جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


درباره ی فیلم «زندگی همچون گل سرخ» La Vie En Rose


درباره ی فیلم «زندگی همچون گل سرخ» La Vie En Rose
در «زندگی همچون گل سرخ» سکانسی هست که شما را با تمام قدرت در بر می گیرد و تحت تاثیر قرار می دهد . جایی که ادیت در دوران جوانی شبه میان سال گونه اش ، در یک صبح دل انگیز چشم به روی عشق محبوبش «مارسل» باز می کند و با شوری کودکانه به آشپزخانه می رود تا برای او قهوه بیاورد . همه چیز تا اینجای کار عادی و طبیعی و جلوه می کند. اما سکوتی که در خانه و بین دوستان و همراهان ادیت پیاف جریان دارد کم کم ما را مشکوک می کند و تنها تا برگشت او به اتاقش و پی بردن به اینکه حضور مارسل توهمی بیش نبوده و چند ساعتی است که از مرگ او در سانحه ی هوایی می گذرد فرصت است که همراه یکی از رنجور ترین شخصیت هایی که تصویر آن بر پرده ی نقره ای به نمایش درآمده شوک زده شویم و بغضی که ناگهان وجودمان را فرا گرفته فرو ببریم .
اتفاقاً ‌در همین سکانس است که «مارین کوتیار» ، بازیگر خارق العاده ی نقش «پیاف» یکی از بهترین لحظات بازی اش را ارائه می کند و با مویه گساری برای عشق از دست رفته اش تمام آن نیرویی که او را در اندک سالهای آتی به تباهی و مرگ زودرس می رساند بر مخاطب آشکار می کند .
«زندگی همچون گل سرخ» فیلمی در ستایش نبوغ یک هنرمند و یا بروز خلاقیت های راهگشای انسانی فقیر و درمانده برای کسب موفقیت و شهرت نیست .
بلکه تصویری غمناک و گاه درد آور از زندگی زنی است که با صدایش روح پاریس سالهای دهه ی سی تا پنجاه را برای همیشه جاودان کرده اما در قلب زخمی اش که اندک جایی برای خوشی و خوش بودن دارد غم های بسیاری انبار کرده است .
شخصیتی که از روی نیاز و فقر شدید و اجبار پدرش خوانندگی را از خیابانها شروع می کند اما تقدیر ، کژمدارانه تمام وجود او را در بر می گیرد و در چهل و چهارسالگی به زنی صد ساله شبیه می کند .
ریتم فیلم با تمام رهایی آگاهانه ای که برای سفر در سالها و لحظات گوناگون زندگی این شخصیت برگزیده و از پویایی نسبتاً‌خوبی برخوردار است در میانه های اثر کند می شود اما آنچه وسوسه ی دیدن چندین و چندباره ی این فیلم را در تماشاگر برمی انگیزد هاله ای از نوعی اضمحلال ناخواسته ، نوعی بخت برگشتگی بی معنا و شکلی از شور و عشق به زیستن و بودن و خواندن و نفس کشیدن است . «مارین کوتیار» با آن چشم های برجسته ، با آن گونه های برآمده و صورت گردش بوی‍ژه در سالهای پیری شباهت ویژه ای به «جولیتا ماسینا » بازیگر رویایی فیلم های فدریکو فلینی دارد و بطور ناخودآگاه تصاویر فراموش ناشدنی او را در فیلم هایی چون «جاده» و «جولیتای ارواح» در ذهن زنده می کند .
کوتارد در این فیلم خود را به مثابه ی مجموعه ی متفاوتی از استعدادهای بازیگری عرضه می کند که توانسته است لحظاتی از روح زخمی و بی قیدی نسیان آور پیاف را به تصویر بکشد و شایسته ی دریافت بهترین بازیگر زن از جشنواره ی اسکار باشد .
«زندگی همچون گل سرخ » حال و هوایی شبیه فیلمی چون «دختر میلیون دلاری» (کلینت ایستوود) دارد . درست آن جایی که مخاطب خیال می کند مصیبت های قهرمان اش به پایان رسیده تازه نوبت رسیدن به سخت ترین لحظات فرا می رسد و طعم تلخ فیلم تا روزها و شاید هفته در وجود تماشاگر باقی می ماند .
اما نکته ی جالب اینجاست که بخشی از این غرابت معطوف به رویدادهای سازنده ی زنگی پیاف است که همچون کیمیایی به یاری کارگردان آمده و او را در پرداخت روایت مطلوبش یاری رسانده است .
صدای روح بخش ادیت پیاف در جای جای فیلم روح ما را به نوستالژی سالهایی که شاید حتی متولد نشده بودیم می برد و غمی عجیب بر روح و جانمان هوار می کند . راستی که دم زدن در هوای مصائب پیاف غربت غریبی دارد .
امین عظیمی
http://www.nevisa.blogfa.com/


همچنین مشاهده کنید