جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


دشواری‌های یک کتاب خوب


دشواری‌های یک کتاب خوب
«دست بردن در رمان «تاوان» برای به تصویر کشیدن آن بر پرده سینما کار دشواری بود؛ اما نه به اندازه دست و پنجه نرم کردن با یکی از آثار نفسگیر گراهام گرین!» یادم می‌آید رمان «تاوان» یان مک‌یوئین را اولین بار کمی پس از انتشارش خواندم. در تعطیلات، رمان را با خودم به تایلند بردم و وقتی به نیمه کتاب رسیدم، متوجه شدم دیگر نمی‌توانم قدم از خانه ییلاقی‌ام بیرون بگذارم. رمان «تاوان» بی‌شک یک اثر نوشتاری فوق‌العاده است؛ یکی از بهترین رمان‌های بریتانیایی در ۲۰ سال اخیر.
یادم می‌آید همان زمانی که در خانه ییلاقی رمان را می‌خواندم با خودم فکر کردم فیلم خوبی از روی آن می‌شود تولید کرد. بگذارید اعتراف کنم یکی از معایب فیلمنامه‌نویس بودن این است که به دلیل اقتضای شغل‌تان دیگر نمی‌توانید با آثار ادبی مواجهه‌ بی‌طرفانه‌ای داشته باشید. اقتباس از این رمان فوق‌العاده با دستپاچگی زیادی همراه بود و علاقه زیادی برای تبدیل آن به فیلم وجود داشت. من اما در همان مراحل اولیه در یک ضیافت شام ایده‌های خود را برای اقتباس از رمان با یان در میان گذاشتم و او هم در پایان موافقت کرد با ما همکاری کند. تا به حال از رمان‌هایی به قلم جوزف کنراد، گراهام گرین و مک یوئین اقتباس‌ کرده‌ام و با اطمینان می‌گویم حضور نویسنده رمان در فرآیند اقتباس به عنوان مشاور لطف دیگری دارد که البته در همه مواقع مفید واقع نمی‌شود. مثلاً در دهه ۱۹۸۰ فیلمنامه‌ای بر اساس رمان «کنسول افتخاری» نوشتم که در آن زمان گرین به جای کمک به من، در پشت پرده نقش شعبده‌باز سیرکی را بر عهده گرفته بود که سعی می‌کرد با فوت‌کردن آتش، نمایش را شعله‌ور کند. دست آخر هم در مصاحبه‌ای طولانی با گاردین با عبارات کلی‌اش فیلم را حسابی مورد نوازش قرار داد در حالی که وقتی آخر مصاحبه را می‌خواندید، متوجه می‌شدید گرین اصلاً فیلم را ندیده است! به همین دلیل می‌گویم گراهام گرین در نگارش فیلمنامه «کنسول افتخاری» هیچ کمکی به من نکرد.
کنراد، گرین و مک‌یوئین را در یک کلام می‌توان نویسندگانی دانست که با تکیه بر پیرنگ و شخصیت‌های داستان، خود را پیش نمی‌برند و در آثارشان اتمسفر و فضاسازی خاصی را خلق می‌کنند که کار فیلمسازان را به شدت دشوار می‌کند. درست مانند آثار چارلز دیکنز که اقتباس از آنها هم هرگز کار ساده‌ای نبوده‌ است و گرچه تاکنون اقتباس‌های زیادی از آثار وی به پرده سینما راه یافته‌، اما هیچ‌کدام نتوانسته‌اند در ارائه یک معادل تصویری درست و درمان برای آثار دیکنز روی دست اقتباس دیوید لین بلند شوند. در پیش‌نویس اولیه فیلمنامه که نسخه سینمای‌اش هفتم سپتامبر در انگلستان به نمایش درآمد، از رویکرد ادبی متعارفی استفاده کرده بودم. در آن پیش‌نویس علاوه بر ترکیب پرده دوم و سوم فیلمنامه (بخش مربوط به بندر دانکرک و صحنه‌های بیمارستان)، گره‌گشایی پایانی نیز در بستر داستان مخفی شده بود و فیلم با خاطره‌گویی‌های پیرزنی شروع می‌شد که گهگاه صدایش را هم روی تصاویر می‌شنیدیم. اما جو رایت، کارگردان فیلم ترجیح داد همه چیز را از اول شروع کنیم.
اگر تجربه نویسندگی داشته باشید، می‌دانید که هر وقت کارگردان چنین تصمیمی بگیرد، حق دارید حسابی ناراحت و افسرده شوید. من هم در ابتدا ناراحت شدم اما کمی بعد با خودم گفتم می‌توانم موقعیت پیش آمده را به چشم یک تجربه مهیج نگاه کنم. پس اقتباس از رمان «تاوان» کار توان‌فرسایی بود‍؛ نه به خاطر خود رمان بلکه به خاطر اینکه مجبور شدم دوبار از آن اقتباس کنم. . . در پایان آنقدر به رمان مک‌یوئین وفادار ماندیم که احتمال می‌دادم تهیه‌کنندگان من را به خاطر اقتباسی تا این حد وفادارانه و به دور از خلاقیت‌های فیلمنامه‌نویس از کار بی‌کار کنند. تجربه‌ای که در طول سال‌های گذشته به دست آورده‌ام به من می‌گوید فیلمنامه‌نویس کتابی را باید برای اقتباس انتخاب کند که عاشقش باشد و در طول کار هم باید برای کتاب محبوبش احترام و ارزش قائل شود و آن را دست‌کم نگیرد. این شیوه کارکردن را از همان زمان شروع فیلمنامه‌نویسی در دهه ۱۹۶۰ و خواندن فیلمنامه‌های هرولد پینتر یاد گرفتم و در طول سال‌های فعالیت به صحت و اعتبار آن ایمان آوردم. هرولد پینتر حتی بیشتر از خود نویسنده به رمان وفادار می‌ماند!
ضرب‌المثلی قدیمی وجود دارد که می‌گوید «تبدیل یک کتاب بد به یک فیلم خوب کار آسانی است؛ مشکل جایی بروز می‌کند که پای یک کتاب خوب به ماجرا باز شود». شخصاً با این ضرب‌المثل مخالفم چرا که به نظر من یک کتاب باکیفیت می‌تواند به یک فیلم باکیفیت تبدیل شود منتها توفیق در این کار فوت و فنی دارد که هر کسی آن را بلد نیست!
کریستوفر همپتون
ترجمه: یحیی نطنزی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید