هم باشند و یك مدت دوست باشند ولی ما این اجازه را نداریم. اگر می خواهیم زن و مرد با هم رابطه داشته باشند باید ازدواج كنند.
محراب قاسم خانی: مثلاً قضیه سپهر و شادونه (در پاورچین) را اینقدر كش دادیم تا یكجا گفتند كه بسه و باید ازدواج كنند.
•آخر می دانی چیه، وقتی برره شروع شد این پیش بینی خیلی زود اتفاق افتاد، اینكه كیانوش در برره ازدواج می كند یا شیرفرهاد وقتی مجرد است یعنی اواسط سریال ازدواج می كند و یا... می خواهم بدانم این پیش بینی زودهنگام خوب است یا بد؟
ژوله: حالا ما كیوون را زن نمی دهیم تا حال همه را بگیریم. پیمان قاسم خانی: این سئوال را سروش جواب می ده. سروش بگو.
صحت: برای اینكه كانون گرم خانواده تشكیل می شود. یا مثلاً اینكه اگر آدم ها با هم ازدواج نكنند نسل آدم ها منقرض می شود.
ژوله: اصلاً همین كه یك خانواده تشكیل می شود، خیلی به قصه كمك می كند چون مقدمات یك ازدواج، خود مسئله ازدواج و اتفاقات بعد از ازدواج و ماجراهای این دو نفر كلی قصه و سوژه درست می كند.
صحت: ببین بگذار من برگردم به سئوال قبلی تو. اینكه بعضی از قسمت های ما خانوادگی، بعضی از قسمت ها فانتزی، بعضی قسمت ها سیاسی است پس اصولاً احتیاج است كه خانواده ای تشكیل شود كه ما بتوانیم مباحث خانوادگی هم داشته باشیم. یا اداره ای تشكیل بشود كه بتوانیم به مسائل اجتماعی هم بپردازیم.
الوند: یك نكته هم این وسط هست. تو كدام كار را در سینما و تلویزیون می بینی كه غیرقابل پیش بینی باشد. ما ملت پیش بینی هستیم. اگر در سینما نشستیم و داریم فیلم تماشا می كنیم، نمی توانیم خودمان را نگه داریم و فكری كه در ذهن مان هست را نگوییم و اگر حالا خلاف این پیش بینی مان اتفاق بیفتد، خیلی حال می كنیم. در كارهای نودتایی ما به این فكر نمی كنیم كه اگر فلانی با فلانی ازدواج نكند، تماشاگر چقدر خوشش می آید.اصولاً باید قصه های ما سهل باشد، زیاد پیچ و گره نداشته باشد. وظیفه ما چیز دیگری است.
الوند: وظیفه ما این است كه یك سرگرمی نیم ساعته و جذاب برای مخاطب ایجاد كنیم. اگر هم توانستیم یك حرفی بزنیم چه بهتر. یعنی ما رسالتی روی دوشمان نداریم كه حتماً یك حرفی بزنیم.
•پیمان تو موافقی؟
پیمان قاسم خانی: من كه قبلاً همین را تائید كردم. خیلی به این موضوع اعتقاد ندارم كه حتماً در هر قسمت یك حرفی زده شود. یك قسمت هایی حرف هایمان را می زنیم و یك قسمت هایی هم حال می كنیم.
صحت: اصلاً نمی شود در هر قسمتی حرف زد و نمی شود در هیچ قسمتی حرف نزد، باید هر دو مدلش باشد.
پیمان قاسم خانی: اینكه تو واقعاً رسالت برای خودت قائل باشی، نتیجه اش را نشان داده. این طنز هایی كه زیاد صاحب رسالت بودند، خیلی پرطرفدار نبودند.
صحت: آخ، من مثل fast food خشایار یك مثال خوب برای این كارها یادم آمد.
•از هر حرفی كه تو بخواهی بزنی ما استقبال می كنیم سروش جان.
صحت: ببین به نظر من كار نودتایی مثل یك روزنامه است. همین طور كه نمی شود تمام صفحاتش حوادث باشد، نمی شود تمام صفحاتش هم ورزشی یا سیاسی باشد. باید هر نوع سلیقه ای را راضی كند.
•اما پیمان این موضوع كه محراب سكانس ها را پشت تلفن برای مهران می خواند، خوب است یا بد؟
پیمان قاسم خانی: بده خیلی بده. افتضاحه.
صحت: البته بدم نیست. چون كار نودتایی مثل روزنامه است. ولی فقط پشت تلفن خواندن یك بدی دارد و آن هم این است كه صدا قطع و وصل می شود.
پیمان قاسم خانی: من هم خودم تنبل هستم و اگر قرار باشد یك هفته وقت داشته باشم، روز آخر متن را می نویسم. البته اگر وقت بگذاریم، حتماً متن بامزه تری می شود. ما خیلی چیز ها را در این تعجیل نوشتن، از دست دادیم كه بعداً افسوس خوردیم.
محراب قاسم خانی: من هم اگر توانایی داشتم كه زودتر شروع به نوشتن كنم، قطعاً متن بهتری می نوشتم. ولی این توانایی را ندارم. حیف دلم می خواهد وقتی رفتم خانه بنشینم فیلم و فوتبال نگاه كنم.
•خب، این به كار ضربه نمی زند؟
ناظرفصیحی: نوشتن كار نودتایی یك تایم طولانی زمان می برد. شما ممكن است برای نوشتن متن امروز بی حوصله باشی، چون برای متن خیلی وقت گذاشتی و فكر كردی و نوشتن با فرسایش و خستگی ذهنی همراه است و باعث می شود در نوشتن و به موقع نوشتن تاثیر بگذارد.
صحت: من حساب كردم اگر برای نوشتن هر متن هفت روز وقت بگذاریم، دوسال طول می كشد تا متن ها را آماده داشته باشیم.جزء مختصات كارهای نودتایی، همین روتین بودنش هست. خیلی وقت ها، وقتی متن به پخش نزدیك است، اصلاح كردن اشتباهات راحت تر می شود تا اینكه قبلاً نوشته باشیم و...
پیمان قاسم خانی: البته من با این حرف سروش موافق نیستم. من ترجیح می دهم كه متنم از قبل آماده باشد.
صحت: ببین، آماده باشد تا اینكه تو از یك ماه قبل نوشته باشی، فرق می كند.
پیمان قاسم خانی: یك ماه قبل نه، حداقل دو ساعت قبل.
صحت: خب، منم آن را ترجیح می دهم.
ژوله: ببین وقتی من امروز متنم را تحویل می دهم، دو سه روز رویش كار كردم. دو سه روز هم می خواهم استراحت كنم تا به یك سوژه جدید فكر كنم. تا آن سوژه را در ذهنم بپرورانم، ساختار و خط داستانی اش را درست كنم، چند روز طول می كشد.محراب قاسم خانی: من اعتراف می كنم كه همه اینها دارند دروغ می گویند. سه روز طول می كشد، ولی سرجمع سه چهار ساعت بیشتر نیست. به نظر برای من اگر حس نوشتن نیاید هیچ كاری اش نمی شود كرد. من خودم بعد از سه قسمت زورو الان ۱۵ روز است كه هیچی ننوشتم. واقعاً هم دوست نداشتم كه بنویسم. توی این ۱۵ روز فیلم دیدم، كتاب خواندم و...
الوند: یك موضوع در بین همه ما مشترك است. آن هم كارهای روزانه ای است كه می كنیم. یعنی اگر سر فیلمبرداری هستیم یا فیلم می بینیم، از توی همه اینها برایمان سوژه ها درست می شوند.
•به قول سروش كه گفت نوشتن این كارها مثل روزنامه است، با این موافقم كه تا حس نوشتن نباشد، هیچ كاری نمی شود كرد. خود من هم تا یك ساعت قبل از تحویل مطلب هیچ چیز نمی نویسم و به هیچ چیز فكر نمی كنم.
محراب قاسم خانی: پس چرا اصلاً این بحث را باز كردی؟
ژوله: مجید به خاطر روشن شدن افكار عمومی این بحث را باز كرد.
پیمان قاسم خانی: اما در كل در مورد خشایار و علیرضا این قضیه حل می شود. چون وقتی شب می گویم، فردا متنشان آماده است. اگر از دو سه روز قبل هم به سروش بگویی، متن آماده است. ژوله هم بد نیست. ولی به محراب همیشه دروغ می گویم.
محراب قاسم خانی: خیلی جالبه، از یك هفته قبلش می گویند متن فردا برای تو است.
پیمان قاسم خانی: ما هم به همه می گوییم كه تو رو خدا به محراب نگویید كه قسمت فردا مال آن نیست. ولی وقتی می آید یكهو ۱۵ سكانس نوشته و وقتی می فهمد گول خورده، حالش گرفته می شود و می رود فیلم می بیند.
•از فیلم هایی كه می بینید هم ایده می گیرید؟
الوند: ما از همه جا می گیریم. به غیر از زورو. مثلاً ورود لیلون كه از رومئو ژولیت گرفته شده. پسره از خانواده تهیدست پایین برره است و دختره از خانواده پولدار.دیدن دختر و پسر هم در یك مجلس میهمانی اتفاق می افتد و هر دو خانواده ها با این عشق مخالفند.
محراب قاسم خانی: الان هم داریم روی «دكتر جكیل و مستر هاید» كار می كنیم.
الوند: من یك سئوالی را می خواستم بپرسم و آن این است كه به نظرم یكی دو سال می شود كه دیگر مردم متن برایشان مهم شده و اینكه مجید می گوید اكثراً تیتراژ را نگاه می كنند تا ببینند نویسنده چه كسی است، نشان از این قضیه دارد. این اتفاق به نظر شما كه تو این كارها حرفه ای تر از من هستید از چه زمانی افتاد؟
پیمان قاسم خانی: این اتفاق بعد از پاورچین افتاد و نمود عینی اش هم این بود كه دستمزد نویسنده های مجموعه ها بالا رفت. چون تا قبل از برنامه های كمدی یك مجموعه آیتم بود. اوایل پاورچین یادم است مهران گفت احتیاج به فیلمنامه نیست و گفت به من یك صفحه داستان بده و بقیه اش را بداهه می گیریم. بعد یك صفحه مان شد سه صحنه، پنج صحنه و بعد به این نتیجه رسیدیم كه یا آدم باید آیتم كار كند و یا اگر قرار است قصه بنویسیم باید كامل نوشت. خلاصه شروع كردیم و شد فیلمنامه.
ناظرفصیحی: دقیقاً از وقتی كه من رفتم پاورچین و به بچه ها ملحق شدم، چیزی كه پیمان می گفت همین بود كه باید یك فیلمنامه كامل باشد. و ۱۵ تا ۲۰ سكانس با جزئیات و از آنجا رسماً سناریو بود.
محراب قاسم خانی: این را قبول دارم كه ارزش نویسنده تغییر كرده. حداقل در گروه های تولیدكننده این كارها ارزش نویسنده تغییر كرده.
پیمان قاسم خانی: توی كارهای آیتمی یك اتفاق خوبی افتاده بود. یكسری بچه های باذوقی مثل سروش دور هم جمع شده بودند كه هم بازی می كردند و هم می نوشتند.
• البته بدعت خودش را «زیر آسمان شهر» گذاشت. اینكه مردم به داستان های خانوادگی و آپارتمانی عادت كردند و...
صحت: نه، هر كدام از اینها یك گامی برداشتند. این روند طی شده توی برنامه ۷۷ ، ۹ ماه بود و از آخر بهار شروع شد و تا عید بعدی طول كشید.
پیمان قاسم خانی: بابا، سروش تاریخ زنده روتین ها است.
صحت: بعد برنامه بعدی اون یك داستان اصلی داشت كه لابه لایش آیتم داشت. بعد «زیر آسمان شهر» بود كه قصه شد و رضا می نوشت.
• ولی در زیر آسمان شهر هم این اتفاق نمی افتاد كه من بیننده، ببینم نویسنده چه كسی است.
محراب قاسم خانی: خب هنوز این تفكر جا نیفتاده بود. ولی به نظرم موفقیت «زیر آسمان شهر ۱» به خاطر سروش و رضا عطاران بود یعنی فكر می كنم این تركیب بود كه عامل موفقیت شد.
پیمان قاسم خانی: ببینم بچه ها، پس من اشتباه نمی كنم كه بعد از پاورچین دستمزدها بالا رفت و نویسنده شدن رایج شد.
صحت: هر كدام از اینها یك گام بود ولی واقعاً پاورچین یك برنامه عجیب و غریبی شد. یعنی من هنوز فكر می كنم پاورچین یك استثنا بود. یعنی اتفاقی كه با اون افتاد با هیچ كدام از آنها نیفتاد.
الوند: الان هم شنیدم كه قراره یك نودتایی «ملودرام» ساخته شود.
صحت: آره، اون كار آقای مقدم است.
الوند: پس به نظرم این هم یك قدم دیگر است. البته یك نكته را بگویم: اینكه تلویزیون به یك دلیل عمده از این برنامه ها حمایت می كند، چون آگهی خوبی برای تلویزیون می گیرد. شما هیچ برنامه ای در تلویزیون پیدا نمی كنید كه هر شب یك باكس ۲۵ دقیقه ای را با گران ترین قیمت، قبل و وسط و بعد برنامه داشته باشد. به خاطر همین است كه از ما حمایت می شود.
صحت: من یك چیزی را بگویم كه شاید برای شما جالب باشد: اینكه «برنامه ۷۷» اصلاً تیتراژ نداشت. یعنی اسم نویسنده كه نداشت هیچ، اسم بازیگران را هم نمی زدند. خود بچه هایی كه بازی می كردند، نمی دانستند كه این آیتم را چه كسی نوشته.
ژوله: ولی «از پاورچین» وقتی اسم نویسنده می آمد، تصویر سیاه می شد و...
الوند: البته ژوله جان، تو یك كار مهمی كردی و آن این بود كه مصرف برق را آوردی پائین. تا مردم اسم تو را می بینند هم تلویزیون را خاموش می كنند.
ژوله: ولی من یك مطلبی همین چند روز پیش خواندم كه نوشته بود، كار شب های برره دقیقاً دوره «نویسنده سالاری» است.
پیمان قاسم خانی: اتفاقاً كارهایی به این شكل، مال نویسنده ها است یعنی بازیگرها و نویسنده ها. در خیلی از این مجموعه ها (كمدی موقعیت) كارگردان تغییر می كند ولی هیچ اتفاقی نمی افتد. مثلاً در «ساین فلد» نویسنده ها اساسی هستند. یعنی «لری دیوید» كه نویسنده اصلی است یكسری قسمت های فوق العاده دارد. در همین حال ۱۰ تا كارگردان عوض می شود ولی نویسنده ها چهار تا هستند و قابل تشخیص هم هستند. در آنجا هم خالق برنامه دارند. یعنی اسم خالق برنامه بعد از كارگردان می آید. آدم های مهم «خالق برنامه» هستند. این موضوع نویسنده سالاری چیز عجیبی نیست.
الوند: ولی در مورد دستمزد ها همچنان بازیگر سالاری حاكم است.
•راستی شما «امیر ژوله» را از كجا پیدا كردید؟
محراب قاسم خانی: از ترمینال شرق.
•می خواهم به این مسئله برسم كه چه طور می شود یك نفر وارد جمع شما می شود. به خصوص الان كه همه دوست دارند نویسنده باشند.
پیمان قاسم خانی: من مطالب امیر را در مجلات و روزنامه ها دنبال می كردم. یك روز در چلچراغ، بهش گفتم كه بیا و بنویس. سر «كمربند ها...» هم نوشت ولی كمدی ای كه امیر می نوشت با مهدی مظلومی جور نبود و همان موقع به امیر گفتم كه اگر با مهران كار كنی جای خودت را پیدا كردی، و واقعاً هم این اتفاق افتاد. الان سر قسمت های امیر من خیالم راحت راحت است. استعدادش عالی است.
•این را قبول دارید كه پشت سر شما می گویند، اینها یك باند هستند؟
پیمان قاسم خانی: بله، یك باند هستیم ولی دیگران باید خیلی با استعداد باشند تا بیایند.
• یعنی می خواهی بگویی شما خیلی با استعدادید؟
پیمان قاسم خانی: من رئیس باند هستم. ولی در كل این استعداد خیلی مهم است.
• این كه می گویند در سریال های خارجی نویسنده ها ثابت هستند و كارگردان ها تغییر می كنند، آیا در اینجا هم این ممكن است كه نویسنده ها ثابت باشند و كارگردان تغییر كند؟
پیمان قاسم خانی: سیستم آنجا كاملاً فرق می كند. آنجا همه كاره Creator (خالق) است نه كارگردان. كارگردان های آنجا تكنیك را خیلی خوب و درست بلد هستند. مهران هم خودش می داند كه یك جاهایی مشكل تكنیكی دارد. ما كمدی با دوربین نداریم.اینكه كار را با دوربین انجام بدهیم، نداریم. آنها یكسری تكنسین خیلی خوب هستند كه كمدی را می شناسند و مدل كار كارگردان ها خیلی با هم فرق ندارد. ولی این جهان بینی مهدی مظلومی و مهران مدیری فرق می كند، یا با مهران غفوریان فرق می كند. به خاطر همین، اینجا، عوض كردن كارگردان یعنی عوض كردن كل نگاه به مجموعه.
•چقدر بازتاب مردم برای شما درباره ادامه یك شوخی یا یك سوژه و یا پرورش دادن یك شخصیت مهم است. یا اصلاً این قضیه اهمیتی ندارد؟
محراب قاسم خانی: من خیلی به حرفی كه مردم می زنند اهمیت نمی دهم. چیزی كه خودمان به نتیجه رسیدیم بهتر است. یعنی به نظرم، ما خودمان می فهمیم كه كجای كارمان اشكال دارد. رضا شفیعی جم به آنجا نرسید كه مردم ببینند كه خوششان بیاید یا نیاید. خودمان خوشمان نیامد. یا واقعاً آماری گرفته نشد كه رضا سبیل داشته باشد یا نداشته باشد.برای نمونه در «نقطه چین»، قسمت ماهواره را كه نوشتم، خیلی بدم آمده بود و از آن قسمت متنفرم. هر چقدر هم همه حال كرده باشند، امكان ندارد من یك قسمت شبیه آن بنویسم. به نظرم ما خودمان تشخیص می دهیم كه كجای كارمان اشتباه است.
پیمان قاسم خانی: من هم سلیقه خودم را اعمال می كنم و سلیقه من خوشبختانه خیلی شبیه سلیقه عام است.
صحت: این چیزی كه محراب گفت خیلی درسته. چون ما چیزی كه دوست نداریم را نمی نویسیم.
پیمان قاسم خانی: ضمن اینكه من فكر می كنم ما یك مقدار سلیقه ای هم می سازیم. یعنی مردم بعضی وقت ها به سلیقه ما نزدیك می شوند. البته ادعای بزرگی است ولی حقیقت دارد.
الوند: به نظرم ما با مردم به یك نقطه رسیده ایم. یعنی چندقدم ما به مردم نزدیك شویم، چند قدم هم مردم به ما نزدیك شدند.

مجید توكلی
منبع : روزنامه شرق