جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


می خواهم زنده بمانم!


می خواهم زنده بمانم!
«دعوت» آخرین ساخته «ابراهیم حاتمی کیا» متفاوت ترین اثر وی تا به امروز است. اگر مخاطبی در جریان ساخته شدن این فیلم نبوده و تیتراژ این فیلم را هم ندیده باشد، امکان ندارد با دیدن فیلم بتواند درصدی حدس بزند که کارگردان «دعوت» حاتمی کیاست.
«ابراهیم حاتمی کیا» از جمله فیلمسازان خلاق و درخشان سینمای پس از انقلاب است که آثار سینمایی وی قبل از «دعوت»، به ۲ دسته کلی تقسیم می شوند:
۱) فیلمهایی با محوریت «جنگ» که مستقیماً به این مؤلفه یا ژانر (البته اگر بتوان نامش را ژانر نامید) می پردازند. مثل: «دیده بان»، «مهاجر» و «وصل نیکان» و... که فیلمهای دوره اول وی هستند.
۲) فیلمهای دوره دوم و بلوغ وی که به تبعات پس از جنگ در اجتماع می پرداختند و درصد بیشتری از کارنامه وی را اشغال کرده اند. فیلمهایی مثل: «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف»، «برج مینو»، «آژانس شیشه ای» و «به نام پدر». (فیلم «به رنگ ارغوان» او ۳ سال است که توقیف شده و اجازه اکران ندارد. فیلمی که حاتمی کیا برای ساختش بسیار زحمت کشید و بنا به گفته عده ای از بهترین آثار وی به شمار می رود). پس از عدم توفیق نسبی «به نام پدر»، طبیعی است که او به فکر جبران مافات بیفتد و تصمیم بگیرد کار آخرش را با نگاهی کامل به گیشه بسازد (حضور بازیگران محبوب طنزهای تلویزیونی در «دعوت» گواه این مدعاست). البته این به خودی خود اصلاً چیز بدی نیست و به هر حال حق طبیعی هر کارگردان است، اما به چه قیمتی؟
«دعوت» اولین فیلم حاتمی کیاست که او به طور کلی مقوله جنگ را از داستان فیلمش حذف کرده و برای اولین بار سعی کرده یک فیلم تلخ با دیدگاه اجتماعی بسازد. فیلم از لحاظ محتوا و فرم کاملاً متفاوت از آثار پیشین اوست، ولی آیا این تفاوت برای او امتیاز مثبتی محسوب می شود یا نقطه ضعف؟
البته اینکه فیلمسازی بخواهد تجربه گرا باشد و قدرت ریسک در عوض کردن ساختار فیلم - و سینمایش - را داشته باشد، فی نفسه چیز خوبی است که می شود اسمش را «جسارت» گذاشت، اما این جسارت زمانی ارزشمند است که فیلمساز، شناخت لازم را از آن مدیوم یا مضمون داشته باشد و نتیجه کار، اثری منسجم و قابل قبول از آب دربیاید که این مؤلفه متأسفانه به هیچ وجه در «دعوت» دیده نمی شود و فیلم به بدترین و ضعیف ترین کار حاتمی کیا تبدیل شده و این از کارگردان توانمند و آزمون پس داده موفقی چون او بعید است.
درباره فیلم: درونمایه مرکزی فیلم مسأله «بارداری» در بین اقشار مختلف اجتماع امروز است که در نهایت به «سقط جنین» می رسد.
«بارداری» و «سقط جنین» دستمایه ای است که بارها توسط فیلمسازان وطنی و خارجی مورد استفاده قرار گرفته و آثار ماندگاری هم در این زمینه خلق شده است. در سینمای ما فیلم درخشان «لیلا» اثر مهرجوئی و از فیلمهای خارجی جدید دم دست هم فیلم «جونو» قابل ذکر است. نگاه تلخ و سیاه حاکم بر فیلمنامه، روی کاغذ شاید هوشمندانه به نظر برسد، اما تلاش فیلمساز برای کیفیت بخشیدن به آن به شکست انجامیده و متأسفانه ساختار و فرم روائی فیلم بیشترین لطمه را به آن وارد کرده است و به جای آنکه ما با یک فیلم تلخ تأثیرگذار رو به رو شویم با اثری شلخته و کمیک در حد استانداردهای ساختاری تلویزیونی مواجه می شویم. ساختار «اپیزودیک» کار (که حاتمی کیا برای اولین بار از آن استفاده کرده است) بیشترین لطمه را به انسجام روائی فیلم وارد کرده و نکته تعجب برانگیز اینجاست که اتفاقاً حاتمی کیا یک فیلمساز داستان گو است و در این زمینه تبحر فراوانی دارد و فیلمهای قبلی اش (حتی کارهای ضعیفی مثل «به نام پدر») هم می توانند داستانهایشان را به خوبی روایت کنند و حداقل از لحاظ ریتم قابل قبول اند، اما اینکه چرا او این نوع ساختار را برای این فیلم برگزیده عجیب است. در فیلمهای موفق اپیزودیک ۲ اصل در بیشتر مواقع در ساختار فیلم رعایت می شود.
یا اینکه داستانک ها هر کدام به طور مجزا و البته با ایجاز هوشمندانه به نتیجه برسد و یا هر اپیزود به لحاظ اطلاع رسانی به تماشاچی تکمیل کننده اپیزود قبلی باشد و یا ایده و اندیشه کلی حاکم بر فیلم را منعکس کند که در نهایت اپیزودها ساختار پازل گونه ای داشته باشند. از نمونه های موفق آثاری با این ساختار در این سالها می توان به «کافه ستاره» «سامان مقدم» و «نسل سوخته» مرحوم «ملاقلی پور» اشاره کرد. هر ۲ اثر، فاکتورهای ذکر شده را بسیار ظریف و مؤثر در فضای کل فیلم لحاظ کرده بودند. اما در این فیلم، ما با داستانک های زیادی رو به رو می شویم که بعضی از آنها می توانستند ایده اولیه جذابی برای ساختن یک فیلم کامل باشند ولی در اینجا همه آنها بدون هیچ نتیجه گیری، عقیم می مانند که در نهایت مخاطب را با یک اثر مغشوش و سردرگم رو به رو می کنند، ضمن اینکه، داستانک ها از لحاظ روایی نیز هیچ ربطی به هم ندارند و هیچ کدام تکمیل کننده دیگری نیستند.
فیلم شروع خوبی دارد و اپیزود اول فیلم که ماجرای باردار شدن یک ستاره سینما (مهناز افشار) و دردسرهای او برای سقط جنین اش با این بهانه که حرفه اش با حضور او به خطر می افتد، یک موقعیت نمایشی جالب را نوید می دهد، ولی متأسفانه درست در جایی که مخاطب منتظر نتیجه است و کشش لازم برای دنبال کردن قصه را پیدا می کند، داستان قطع می شود و فیلم به داستانک دوم می رسد. البته حاتمی کیا سعی کرده با نشانه هایی مشترک مثل نماهایی هوایی از شهر تهران پس از پایان هر اپیزود - تلفنی خبر کردن افراد - بالا آوردنهای متعدد زنهای باردار قصه و حضور مشترک «آناهیتا نعمتی» و «کتایون ریاحی» در تمام قسمت ها، به نوعی خط فکر اصلی اپیزودها را به هم پیوند بزند و وحدت روائی به آن ها ببخشد اما به دلیل پرداخت نکردن درست داستانک ها در عمل نتوانسته به ساختار درهم فیلم نظمی مؤثر ببخشد. از مشکلات دیگر فیلم آن است که اپیزودها از لحاظ مدت نمایش و جذابیت یک دست نیستند و از لحاظ درجه خوبی و بدی در نوسانند. بهترین اپیزود «گوهر خیراندیش» است که به واسطه انتخاب هوشمندانه موضوع (باردار شدن غیرقابل پیش بینی زنی میانه سال) نوعی کمدی موقعیت به همراه طنزی تلخ در داستان فیلم پدید می آید که در این میان توانمندی ذاتی گوهر خیراندیش و شناخت درست این بازیگر از جنس بازی طنز این چنینی و نیفتادن به ورطه لودگی و رعایت مرز بین تراژدی و کمدی در به بار آمدن این قسمت کمک شایانی کرده است، اما افسوس که این جریان نیمه کاره رها می شود. بدترین اپیزود فیلم (که خوشبختانه کمترین حجم زمانی را هم به خود اختصاص داده بود) اپیزود مربوط به «فروتن» و «سحر جعفری جوزانی» است که بازیها و شخصیتها شدیداً تیپیک و کاریکاتوری هستند که در این بین بازی تصنعی و نچسب محمدرضا فروتن بیش از همیشه توی ذوق می زند و این مسأله بیش از پیش ثابت می شود که او، در نقشهای کمدی اصلاً موفق نیست و قریحه لازم برای این ژانر را ندارد و هر چقدر که صدای خاص این بازیگر برای درآمدن نقشهای درونی و کنترل شده خوب است، برای تیپ سازی کمیک و بازی بیرونی گوشخراش است و به ضرب گریم سنگین و میمیک های اغراق یافته و داد کشیدن هم نمی توان متفاوت و جذاب بود!
اما ساختار اپیزودیک، بیش از اینها به فیلم لطمه زده است که بخش زیادی از آن به مقوله بازیگری فیلم مربوط می شود. بسیاری از کاراکترها به واسطه حضور کم و تعریف نشده خود در داستان به شدت «تیپ» شده اند و سطحی جلوه می کنند و بازیگرها به دلیل نداشتن درک کامل و شناخت لازم از نقش ها، حضور و اعمالشان مصنوعی جلوه می کند و این از حاتمی کیا که استاد شخصیت پردازی است و کاراکترهای چند وجهی ماندگاری چون «حاج کاظم» و «دایی یوسف» را خلق کرده بعید است.
حاتمی کیا همیشه استاد سکانسهای عاطفی و حسی تأثیرگذار است که حتی در فیلمهای ضعیفش هم چند تا از این لحظات تأثیرگذار دیده می شود، اما در این فیلم دریغ از یک پلان این چنینی، حتی از آن ایده های ساختاری نو هم کمتر اثری می بینیم.
جان کلام اینکه این مضمون و این جنس سینما، از دنیای حاتمی کیا دور است و به گروه خونی او نمی خورد و فتح گیشه برای این فیلمساز برجسته ما، نباید به قیمت از دست رفتن اعتبار وی باشد. زمان نشان داده که وی فیلمساز باهوشی است و مطمئناً او با تمرکزی دوباره می تواند جایگاه معتبرش در سینما را حفظ کند.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید