جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


آدم هایی که نمی توانند سرنوشت خود را تغییر دهند


آدم هایی که نمی توانند سرنوشت خود را تغییر دهند
در فیلم « اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» آدم ها اسیر سرنوشت و دنیای پوچی هستند که هر چقدر تلاش می کنند، سرنوشت خود را نمی توانند عوض کنند.
اولین فیلم بلند «شهرام مکری» با نام غیرمتعارف خود «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» دارای داستان و روایتی غیرکلاسیک است که به سرقت دو مرد نابینا و یک جوان نا امید از زندگی می پردازد. پیش از این فیلم« شهرام مکری» با ساخت فیلمهای کوتاهی چون، «برق گرفتگی و مگس»، «طوفان سنجاقک»، « محدوده دایره» و «آندوسی» توانسته بود جوایز متعددی را از جشنواره های داخلی و خارجی کسب کند. اولین فیلم بلند او را می توان گلچینی از فیلم های کوتاه او دانست. در فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» که به طریقه سیاه و سفید ساخته شده است. شاهد زندگی و سرنوشت محتوم آدمها هستیم.
فیلم دایره ای است که دو سر آن به همدیگر گره می خورد و آدم ها بیهوده در این دایره تلاش می کنند زندگی و سرنوشت خود را عوض کنند. در فیلم شاهد در هم تنیده شدن چند داستان وزندگی آدمهایی هستیم. آدم هایی که در کلان شهری چون تهران جولان میدهند تا بتوانند به آرمانها و ایده آلهای خود برسند و دراین تلاش که تا حد جان کندن پیش می رود افراد نمیتوانند به هیچ نتیجهای برسند. فیلم ما را هر چند کوتاه، ولی تاثیر گذار با زندگی این افراد آشنا میکند. ابتدای فیلم شاهد ناامیدی جوان مجسمه سازی هستیم که هر چه توان داشته به کارگرفته تا بتواند به یک مجسمه ساز معروف و پولدار تبدیل شود. اما با شکست رو به رو شده و به ناچار مجسمههایش را می فروشد. حتی حاضر میشود تندیس شانس و اقبال خود را که فرشتهای است با دست های گشوده بفروشد.
در داستان دیگر شاهد زندگی سرهنگی هستیم که آنقدرها خودش را در حرفه و کارش غرق کرده که به زندگی شخصی خودش اهمیتی نداده و ازدواج نکرده است و همان گونه که از زبان خودش در فیلم می شنویم از ازدواج خوشش نمی آمده اما با دیدن خانم فروشنده جوانی در فروشگاه عاشق او شده و هر روز برای خرید به فروشگاه می رود و در کنارش سرباز جوانی رامی بینیم که به دلیل علاقه به یک دختر هنرپیشه از خدمت سربازیش فرار کرده، به امید این که روزی بتواند با او ازدواج کند اما دختر هنرپیشه کم کار شده و سرباز او را گم کرده و بعد از مدتی که سرباز دوباره به سربازیش برگشته دوباره سر و کله دختر هنرپیشه پیدا شده است و در کنار اینها داستان دو مرد کور را شاهدیم که با توجه به کور بودن خود دست به سرقت از یک جواهر فروشی می زنند و چندین داستان دیگری که هر کدام به یکدیگر ربط داستانی پیدا می کنند. جوانی که چهارده بار دست به خودکشی زده و موفق نشده، یا دختر و پسری که برای تشکیل زندگی مشترک با وجود مخالفت پدر پسر فرار می کنند. دو مردی ماشین سوارکه توسط مال خر اجیر می شوند و به طرز جالبی ابله و کودن هستند.
مرد مال خری که به منافع شخصی خود فکر می کند و موضوعات و داستانهای تو در تویی که هر کدام زندگی هرج و مرج ودنیای ابلهانه وبی خود آدمها را نشان می دهند. روانپزشکی که در این دنیای هرج و مرج به جای تاثیر گذاشتن روی بیمارش خود تحت تاثیر بیمارش قرار گرفته و شبها کابوس می بیند، پس در این جامعه و شرایطی که آدمهای فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» زندگی می کنند همه چیز نظم خود را از دست داده و با دنیای هرج و مرجی روبه رو هستیم که در آن افراد با خشونت، دروغگویی، کلاهبرداری و دزدی سعی می کنند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. مضمون فیلم، به بازیهای تلخ و غم انگیز زندگی اشاره دارد. نگاه طنز آمیزی که فیلم به آدمهایش در موقعیت های مختلف است واشاره به آن دارد که همیشه آن چیزی که آدمها فکر می کنند اتفاق نمی افتد. در صحنه تشریح بیماروکالبد شکافی بیمار توسط دکتر در کلاس پزشکی، «شهرام مکری» به خوبی توانسته نشان دهد که زندگی آدمها آن چیزی نیست که ما فکر می کنیم.
پسر جوانی که بر حسب اتفاق ابتدا در طناب لباس و بعد بر حسب سرخوردن و افتادن روی گلدان کشته می شود و ما می بینیم که دکتر صحبت از یک قتل به شیوه مرموز و معما وار می کند. بازگشت مداوم فیلم از زوایایی مختلف به زندگی اشخاص که درگیر ودار روزمرگی واسیر در کابوس خویشند، و تنیده شدن چندین داستان ریز و درشت در همدیگر، جملگی نشان دهنده دنیای پوچ و بی معنی است که آدم ها غافل از آن تلاش بیهوده می کنند.
پسر جوان بارها در این پوچی و یاس دست به خودکشی می زند. چرا که آرمان و هدف و انگیزه مشخصی برای ادامه زندگی بی ارزش خود ندارد. همه چیز را رویایی می بیند و فکر می کند هر وقت دلش خواست می تواند به زندگی غم انگیز خود پایان دهد و در آخر فیلم که گلولهای داغ پیراهنش را به خون آغشته می کند در برابر همان آزادی و آرمانی که به دنبالش بوده زانو زده و تسلیم سرنوشت می شود.
دو مرد آدم کش فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» از آن دست آدم های به آخر خط رسیده و بی خیال و نادانی هستند که خنگ و ابلهند و دیوانه دیوانگی، که برای تماشاگرایجاد خنده می کند و با آن شکل وشمایلی که آنها دارند ما را به یاد فیلم «داستانهای عامه پسند» کوئنتین تارنتینو می اندازند به خصوص نوع گریم و چهره ای که آنها دارند. شخصیت های فیلم «شهرام مکری» به خصوص دو مرد آدم کش«سیامک صفری» و«علی سرابی» به شخصیت های فیلم «داستان های عامه پسند»، «جان تراولتا» و«ساموئل ال جکسون» که با ماشین خود در خیابان جولان می دهند و آدم کش هایی خونسرد و آرامند که از مرگ هیچ واهمه ای ندارند. بسیار شبیه هستند. صحنه مرده خانه که در آن دو دختر تلاش می کنند تا مردهها را در اتاق جا دهند به خوبی پوچ و بی معنی بودن زندگی افراد را نشان می دهد.آدمهای که وقتی می میرند تبدیل به جسم بی ارزشی می شوند که فقط جا اشغال می کنند و به هیچ درد دیگری نمی خورند. به پایان رسیدن زندگی و آغاز زندگی با خواستگاری مرد کور از دختر در مرده خانه و اهدای تنگ ماهی به دختر و افتادن بر حسب اتفاق تنگ ماهی به کف خیابان و پنجر شدن ماشین دو آدم کش که طی آن یکی از آدمکشها ماهی را نجات داده و داخل آب می اندازد. اما بلافاصله توسط ماشین دختر وپسر فراری زیر گرفته می شودوآنها بدون اهمیت دادن به مرد زخمی که درحال جان دادن است پابه فرار می گذارند.
نشانه دیگری از نابودی حس انسانیت وبشردوستی است. از دیگر نشانههای فیلم« اشکان و انگشتر متبرک» پوچ و یاس آور بودن دنیای زندگان و مردگان است. این نوع نگاه در سرتاسر فیلم وجود دارد و ما هر لحظه به انتظار تقابل زندگی و مرگ می نشینیم و انتظار می کشیم که بر حسب اتفاق یک نفر قربانی شرایط زندگی خویش شود. «شهرام مکری» در فیلم خود صبحت از جامعهای هرج و مرج طلب می کند که در آن آدمها فکر می کنند خوبند و به حق خود نرسیده اند و خود را به آب و آتش می زنند که برسند ولی نمی رسند، همه ناامید و افسرده می شوند.
اما بدون آن که خود بدانند رفتار و حرکاتی طنز آمیز دارند و دیگران را سرگرم می کنند. آدمها فکر می کنند عاقل و بالغ و آگاهند و اشراف کاملی بر محیط خویش دارند اما کودن هستند و خود را عاقل نشان می دهند. پس می بینیم در فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» شاهد کمدی سیاهی هستیم که همه کودن هستند و تلاش می کنند خود را عاقل نشان دهند. کارگردان فیلم به خوبی توانسته صحنههای کمیک فیلم را بدون این که فیلم تبدیل به اثری لوس و بی مزه و احمقانه شود نشان دهد و می توان گفت: این فیلم شبیه به فیلمهای کمدی، سطحی و فیلم فارسیهای معاصر نیست و یک سر و گردن از آنها بالاتر قرار می گیرد.
البته داستان روشنفکرمابانه و غیرمتعارف فیلم با ارجاعهایی که داستانها در ارتباط با همدیگر دارند. تماشاگر عامی شاید نتواند به خوبی باآن ارتباط برقرار کند. از نقاط مثبت فیلم می توان به بازیهای یک دست فیلم اشاره کرد که در آن بازیگران حرفه ای تئاتر و نابازیگران به خوبی توسط کارگردان هدایت شده اند و همچنین می توان از بازی خوب «سعید ابراهیمی فر» در نقش مرد کور و طراح سرقت از طلا فروشی اشاره کرد که به خوبی توانسته از پس نقش مرد کور براید.
آدم های فیلم «اشکان انگشترمتبرک وچند داستان دیگر» در زندگی خود به دنبال شانس می گردند اما شانس وجود ندارد یا اگر شانسی هم هست همان گونه که مرد کور دوم ناخواسته انگشتر شانس خود را برای فرار از مهلکه پلیس به سرباز جوان می بخشد. غافل از فرصت های بی شمار زندگی هستند. انگشتر باعث می شود تامرد کور دوم از دست پلیس نجات پیدا کند. اما دیگر دیر شده و چارهای جز بخشیدن آن به سرباز جوان ندارد.
انگشتری که در ابتدای امر باعث می شود که سرباز دوباره به مرخصی برود.از صحنههای به یاد ماندنی فیلم می توان به صحنهای که دو مرد کور در اتاق مشغول صحبت در مورد سرقت هستند اشاره کرد که بدون آن که بدانند مرد جوان در حال خودکشی تلاش می کند تا خود را از طناب دار نجات دهد یا سرقت از طلا فروشی که کمدی خاصی خود را دارد و ما را به یاد فیلم های «لورل وهاردی» می اندازد، یا صحنه آخر فیلم که جوان ناامید در برابر تندیس فرشته ای که توسط بالا بر به پایین آپارتمان آورده می شود، اشاره کرد که همه را دچار نوعی سو» تفاهم می کند.
به خصوص مجسمه ساز جوان و ناموفق را که به همه می گوید این همان غیب گویی به نام «کارایب» است که به من گفته بود روزی همه در مقابل تندیسها و مجسمههای من سر تعظیم فرود خواهند آورد و من به شهرت و ثروت و پول خواهم رسید. به هر حال «شهرام مکری» با این فیلم تولد و بلوغ سینمایی خود را جشن می گیرد و نشان می دهد که می توان در عین جوانی ساختار شکن بود و به جای فیلمهای سر در گم، سطحی، فیلمی آبرومندانه ساخت بدون آن که از کسی کپی برداری شود.
نویسنده : علی یعقوبی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید