شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


لوح محفوظ


لوح محفوظ
ناپرهیزی كرده برای ملاقات دوستی به چاپخانه رفته بودم. حرفچینها با چشمهای بی خوابی كشیده و دستهای سیاه و روغنی جلو میزهای خانه ـ خانه ای كه بی شباهت به طبله عطار و هزار پیشه زوار حضرت رضا نبود ایستاده و مانند مزغهای دكان علافی كه از روی بساط دانه چینی كنند، حروف سربی را یكی یكی برداشته به وصال یكدیگر می رسانیدند.
گروهی نیز حرفهایی را كه ساعات متمادی در آغوش هم خفته و در نتیجه این بوس و كنار طولانی یكی از روزنامه های چهار صفحه ای را در چاپخانه بیرون داده بودند از بغل هم سوا كرده به خانه های مخصوص خود پرت می كردند.
من كه تا آن روز درست چاپخانه را تماشا نكرده بودم. ناچار سیگاری آتش زده روی دست حروفچینها مشغول گردش شدم.
پسرك لاغری كه از سرفه های خشكش معلوم بود گاز سرب درست و حسابی به ریه هایش خدمت كرده،‌در حالیكه با رفقایش گرم صحبت بود مانند ماشین خودكاری حروفها را جدا كرده به جای خود پرت می كرد.
پهلوی دستش سه فطعه حروف چیده شده به اندازه یك قوطی سیگار اشنو دیده می شد، كه دور آنها را برای جلوگیری از بهم ریختن با نخ قند محكم بسته بودند.
ظاهراً می بایستی پسرك آنها را نیز مانند سایر ستونها پخش كند ولی برخلاف تصور من كارش را تمام كرد و ابداً دستی به تركیب آنها نزد.
من كه كنجكاویم تحریك شده بود پسرك را مخاطب ساخته گفتم:
ـ مگر هنوز با اینها كار داری؟
ـ نه.
ـ پس چرا پخششان نمی كنی؟
لبخندی زده گفت:
ـ فعلاً كاری به اینها نداریم ولی غالباً محتاج می شویم عین همین عبارت را بچینیم و چیدن آنها لااقل چند دقیقه وقت لازم دارد. به این مناسبت برای اینكه مجدداً ناچار به تهیه آنها نشویم پخششان نمی كینم.
همین كه پسرك برای شستن دستهای آلوده خود به كنار حوض رفت من در اثر تحریك كنجكاوی، نزدیك قطعات مزبور شده و با آنكه عادت به وارونه خواندن حروف نداشتن به زحمت زیاد موفق به خواندن آنها شدم.
«....به قراری كه اطلاع یافته ایم مشارالیه از مأمورین جدی و عفیف و لایق و پاكدامن بوده و در مدت خدمت خود همواره در فكر رفاه و آسایش مردم بوده اند امیدواریم نامبرده بر خلاف مأمورین و متصدیان ماقبل خود خدمات گرانبهایی به این استان كرده و رضایت خاطر اهالی را به نیكوترین وجهی فراهم نمایند. ما مقدم ایشان را صمیمانه تبریك می گوییم.»
قطعه دوم كه با حروف نسبتاً درشت تری چیده شده بود متضمن این عبارت بود:
«......گذشته از وارده های شكایت آمیزی كه در این چند روزه از تجاوزات و اعمال ناشایست مشارالیه به دفتر روزنامه رسیده اخیراً تلگرافی نیز به امضای یكصد نفر از معاریف و معتمدین و وجوه اهالی در مورد سوء رفتار مشارالیه به دفتر روزنامه واصل گردیده كه تاكنون بعلت ضیق صفحات از درج خودداری نموده ایم.
ما نظر وزارت مربوطه را به این قسمت جلب نموده انتظار داریم نسبت به احساسات و افكار عمومی توجه بیشتری مبذول فرمایند. خود ما نیز در این باره نظریاتی داریم كه انشاالله در شماره های آینده به تفصیل بیان خواهیم كرد.»
قطعه سوم از همه شیرین تر بود:
«.....بالاخره در اثر مذاكرات خیرخواهانه این روزنامه، مركز تصمیم گرفت به تعدیات این عنصر كثیف و نالایق خاتمه داده و مردم ستمدیده این استان را از چنگ چنین مأمور خطرناكی رهایی بخشد. مشارالیه نه تنها در زمان تصدی خویش كار مفیدی انجام نداد بلكه باری هم بر سایر بارهای ما افزود. اصولاً متعجبیم كه مقامات مربوطه چگونه راضی می شوند این زالوهای خونخوار اجتماعی را با آن همه سوابق ننگین شاغل مقامات حساس گردند؟...»
وقتی از خواندن قطعات بالا فراقت یافتم پسرك حروفچین مراجعت كرده بود. من كه تصور مورد استعمال صحیح قطعات فوق را نیافته بودم، رو به جانب او كرده گفتم:
ـ بالاخره نگفتید اینها را در چه موقعی استعمال می كنبد.
پسرك در حالیكه دستهای خیسش را با پیشدامن كثیف خشك می كرد لبخندی زده گفت:
ـ خوب گوش كنید، وقتی مأموری از تهران وارد می شود پشت خبر ورودش قطعه اول را
می چینیم و اگر احیاناً در پرداخت مطالبات! مدیر روزنامه تعلل ورزید قطعه دوم را نیازش
می كنیم و مورد استعمال قطعه سوم موقعی است كه مأمور دیگری به جای او منصوب
می شود. در این وقت دنبال حركت مأمور اولی این قطعه را نیز به دستور مدیر روزنامه چاپ می كنیم. دردسرتان نمی دهم تا به حال هیچ مأمور مادر مرده ای نبود كه قطعات سه گانه فوق را به ترتیب به خوردش نداده باشیم!....
هنوز حرف پسرك تمام نشده بود كه یكی از حروفچینهای پیر كه ظاهراً سمت استادی و كارفرمایی داشت با لحن عادی گفت:
ـ محمد كمتر حرف بزن، زودباش قطعه اول را بیاور كه با گذاشتن خبر ورود آقای رئیس دارایی، روزنامه برای چاپ حاضر است.
پسرك به شنیدن این حرف، چشمك پرمعنایی به من زده قطعه اول را مثل برق به دست استاد رسانید!
● شناسنامه فریدون توللی
▪ نام: فریدون
▪ نام خانوادگی: توللی
▪ محل تولد: شیراز
▪ تاریخ تولد: ۱۲۹۶
▪ تاریخ وفات: ۱۳۶۴
▪ نام فرزندان طبع: التفاصیل، كاروان، عجائب‌الفضائب، رها، نافه، پویه، شنگرف
فریدون توللی
برگرفته از: توللی، فریدون. «لوح محفوظ». دریای چوهر، تألیف مهد حمیدی. جلد اول. تهران،؛ امیر كبیر، ۱۳۴۸
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید