شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زیر درختان سنجد


زیر درختان سنجد
زیر درختان سنجد
یا
چگونه می‌توان یک خر را به نحو احسن رنگ نمود و به کن فرستاد؟
اثر عباس
محصول ایران و فرانسه
روز. خارجی. وسط بیابون
بیابانی لم یزرع، یک جاده نسبتاً متروک. کنار جاده یک دکه می‌بینیم. دوربین روی دست، دور دکه می‌چرخد. بر دیوارهای فلزی دکه این نوشته‌ها به چشم می‌خورد: «سیگار، آدامس، شکلات، دنیای تصویر، آب‌معدنی خنک. دکه دریانی با مدیریت هیبت دریانی»
[مدت زمان پیشنهادی برای پلان اخیر(چرخیدن دور دکه) ۱۰ دقیقه است.]
صدای پسربچه: بابا، بابا، من جیش دارم.
ال‌سی‌دی هندی‌کمی را می‌بینیم که دارد از دکه تصویربرداری می‌کند. حالا پدر را می‌بینیم. او چون همایون ارشادی ا‌ست و رنو دارد و هند‌ی‌کم دارد و بچه‌اش جیش دارد، ولی او تصویربرداری می‌کند، روشنفکر است. همایون با یک دست هندی‌کم را گرفته و دست دیگرش را برای بچه تکان می‌دهد.
پسربچه: بابا من جیش دارم.
همایون عصبانی می‌شود. محکم ال‌سی‌دی دوربین را می‌بندد.
همایون: اَه، آخه تو کی می‌خوای ادب یاد بگیری!
پسربچه: [مستأ‌صل]: خُب ببخشید بابا. من شماره یک دارم.
همایون: شماره‌ش مهم نیست پسرم. در بند شماره‌ها نباش. عوض فکرکردن به شماره یک و دو، فکر تو رو یه چیز دیگه متمرکز کن. مثلاً به دو تا درخت سنجد کنار دکه نگاه کن.
پسربچه: بابا اون که فقط واسة شماره دو خوبه.
همایون: نه، واسه همه‌چیز خوبه.
پسربچه: ِا بابا داره می‌ریزه.
همایون هراسان به سمت ماشین می‌رود. پسربچه هفت - هشت ساله را بغل می‌کند و زمین می‌گذارد. بچه ایستاده و شلوارش آرام‌آرام خیس می‌شود. همایون به‌سرعت دوربین را روشن می‌کند و از این ماجرا تصویر می‌گیرد. تصویر را از ال‌سی‌دی دوربین می‌بینیم. بچه حیرت‌زده ایستاده، اما در عمق نگاهش آرامش موج می‌زند.
همایون: حالا برو توی ماشین بخواب.
صدای باز شدن در دکه را می‌شنویم. همایون دوربین را به سمت صدا می‌چرخاند. هیبت دریانی که مردی چهل‌ساله با چهره‌ای آفتاب‌سوخته‌ است، بیرون می‌آید.
هیبت: چیزی می‌خوای؟
همایون: نه دارم فیلم می‌سازم. شما زندگیتو بکن، منم ازت فیلم می‌گیرم. آخرشم دوهزار تومن بهت می‌دم.
هیبت بی‌اعتنا و آرام می‌آید جلوی دکه، زیر سایه‌بان می‌نشیند.
تصویر هیبت که نشسته و نصف صورتش را آفتاب گرفته و بر نصف صورتش سایه افتاده است.
تصویر جاده که در افق گم می‌شود.
تصویر درشت از گوش هیبت که چند موی درشت و سیاه بر آن روییده.
تصویر جاده که در افق گم می‌شود. سکوت بیابان.
روی تصویر سکوت بیابان صدای بسیار شدید وز‌وز یک مگس را می‌شنویم.
تصویر گوش هیبت را می‌بینیم که یک مگس روی آن نشسته. مگس دو دستش را به کله‌اش می‌مالد. انگار همین الان است که کله‌اش به دست خودش جدا شود. گردن مگس مثل کش‌ نازک، کش می‌آید.
تصویر گردن لاغر هیبت که قطره‌ای عرق از آن پایین می‌آید.
تصویر جاده در طرفی دیگر که تابش آفتاب بر آن سرابی درست کرده.
دست هیبت که مگس را می‌پراند.
صدای ویز مگس دور می‌شود.
در خط افق و جاده نقطه‌ای نمایان است.
چشمان هیبت آرام روی هم می‌رود.
گردوخاک از سمت دیگر جاده بلند می‌شود.
یک کامیون نزدیک می‌آید.
هیبت چشم باز می‌کند.
راننده کامیون که دستمالی به گردن انداخته، شیشه پنجره کامیون را پایین می‌آورد. صدای موسیقی کوچه‌بازاری شنیده می‌شود.
صدای موسیقی: نازی خوشگله ای وای ای وای
نازی خوشگله ای وای ای وای
راننده ضبط صوت را خاموش می‌کند.
راننده: سلام داش‌هیبت. خوبی؟
هیبت: نه!
راننده: چاکرتم
صدای ضبط را بلند می‌کند.
صدای موسیقی:نازی خوشگله ای وای ای وای
نازی خوشگله ای وای ای وای
کامیون با سروصدا راه می‌افتد و دود می‌کند و گردوخاک می‌پراکند.
هیبت بی‌اعتنا به دود و گردوخاک دوباره در چرت فرو می‌رود.
بچه در ماشین به خواب رفته.
کامیون در دوردست به نقطه سیاهی می‌رسد که تازه درمی‌یابیم خری است که دارد در طول جاده نزدیک می‌شود.
مگس دوباره می‌آید. روی پیشانی هیبت می‌نشیند. دوربین نزدیک می‌شود. یک مگس نیست. دو مگس هستند که به شکل احمقانه‌ای روی کول هم سوار شده‌اند و به‌هم چسبیده به نظر می‌آیند. هیبت کلافه دست تکان می‌دهد. مگس‌ها دور می‌شوند.
هیبت: لا اله‌ الاالله. فکر کردن پیشونی من... استغفرالله.
خر در طول جاده نزدیک می‌شود.
دهان هیبت که یک سیگار اشنو به لب می‌گیرد.
خر قدم برمی‌دارد. حالا در ۱۵۰متری دکه است.
چوب‌کبریتی که گوگرد سر آن می‌سوزد.
خر در ۱۴۸متری دکه.
آتش کبریت و سر سیگار.
خر در ۱۴۶متری دکه.
چشم‌های هیبت که تنگ می‌شود.
خر در ۱۴۴متری دکه.
آتش سر سیگار که سرخ‌تر می‌شود.
خر در ۱۴۲متری دکه.
دود که از دهان هیبت خارج می‌شود.
خر در ۱۴۰متری دکه
دود که چشمان هیبت را می‌آزارد.
خر در ۱۳۸متری دکه
هیبت سیگار تمام‌شده را زمین می‌اندازد.
خر در ۱۲۸ متری دکه.
پای بی‌جوراب هیبت در دمپایی پلاستیکی که سیگار را له می‌‌کند.
خر در ۱۲۲متری دکه
ناخن شست‌ پای هبت که گوشه کرده.
خر در ۲۰متری دکه
ناخن‌گیر که ناخن را می‌گیرد.
خر در ۱۸متری دکه.
از گوشه ناخن هیبت خون می‌آید.
خر در ۲متری دکه.
انگشت دست، خون را پاک می‌کند.
خر از دکه دور می‌شود و به سمت افق حرکت می‌کند. غروب شده است.
همایون پشت فرمان در جاده حرکت می‌کند بچه روی صندلی عقب خواب است. دو تخم‌مرغ روی یک مجله «دنیای تصویر» روی صندلی کنار دست راننده تکان می‌خورند.
شهرام شکیبا
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید