شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دو ملت زیر سایه خدا


دو ملت زیر سایه خدا
یك روز پس از روشن‌شدن نتایج انتخابات امریكا، آقای توماس فریدمن كه همیشه از جنگ و سیاست‌های آقای بوش حمایت می‌كرد، ناگهان با ملاحظه دیدگاه‌های بنیادگرایانه هواداران بوش در انتخابات و سوءاستفاده از آنها، تغییر جهت داده و به این نتیجه می‌رسد كه آنها با آرای خود درصدد دستیابی به امریكای دیگری هستند و درواقع حضورشان در صحنه انتخابات به منزله رفراندومی تلقی می‌شود كه خواهان تجدیدنظر در قانون‌اساسی امریكاست.
اعترافات فریدمن نشان داد امریكایی كه درصدد تك‌قطبی‌كردن جهان، یك دست‌كردن و هژمونی جهانی بود، اكنون در درون، دچار تفرقه و دوقطبی آشكاری شده كه ابعاد ایدئولوژیك و فرهنگی نیز پیدا نموده است.
توصیه او به نیروهای دموكرات این است كه آنها نیز باید از این نیروی مذهبی در جهت پیشرفت و ترقی استفاده كنند.
از آنجا كه دكترین آقای بوش در همسایگی ما قرار دارد، بر آن شدیم با ترجمه این مقاله هموطنان را در جریان تغییرات "به‌سوی امریكایی دیگر" بگذاریم.
به قول مادربزرگم، دست‌كم هنوز سلامت هستم...
من اغلب مقالاتم را با مصاحبه با خودم ‌آغاز می‌كنم. همین كار را دیروز هم انجام دادم و از خودم پرسیدم: چرا وقتی جورج بوش پدر در انتخابات، مایكل دوكاكیس(Michael Dukakis) را شكست داد و یا حتی وقتی همین جورج بوش پسر بر ال‌گور پیروز شد، من تا این اندازه احساس افسردگی نكردم؟ چرا دیروز وقتی از خواب بیدار شدم، آنقدر ناراحت بودم؟
پاسخ: هرچه با جورج بوش پدر اختلاف‌نظر داشتم، به انتخاب سیاست درست مربوط می‌شد. او كارهای زیادی انجام داد كه من بعدها آنها را ستایش كردم و هنگامی‌كه جورج بوش پسر، چهارسال قبل پس از یك دوره میانه‌روی و سپس حركت به سمت محافظه‌كاری پرشور موفق به پیروزی در انتخابات گردید، فرض كردم آنچه در مورد پدر وی فكر می‌كردم، در مورد او نیز صادق خواهد بود (یك فرض غلط) اما آنچه دیروز مرا ناراحت كرد این احساس بود كه نتیجه انتخابات اخیر را فوجی از رأی‌دهندگان تعیین كردند كه تنها سیاست‌های مطلوبشان با من متفاوت نیست، بلكه اصولاً به‌دنبال ایجاد امریكای دیگری هستند. موافق نبودن ما تنها به آنچه امریكا باید انجام دهد خلاصه نمی‌شود بلكه این مخالفت به ماهیت امریكا ربط دارد.
آیا اینجا كشوری است كه در گرایش‌های جنسی افراد و نوع ازدواجی كه میان خود برقرار می‌كنند دخالت نمی‌ورزد؟ آیا اینجا كشوری است كه به یك زن اجازه می‌دهد بر جسم خود كنترل داشته باشد؟ آیا اینجا كشوری است كه مرز جداكننده میان كلیسا و حكومت به نحوی كه از پدران بنیانگذار امریكا به ما رسیده باید دست نخورده و نفوذناپذیر باقی بماند؟ آیا اینجا كشوری است كه در آن مذهب، علم را لگدمال نمی‌كند؟ و از همه مهم‌تر آیا اینجا كشوری است كه رئیس‌جمهور آن باید از تمام نیروی اخلاقی خویش برای متحد ساختن ما استفاده كند و نه برای ایجاد تفرقه میان ما و همچنین جداكردن ما از بقیه دنیا؟ زمانی این انتخابات چندان هیجان‌انگیز نبود. در گذشته، هیچ‌یك از مشكلات حقیقی كه ملت ما با آن روبه‌روست مورد بحث واقعی و جدی قرار نمی‌گرفت. اما ناگهان، بدون هیچ‌گونه هشداری، این انتخابات به سمت طرح تمام مسائل كشیده شد. بخشی از این وضع بدان علت پدید آمد كه بسیاری از كرسی‌های دیوان‌عالی اكنون خالی است و قضات آن باید ازسوی رئیس‌جمهور آینده معین شوند. بخش دیگر بدان سبب بود كه طرفداران بوش به‌قدری با شدت و حدت به‌دنبال وضع قوانین درباره مسائل اجتماعی و گسترش دامنه مذهب هستند كه گویا درصدد بازنویسی قانون‌اساسی می‌باشند، نه انتخاب یك رئیس‌جمهور. من ابتدا تصور می‌كردم برای شركت در انتخابات ‌نام‌نویسی كرده‌ام ولی هنگامی‌كه برای رأی‌دادن به محل مربوطه رفتم، با چیزی شبیه مجلس اصلاح قانون‌اساسی روبه‌رو شدم.
نتایج انتخابات هم این مطلب را تأیید كرد. باوجود عملكرد بسیار ضعیف در جنگ عراق و ركود اقتصادی، آقای بوش در همان ایالت‌هایی كه چهارسال قبل رأی آورده بود، دوباره پیروز شد؛ گویا اصلاً هیچ اتفاقی نیفتاده است. چنین به نظر می‌رسد كه مردم این ایالت‌ها اصلاً به عملكرد بوش رأی نمی‌دهند و در دادن رأی فقط به این توجه می‌كنند كه طرفدار كدام تیم هستند. این یك انتخابات نبود، بلكه تنها تشخیص هویت مناطق مختلف به‌شمار می‌آمد. حاضرم شرط ببندم كه اگر نام بوش و كری بر روی این انتخابات نبود و فقط از رأی‌دهندگان سوال می‌شد "آیا شما تلویزیون فاكس(Fax TV) تماشا می‌كنید یا روزنامه نیویورك تایمز می‌خوانید"، نتیجه دقیقاً به همین شكل میان دو طرف تقسیم می‌شد.
مشكل من با بنیادگرایان مسیحی طرفدار بوش، انرژی معنوی آنها و یا اعتقاد من به یك مذهب متفاوت نیست. مشكل در شیوه استفاده آنان از این انرژی مذهبی برای تشویق تفرقه، "نابردباری" و مداراستیزی در داخل و خارج امریكاست. من به این انرژی اخلاقی، احترام می‌گذارم، ولی دوست دارم نیروهای دموكرات نیز راهی برای استفاده از آن در راه اهداف متفاوت پیدا كنند.
نظریه‌پرداز سیاسی دانشگاه هاروارد، مایكل جی. سندل(Michael J.Sandel) می‌گوید: "دموكرات‌ها انحصار تأمین منابع اخلاقی و معنوی سیاست امریكا را به جمهوریخواهان واگذار نموده‌اند. حزب آنها هرگز سر بلند نخواهد كرد، مگر آن‌كه دوباره بتواند كاندیداهایی را معرفی نماید كه قادر به تحریك عواطف اخلاقی و روحانی مردم باشند. اما حزب همچنان باید از آنها درراستای مقاصد پیش رو و مترقی در امور داخلی و خارجی بهره‌برداری كند."
هنگامی كه از سیاست سخن گفته می‌شود، من همیشه یك شعار ساده دارم: هرگز خود را در موقعیتی قرار ندهید كه حزبتان فقط وقتی پیروز گردد كه كشورتان شكست می‌خورد. در این مقاله، من هرگز آرزو نمی‌كنم جورج بوش در برنامه‌های خود با شكست روبه‌رو شود تا دموكرات‌ها بتوانند دوباره به صحنه بازگردند. اگر روزی بازگشت مجدد دموكرات‌ها به صحنه محقق شود، این بازگشت نباید به خاطر موفق‌نبودن طرف مقابل و سقوط كشور به ورطه یك بحران همه‌جانبه باشد، بلكه آنها باید نامزدی را معرفی نمایند كه بتواند با انتقال یك پیام مثبت و برقراری ارتباط با قلب سرزمین امریكا، به پیروزی دست یابد.
صحبت‌های زیادی در جریان است كه آقای بوش برنامه‌ای برای پیشبرد سیاست‌های راست‌گرایانه افراطی خود در سر دارد. بله، البته كه او برای این كار برنامه دارد، ولی در عین حال، وی یك وعده ملاقات نیز در پیش رو دارد؛ ملاقات با تاریخ. اگر آقای بوش بتواند جنگ در عراق را به سرانجام برساند، راه‌حلی برای غلبه بر بحران مالی كشور پیدا كند ـ كه تنها از راه همكاری دو حزب رقیب و اتخاذ یك سیاست مالی عاقلانه، امكان‌پذیر است ـ قدرت رقابت امریكا را ارتقا بخشد، از دستیابی ایران به قدرت هسته‌ای جلوگیری كند و برای بحران انرژی كشور نیز چاره‌ای بیندیشد، تاریخ خواهد گفت كه وی از برنامه خویش برای دستیابی به نتایج بزرگ بهره جست. اما اگر او باز هم به كاهش مالیات‌ها ادامه دهد و از حل مشكلات اصلی كشور ناتوان باشد، وعده ملاقات وی با تاریخ بسیار ناخوشایند خواهد بود؛ حال برنامه وی هر چه می‌خواهد باشد.
نویسنده: توماس فریدمن (Thomas Friedman)
منبع: نیویورك تایمز، ۴ نوامبر ۲۰۰۴
ترجمه: مهندس لطف‌‌الله میثمی
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران


همچنین مشاهده کنید