جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


۱۰۱ راه برای تحقیر تماشاگر


۱۰۱ راه برای تحقیر تماشاگر
عاشق» یک کمدی فانتزی با اهداف صرفا تجاری است که به‌منظور جلب تماشاگر، از همه کلیشه‌های سینمای عامه‌پسند به شکلی آزاردهنده بهره می‌جوید.
از همان گام نخست و در مرحله فیلمنامه و روند گسترش داستان، مشکلات رخ می‌نمایند. میان وقایع جاری در فیلم و آنچه درقید زمانی و مکانی آن (ایران در دهه ۸۰ خورشیدی) احتمال وقوعش می‌رود، کمترین شباهتی نمی‌توان یافت. فیلم به شیوه‌ای آشکار می‌کوشد از ترکیب پیرنگ روائی چند فیلم کلاسیک تاریخ سینمای هالیوود و بخشیدن رنگ و بویی ایرانی به آن، معجونی دلچسب برای عامه تماشاگر ارائه دهد اما به‌واسطه ضعف‌های تکنیکی، ساده برگزارکردن کار و این نکته مهم که آن قصه‌های کلاسیک هالیوودی اساسا در جایی مثل ایران قابل اجرا و باورپذیر نیستند در هر گام به آزار تماشاگر منتهی می‌شود.
«عاشق» ترکیبی خام‌دستانه از فیلم‌هایی چون «اشک‌ها و لبخند‌ها»، «بانوی زیبای من»، «سابرینا» و. . . است که با هیچ وصله‌ای به تن شیوه و منش زندگی ایرانی نمی‌چسبد.
همین قصه سیندرلایی در صورت اجرایی درست و فیلمنامه‌ای روان می‌توانست به‌عنوان فیلمی فانتزی در ژانر کودک قابل‌تحمل‌تر باشد اما به‌دلیل گاف‌های بزرگ اجرایی و فقدان منطق روایتی به فیلمی نچسب و بی‌رمق تبدیل شده است.
آن ترانه‌های کودکانه و موزیکال‌کردن تحمیلی فیلم (همراه با حرکات موزون ومحدودیتی که بزرگ‌ترین دختر در میان بچه‌ها در این حرکات دارد)عملا به نقض غرض منجر شده است. «عاشق» با این سروشکل، نه به ادای دینی به آن کلاسیک‌های محبوب سینما شبیه است و نه حتی به سیاق مالوف این دوره «هجویه»‌ای بر آنهاست.
بی‌تعارف تنها کپی‌کاری و گرته‌برداری بی‌سلیقه‌ای از آنها به‌شمار می‌رود. آن هم بی‌توجه به تناقض‌های ایجاد شده از اجرای چنان داستان‌هایی در چنین زمان و مکانی و پرسش‌هایی که از این بازسازی و اقتباس (آیا واقعا می‌شود اسمش را اقتباس گذاشت؟) نچسب به ذهن خطور می‌کند.
فیلم می‌کوشد (یا شاید ناخواسته اینگونه پیش می‌رود؟) که میان خط مرزی مشترک ژانر‌های ملودرام،کمدی و موزیکال حرکت کند و گاه بی‌هیچ دلیل و منطقی تغییر لحن می‌دهد. این تغییر لحن‌های ناگهانی ریتم کلی کار را می‌شکند و به‌همین دلیل، تماشاگر را با فیلمی آشفته، سردرگم و بلاتکلیف مواجه می‌کند.
اما همه اینها به کنار، بزرگ‌ترین ایراد فیلم به حضور هانیه توسلی در نقش اصلی، شخصیت‌پردازی و طراحی چهره و لباس این نقش برمی‌گردد. هانیه توسلی را به‌عنوان بازیگر فیلم‌های هنری و روشنفکرانه می‌شناسیم چراکه اساسا فیزیک چهره، لحن سخن گفتن وکنش‌هایش جلوی دوربین مناسب نقش دختران جوان با دغدغه‌های روشنفکرانه است.
مساله کلیشه‌شدن در یک تیپ نیست. پیش از این توسلی در سریال میوه ممنوعه کوشید تا شمایل جاافتاده بازیگری خود در سینما را بشکند و نقشی متفاوت با کارنامه بازیگری‌اش ارائه دهد و اکنون در فیلم «عاشق»، بدترین بازی این بازیگر جوان و با استعداد را شاهدیم.
اصولا نقش و شخصیت دختران خلافکار با گویش خیابانی در سینمای امروز ما به کلیشه‌ای محبوب و چالشی بدل شده و همه بازیگران زن می‌خواهند استعداد و توان بازیگری خود را با حضور در چنین نقش‌هایی به رخ بکشند.
نتیجه کار هم اغلب اغراق‌آمیز و باورناپذیر از کار درآمده است. توسلی با آن شیوه جعلی گویش وکش‌های غریب وآن اسم غریب‌تر (گوگو) در زمره ضعیف‌ترین نمونه‌های ایفای چنین نقش‌هایی است. شخصیت گوگو چنان تخت، مبهم و فاقد پردازش است که هر بازیگر
تازه کار با هر میزان استعدادی از پس آن بر می‌آمد. گذشته تلخ گوگو را تنها لابه لای مونولوگ‌هایش درمی‌یابیم و تغییر رفتار و گفتارش در فیلم به قدری سرسری و بدون پیش زمینه رخ می‌دهد که تماشاگر را با حیرتی مضاعف همراه می‌سازد.
در مورد طراحی لباس و چهره شخصیت هم کمترین فکر و پژوهشی صورت نگرفته است. آیا دختری از طبقه اجتماعی گوگو آنگونه لباس می‌پوشد یا فقط می‌خواهیم از خط قرمزها عبورکنیم؟ چگونه در خانه اعیانی سلیقه و شیوه لباس پوشیدنش با این شدت تغییر می‌کند؟ لحن لمپنی اش طی چه فرآیندی اصلاح می‌شود؟
و. . . به صراحت باید گفت فیلم‌هایی چون «عاشق» که از هیچ منطقی نه در روایت و نه در ساختارو فرم و اجرا تبعیت نمی‌کند، تنها به تحمیق و تحقیر تماشاگر می‌انجامد.
مازیار فکری‌ارشاد
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید