جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


کاشفم باش


کاشفم باش
● درباره کتاب «زندگی مطابق خواسته تو پیش می رود» نوشته امیرحسین خورشیدفر
قبل از آنکه خودسرانه و به واسطه دانسته های پیشین مان که در اثر تکرار، همچون بدیهیاتی ازلی در ذهنمان حک شده اند، داستان های مجموعه «زندگی مطابق خواسته تو پیش می رود» را بررسی کنیم، آسوده خاطر و با فراغ بال بیشتری اجازه می دهیم تا داستان ها به ما بگویند، چگونه بخوانیم شان و چگونه استنباط شان کنیم.
چنین شیوه ای مانند برخورد متقابل دو موجود زنده و با خاصیت دوسویه بودن ارتباط، ذهن منتقد را از تمرکز بر پیشداوری هایش منحرف می کند و اجازه می دهد تا متن آزادانه با او سخن بگوید. برخی از متون به علت عبوسی بیش از حد یا بسته بودن در دایره تنگ معانی شان زیر بار چنین رابطه ای نمی روند و منتقد به ناچار از جایگاهی شخصی تر با آنها مواجه می شود اما داستان های خورشیدفر متعلق به دسته ای هستند که خواننده را به سمت رابطه ای متقابل سوق می دهند و به این ترتیب از ما می خواهد در مقابل «اثر گشوده» امبرتو اکو، «خواننده ای با آغوش گشوده» باشیم تا در ایجاد و گسترش معانی تازه تر، یاریگر متن باشیم.
مانند گفت و شنودی مکمل که اثر، بنا به ماهیتش آغازگر آن است و ذهن گشوده، آماده دریافت کلیدهای ورود به جهانی است که اثر به رویش می گشاید. مهمترین این کلیدها که داستان آخر مجموعه «عشق آقای جنود» ما را به آن رهنمون می شود «لذت کشف» است و اهمیتی که کاشفان دارند.
کاشف شاید زنی است پرسه زن که در کوچه پس کوچه های شهر، تصاویر بدیع را می جوید تا همچون کلکسیونری تیزبین، آنها را به گنجینه ذهنش بسپارد و از درک روابط پیدا و پنهان میان عناصر آن تصاویر، غرق لذتی شود که تنها هنرمندان به واسطه خلق آثارشان با آن آشنایند یا کتاب فروشی است که به فروش کتاب هایش رضا نمی دهد یا خریداری است که در کنج تاریک کتاب فروشی، خاک کتاب قطوری را می تکاند یا خواننده ای که با کشف همانندی یا افتراق افکارش با آن چه که به دقت بیان شده، لحظاتی بر صفحه ای که می خوانده می ماند.
درک لذت کشفی که هدف ویژه یا فایده معینی در پی ندارد به نحوه تولید متن به وسیله مولف رهنمونمان می کند. فرآیند تولید ادبی، دلمشغولی اصلی پی یر ماشری، ناظر بر تولید متن به وسیله مولف یا تبدیل مصالح خام ایدئولوژیک با استفاده از ابزار ادبی است.
این عقیده که متن با قصد قبلی خلق نشده بلکه تحت شرایط معینی تولید شده است، در هرگونه پژوهش عقلانی قابل تعمق است. موضوعات پژوهش از قبل وجود ندارند بلکه در فرآیند تفکر به وجود می آیند. این نوع تعمق چیزی فراتر از تجسس و کنجکاوی است زیرا هدفش بسط اندیشه به واسطه پی بردن به رموز تازه تر و یافتن تضادها و افتراق هاست نه افزودن بر آگاهی و دانسته ها.
مشابه همان پرسه زنی که پیشاپیش نمی داند در جست و جوی چیست، داستان ها با هل دادن کلمات به دقت انتخاب شده به صف جمله ها، شکل گرفته اند و ایده شان یا لااقل تمام ایده شان قبل از نوشته شدن در ذهن نویسنده وجود نداشته، انگاری که توسط او ذره ذره کشف شده اند. با این وجود محدود بودن دایره اکتشاف او به آدم هایی برگزیده، کوچه پس کوچه های قدیمی، رنگ های گرم و حذف آدم های عادی، خیابان های شلوغ و پرترافیک و طیف آبی، او را به کاشفی بدل می کند که اگر نه ایده اش را اما حوزه عملش را پیشاپیش تعیین کرده.
کلید دیگری که متن در اختیارمان می گذارد واژه «جایگزینی» است. جایگزین شدن داوود با نیما پاکنژاد در داستان «یک تکه ابر واقعی» در ذهن دوست داوود، شاید واضح ترین شکل جا به جایی در این داستان هاست که مستقیماً به آن اشاره می شود.
اما از همان جا محو شدن چیزی و پررنگ شدن چیز دیگری به جای آن، به ذهنمان متبادر می شود و توجه مان را برای یافتن موارد پوشیده ترجلب می کند. جایگزین شدن مادر با ماهی عید که حافظه اش چند ثانیه بیشتر نمی پاید، در داستان «فراموشی»، جایگزین شدن دوقلوها با برادرهایی که به هم شبیه اند، شاید برای تاکید بر تفاوت خلق و خو و درونیاتشان در داستان «دوقلوها»، جایگزینی نسیم با عمه اش در داستان «زندگی...»، جایگزینی دامن های زنانه با باتلاق، سطل پر از مار و حفره در داستان «علفزارهای آسمانی» و استعاره های فراوان دیگری که به شکل ورق بی بی لای کتاب دعا، مجسمه بزرگ وسط پارک، عینک زدن برادر بزرگ تر و دوراندیشی او و... این استعاره ها آن قدر قابل بسطند که می توانیم کل داستان ها را استعاره از چیزهایی بدانیم که به خاطر ماهیت غیردقیق بودنشان لازم است به آن صورت بیان شوند. استعاره حذف عبارت اصلی و جایگزین شدن آن با عبارتی دیگر است که باعث می شود با کشف رابطه بین دو عبارت (آن که حذف شده و آن که باقی مانده) با انباشت معانی مواجه شویم. تقریباً در تمام داستان های این مجموعه با حذف سخن اصلی و بیان عباراتی رو به رو هستیم که نویسنده ناخودآگاه یا آگاهانه تلاش کرده از چینش آنها سخن اصلی را به شکلی پرمایه تر به ذهن متبادر کند.
در داستان «رنگ های گرم» با حضور صحنه هایی از یک فیلم، برخلاف گفته والاس استیونز که معتقد است چیزی به عنوان استعاره یک استعاره وجود ندارد، با استعاره یک استعاره مواجه هستیم. پسرک فیلم که از مگسک تفنگ، مادرش را نشانه گرفته، جایگزین راوی می شود و راوی خود استعاره ای از مدل فروید است.
دوست یک دست خانواده (در فیلم) جایگزین دوست مادر راوی است و خود او جایگزین رقیب پسرک است. در داستان «روح»، نیما به مرور شبیه شهاب می شود تا شاید بر ارتباط ویژه بین خواهر و برادر تاکید شده باشد. قاب عکس داستان «همسایه» جایگزین صحبت های دور و درازی می شود که در نبود آن قاب باید بین دو زن رد و بدل می شد تا فضای لازم داستان ایجاد شود.
اگر استعاره، انحراف از هنجارها باشد، هر چه درجه این انحراف بزرگ تر شود، استعاره برجسته تر است و بیشتر به پیش زمینه رانده می شود. جور شدن پیچ و مهره با وجود تفاوت فاحش بین کلمات و منظوری که گوینده (داوود) قصد انتقالش را دارد، به علت کثرت استعمال، کارکردی بیشتر از چیزی که جایگزین آن شده ندارد اما جایگزینی دود سیگار به جای حرف زدن با مادر (داوود می گوید به جای حرف زدن، مانند سرخ پوست ها دود سیگارم را به هوا فرستادم) به علت تازه بودن، برجسته می شود و بعد که به زعم او تکه ابری از مقابل پنجره خانه شان، مقابل پنجره خانه شیرین می رود، همین اتفاق تکرار می شود تا شیرین بگوید؛ «حالا می توانم قیافه سرخ پوستی تو را مجسم کنم.» و ارتباط بین آن دو شکل می گیرد.
داستان های این مجموعه عموماً با شیوه هایی نظیر ایجاد تحول (بر هم زدن تعادل و برقراری دوباره آن) به الگوهای متعارف داستان نویسی نزدیک نمی شوند، بلکه با کوشش در جهت گسترش معنا به فرمی مناسب درونمایه شان دست می یابند. کوشش برای یافتن معنایی واحد و منسجم در این داستان ها، آن طور که مد نظر ادگارآلن پو بود، کاشفان را دست خالی بر جای می گذارد زیرا با داستان هایی دارای آغاز، پایان و اوج و فرود معین رو به رو نیستیم.
تیرمان هم به هدف معینی اصابت نخواهد کرد زیرا به جای نقطه ای واحد، گستره ای از تصاویر، لحظات و حس های ناشناخته ای که در جست و جوی شگرف آدم ها در برابرشان متجلی می شود، سیبلی بدون دایره های متحدالمرکز، در افق وسیعی برابرمان می گستراند که چشم دواندن برای یافتن نقطه مرکزی، شانس زدن هدفی آسان یاب را از ما سلب می کند.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید