جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


دلسوز و بی تفاوت


دلسوز و بی تفاوت
«وعده های شرقی» ساخته پررمز و راز و استادانه «دیوید کراننبرگ» که در قلمرو نسل اول گنگسترهای روسی لندن می گذرد، اثری است که نسبت به وضع بشری هم دلسوز است و هم بی تفاوت؛ فیلمی که بی بروبرگرد درمیان بهترین فیلم های کارگردان جای خواهد گرفت. درباره «ویگو مورتنسن» هم همینطور می توان گفت؛ شخصیت سخت و پیچیده اش کارهای جادویی بزرگان سال های دور هالیوود را به یاد می آورد. شکی نیست که قدردانی طرفداران کارگردان و عده زیادی از تماشاگران خاص نثار فیلم می شود، اما برای توجه عده بیشتر تماشاگران، به اندازه کافی خون و خشونت و توطئه در فیلم هست.
داستان فیلم، که تقریباً تمام آن بین کریسمس و روز اول سال نو می گذرد، با دو مرگ و یک تولد آغاز می شود. اولین قربانی در یک عملیات گنگستری روسی است که گلوی مردی به طرز وحشتناکی بریده می شود، در حالی که دومی دختر نوجوان روسی است که هنگام زاییدن بچه به ته خط می رسد. مسوول رسیدگی به این دومی آنا ( نیامی واتس) مامای بیمارستان است که به آرامی دفتر خاطرات دختر بیچاره را به خانه می برد.
فیلمنامه نویس « استیو نایت» ( نویسنده فیلمنامه «چیزهای خوب کثیف») از همین شروع ساده به شیوه یی داستانش را لایه بندی و مارپیچی می کند که دیدنش هیجان انگیز است. آنا که به تازگی از دوستش جدا شده است، با مادر ( سینید کیوزاک) و استپان بداخلاق، برادر پدر مرحومش زندگی می کند. آنا کارت یک رستوران محلی روسی را در دفتر خاطرات دختر مرده پیدا می کند، که به امید ترجمه شدن زبان روسی دفتر خاطرات و فهمیدن چیزی از دخترک به آنجا می رود.
غذاخوری کهنه و گرم به دست سمیون اداره می شود، مردی با صدایی نرم و چشم های آبی براق و رفتاری چاپلوسانه. طولی نمی کشد که آنا از این طرف و آن طرف می فهمد که سمیون سردسته مافیای روسی است که از رستوران اداره می شود. جنایت ابتدای فیلم کار همین دسته بود. کریل (ونسان کسل) پسر سمیون مستقیماً با سمیون کار می کند و همینطور نیکلای (مورتنسن) مردی تودار و تروتمیز با لباس هایی نرم و براق که بیشتر راننده است اما به موقعش هر کار کثیفی از او برمی آید.
خاطرات دختر مرده چیزهای زیادی از فعالیت های سمیون معلوم می کند، اینکه او چطور نوجوانان مستعد را از اروپا به کار می گیرد و با وعده کار آنها را به منجلاب می کشاند و درباره خلافکاری های پسرش کریل. نیکلای که به تدریج علاقه خاصی به آنا نشان داده است، عاقبت با سمیون روبه رو می شود که از او می خواهد درباره آنا با عمویش استپان وارد « معامله» شود. عمویی که دفتر خاطرات را خوانده و در بلوف زدن از اینکه سابقاً با کا گ ب همکاری داشته تردید نمی کند. با درهم بافته شدن شبکه فیلمنامه نویس توسط کراننبرگ به طرزی ماهرانه و با ریتمی حساب شده، پیچ و تاب ها و تردیدها و تهدید های داستان هرلحظه بیشتر گره می خورند. هرچه سمیون بیشتر تحت تاثیر مهارت نیکلای قرار می گیرد، اعتمادش به پسر وحشی اش کمتر می شود. خصومت روسیه و چچن، زندان های شوروی سابق که زمینه رشد جنایتکاران را مهیا کردند، اندازه یی که اسکاتلندیارد می تواند با مافیای مهاجران سروکار داشته باشد، به همه این مضمون ها اشاره شده در حالی که درام انسانی هم به پیش رفته است.
چند پیچش داستانی عالی اتفاق می افتد و رخدادها در مسیر دیگری پیش می روند، از جمله یک زدوخورد تا حد مرگ بین دو آدمکش چاقو به دست و نیکلای در حمامی قدیمی در لندن. این اولین باری است که نیکلای برای آنچه پیش می آید آماده نیست و در درگیری خشمگین به نظر می رسد، و خشونت این صحنه در واقع گرایی اش تکان دهنده است، و همین نفسگیرش می کند.
شگفتی ها و مکاشفه ها درست تا پایان معلوم و متقاعدکننده فیلم ادامه پیدا می کند؛ شاید کراننبرگ تا به حال چنین فیلم کنترل شده با لحنی ثابت نساخته باشد. در این رابطه هنرپیشه های مختلف بین المللی تا حد زیادی کمک بزرگی بوده اند، بازیگرانی که با تخیلی درخشان انتخاب شده اند. نیامی واتس صحنه نمایشی بخصوصی ندارد اما باز هم روانی و آزادی احساسی نشان می دهد که همدلی آنی تماشاگر را طلب می کند.
ونسان کسل در اوج کار خود است، شگفت آور نیست که او در نمایش آدمی خارج از کنترل خوب است اما در نشان دادن تزلزل شخصیت کریل و احساسات تحریک شده اش نسبت به نیکلای واقعاً موقر ظاهر شده است. بازهم این تصویر ویگو مورتنسن است که از بازی اش در فیلم آخر کراننبرگ « تاریخچه خشونت» هم فراتر می رود. او پرتره یی محکم از مردی هوشیار و کم حرف را به نمایش می گذارد که همیشه منتظر است زمانش برسد؛ هرگز دست هایش را نشان نمی دهد و در یک لحظه به شکلی مبهم می گوید «من همیشه تو منطقه زندگی می کنم». خب، این حرف در جایش معنی می دهد. فیلم تماماً در انگلستان فیلمبرداری شده است. دست های آشنای کراننبرگ، نماهای بلند پیتر سوشویتزکی فیلمبردار، طراحی صحنه کارول اسپایر، طراحی لباس دنیس کراننبرگ و تدوین رونالد سندرز تصاویر زیبایی خلق کرده اند و موسیقی هاوارد شور با قدرت به کمک حس دسیسه و معما آمده است.
تاد مک کارتی
ترجمه؛ سیدحسام فروزان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید