یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کارگردان عصر فروپاشی


کارگردان عصر فروپاشی
درمرگ سیاستمداران كهنسال روسیه، چشم ها تنها به عقربه زمان و گردش روزگار دوخته می شود. وقتی آخرین بازمانده كمونیست ها سر بر بالین خاك نهاد، شهروندان روس طعم زندگی جدید را چشیدند.
سال ۱۹۸۴ درست ساعتی بعد از مرگ كنستانتین چرننكو، رهبر حزب كمونیست اعلام كردند كه مردم روسیه اجازه یافتند به خرید بروند. پیش از این، همه چیز در اختیار دولت بود حتی زندگی شخصی افراد. اگر كسی به خرید می رفت و صورتحساب او بیش از ۱۰ دلار می شد، باید ۱۰ سال زندان را تحمل می كرد.
اكنون از آن روزگار نیز بیش از ۲۰ سال گذشته است. باز همه چیز در سرزمین شوراها تغییر یافته است. هفته گذشته «بوریس یلتسین» نخستین رئیس جمهور روسیه پس از فروپاشی شوروی در مسكو درگذشت. روسیه و مسكو در برهه مرگ یلتسین آخرین درجه از تغییر را در چهره خود به نمایش گذاشت.
شهری كه در آن خرید و فروش ارز قانونی است، بانك ها فعالیت دارند، مغازه های شخصی پر از جنس و كالا هستند و اتومبیل های ساخت ۲۰۰۷ در خیابان ها جولان می دهند. درست یا نادرست از دید شهروندان روسیه این ها، چیزهایی هستند كه از سال های پرتلاطم ریاست جمهوری یلتسین بر روسیه به میراث مانده اند.
فقر در عین آزادی. دولت یلتسین قواعد زندگی در روسیه را دگرگون ساخت. یلتسین چندان كه پنداشته می شد نامحبوب نبود. پس از مرگ اش، جانشین او «ولادیمیر پوتین» با احترام از او یاد كرد. میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی كه به دست یلتسین بركنار شد، درباره او گفت: «او یك تراژدی سرنوشت بود.»
این دو اظهارنظر كه از جانب دو فردی كه قبل و بعد از یلتسین رهبری روسیه را در دست داشته اند، حاكی از آن بود كه روس ها از زمینه های فراوانی برای به خاطر سپردن یلتسین برخوردارند.
بوریس یلتسین را باید رئیس جمهور فزونی ها و كاستی ها دانست. او كسی بود كه برای كشورش آزادی، فقر و هرج و مرج را به ارمغان آورد. او هرچند به مردم روسیه برای نخستین بار در تاریخ شان فضای باز را هدیه كرد و سپس وقایع را طوری رهبری كرد كه بعدها اینگونه به نظر رسید كه دیگر وجود ندارد.
● از اقتدار تا افول
یلتسین در مقام یك سیاستمدار لحظات خارق العاده ای را در كارنامه خود ثبت كرد. شاید بزرگ ترین آنها، لحظه ای بود كه بر روی تانكی مقابل ساختمان سفید پارلمان در مسكو ایستاد و اعضای حزب كمونیست را كه كودتای آگوست ۱۹۹۱ را ترتیب داده بودند به مبارزه طلبید و به این ترتیب آخرین پتك را بر پیكر امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی كوبید. اما در كنار اینها او به عنوان یك دولتمرد، كاستی های عمیقی هم داشت.
او اگرچه در ماجرای مقابله با كمونیست ها جسارت وافری از خود نشان داد، اما خیلی زود وقتی اداره امور كشور را به دست گرفت تغییر رفتار داد. او پس از آن كه در دام الكل گرفتار شد، كشور را به دست گروهی از دوستانش سپرد و آن را به سمتی كه دلخواه آنها بود رهنمون شد.
یلتسین را برخی ناظران روس مرد شعله ها دانسته اند كسی كه ناگهان شعله ور می شود و چرخ سیاست را به سویی دیگر می چرخاند و از سوی دیگر مردی كه می تواند یك عنصر منفعل به تمام معنی باشد.
شاید برای روس ها و همه دنیا هرگز فراموش نشدنی نباشد كه او چگونه به خودش و كشورش توهین كرد وقتی كه مشغول باده گساری همراه با یك اركستر بود درحالی كه همان موقع رئیس جمهوری ایرلند منتظر او بود تا درباره مسائل مهمی با رهبر كرملین گفت وگو كند. اما دیگر یلتسین خسته تر از آن بود كه بتواند از اتاق خود خارج شود.
آنچه كه بوریس یلتسین را چهره ای ساخت كه در اذهان بماند دو چیز بود؛ اول نقش او به عنوان یك اصلاح گرا در ساختار اتحاد جماهیر شوروی و دوم این كه او نخستین كسی بود كه با انتخابات بر سر كار آمد. كسی كه در نخستین انتخابات آزاد در روسیه به عنوان رئیس جمهوری شناخته شد.
بی خوابی مزمن در كنار بلندپروازی های یلتسین موجب می شد او بسیار سخت كار كند و همین باعث شد او خیلی زود پیرتر از آنی كه بود به نظر برسد. او یك بار نوشت: «كشورم بدون فردی مثل من نمی توانست تغییر كند.» او اگر چه دموكراسی را برای روسیه به ارمغان آورد اما كمتر زمانی پیش آمد كه بخواهد انتخابی آزاداندیشانه داشته باشد و به هر وسیله ای دست می یازید تا حكومت خود را حفظ كند.
در اكتبر ۱۹۹۳ یك بار دیگر تانك ها ساختمان پارلمان را احاطه كردند. این بار نیز دستور از جانب یلتسین صادر شده بود. اما این بار او در قالبی دیگر دست به این كار زده بود این دیگر قالب یك دموكرات نبود. در حمله تانك ها به مجلس ۱۷۸ نفر كشته شدند.
دومین ارمغان نامیمون زمامداری بوریس یلتسین برای كشورش جنگ چچن بود. یلتسین یك سال پس از ماجرای اكتبر ۹۳ به سربازان خود دستور داد به شورشیان جمهوری چچن حمله كنند و گفت: «سگ های وحشی باید نابود شوند.» در حالی كه خود او زمانی وعده استقلال را به آنها داده بود. لشكركشی یلتسین به چچن كه در دسامبر ۱۹۹۴ شروع شد، ۸۰ هزار كشته بر جای گذاشت.
رقمی كه باید برای به جا ماندن او در حكومت رقم می خورد. كشتار غیرنظامیان و نادیده گرفتن حقوق بشر در جنگ چچن موجب شد تصویری غیر دموكراتیك از او برجای بماند و بر این نكته تصریح كند كه یلتسین می خواهد همچنان بر كشورهای استقلال یافته حكومت كند. دو سال بعد نیروهای روس از چچن خارج شدند و چچن تبدیل به استانی خودمختار شد كه استقلال خود را به طور كامل به دست نگرفت. به این ترتیب دموكراسی یلتسین نوعی دموكراسی خاص خودش مطابق با افكاری بود كه از سال ها حكومت كمونیستی در ذهن او جای گرفته بود.
● دو چهره بوریس
یلتسین مردی محبوب و منفور روس ها بود. مردم روسیه از یك نگاه او را دوست داشتند چون مثل آنها در صف غذا می ایستاد، در مترو كنار آنها سوار می شد، سخنرانی های آتشین می كرد و...اما بعدها همان مردم فقط می خواستند او برود. نظرسنجی ها هر روز از افول محبوبیت او حكایت داشت. زیرا دیگر چهره سیاستمدارانه او را نمی دیدند.
او قول داده بود جنگ چچن را به سرانجام برساند اما در این كار موفق نشد. قول های اقتصادی داده بود اما اقتصاد روسیه روز به روز زوال بیشتری می یافت. تنها كسانی كه به دایره دولت نزدیك بودند رفاه داشتند و بقیه مردم در فقر به سر می بردند. بحران اقتصادی در سال ۱۹۹۸ تا آنجا بالا گرفت كه دولت یلتسین نتوانست وام ها و بدهی های خود را پرداخت كند. سال ۱۹۹۹ برای یلتسین و دولتش، سالی پر از بحران و تنش بود. تنش هایی كه او را مجبور كردند سرانجام با استعفای خود مردم روسیه را شگفت زده كند.
در ابتدای این سال جنگ كوزوو روی داد. یلتسین در این جنگ آشكارا رویاروی ناتو ایستاد. در فوریه این سال پارلمان، یلتسین را به خاطر عملكردهایش زیر سؤال برد. او در ماه آگوست پوتین را كه تا آن زمان در اداره امنیت و اطلاعات روسیه بود به عنوان نخست وزیر خود برگزید و به او گفت تمایل دارد جانشین اش باشد. او پیش از انتخاب پوتین برای بار چهارم نخست وزیر خود را به همراه كابینه اش اخراج كرد. یك ماه بعد او دوباره نیروهایش را به چچن فرستاد و پس از آن نیز استعفا كرد و حكومت را به پوتین سپرد.
او بعد ها درباره جانشین خود گفت: خوشحال است كه پوتین به جای او نشسته است چون تنها او بود كه می توانست سامانی به اوضاع روسیه ببخشد. او در متن استعفای خود خطاب به مردم روسیه گفت: «حكومت را در حالی ترك می كنم كه هرچه می توانستم، انجام دادم. اما این كار را به خاطر سلامتی ام نمی كنم. برای آن استعفا می كنم كه مشكلات متعددی دست به دست هم داده اند. كنون مردی از نسلی جدید جای مرا پر می كند، نسلی كه می تواند بیشتر و بهتر از من كار كند... من ریاست جمهوری روسیه را به نخست وزیر آن ولادیمیر وویچ پوتین می سپارم.»
● گریزان از حزب و نهاد
بوریس یلتسین در طول حكومت اش و از زمانی كه با ادعای دموكراسی پا به عرصه ریاست جمهوری روسیه گذاشت، هرگز وارد هیچ حزب و گروهی نشد و خود نیز هرگز هیچ جنبشی را بنا ننهاد. او در ۹ سال حكومت خود بیشتر شبیه حاكمان سنتی روس، مستبدانه رفتار می كرد. پارلمان را نادیده می گرفت، به نصایح دیگران عمل نمی كرد و آن گونه تصمیم می گرفت و عمل می كرد كه خود می خواست. در این مدت همكارانش او را «رئیس» خطاب می كردند.
نقش یلتسین در صحنه های بین المللی نیز بیشتر پیرو مزاج متلون او بود. او اگر چه زمانی كشورش در تضاد با آمریكا بود، اما خود همواره دوستی اش را با بیل كلینتون حفظ می كرد. تصاویر زیادی از روابط دوستانه این دو موجود است. یكی از آنها نشان می دهد كه چگونه بیل كلینتون ساكسیفون می نوازد و یلتسین به آن گوش می دهد.
یلتسین سال ۱۹۳۱ در خانواده ای فقیر در روستایی در كوه های اورال زاده شد. او در ایام تحصیل دانش آموز و ورزشكاری نمونه بود. آنقدر فنون والیبال را خوب می دانست كه قادر بود مقابل بهترین تیم های كشور بازی كند. اما همواره از روحیه ای آشوبگر نیز برخوردار بود. در خلال جنگ جهانی دوم وقتی تنها ۱۱ سال داشت، یك نارنجك دستی را دزدید. اما نارنجك در دستش منفجر شد و او دو انگشت از انگشتان دست چپ خود را ازدست داد.
بوریس یلتسین تا ۳۰ سالگی وارد حزب كمونیست نشد و پس از آن گفت: «اصلاحات ضد استالینی نیكیتا خروشچف مرا برانگیخت تا عضو حزب كمونیست شوم.»
زبان گویا و هوش او رؤسای حزب را خیلی زود به خود جلب كرد، طوری كه در سال ۱۹۷۶ او را به عنوان رئیس حزب كمونیست در استان سورد لوفسك برگزیدند. كمتر از ۱۰ سال بعد رئیس حزب در مسكو می شود، اما به خاطر انتقادهای تند و تیزی كه از گورباچف می كند، سال ۱۹۸۷ از این سمت كنار گذاشته می شود و دوباره به سورد لوفسك باز می گردد، اما در نهایت چرخ روزگار كه حامی اوست، او را به قدرت مطلق روسیه تبدیل می كند.
● سیر زندگی بوریس یلتسین
▪ ۱۹۳۱: بوریس نیكولای ویچ یلتسین در روستای بوتكا در منطقه سوردلوفسك متولد شد. پدرش نیكولای و مادرش كلودیا بودند.
▪ ۱۹۵۶: با نینا گرنیا ازدواج كرد. آنها صاحب ۲ دختر به نام های یلنا و تاتیانا بودند.
▪ ۱۹۷۶: به ریاست حزب كمونیست در سوردلوفسك برگزیده شد.
▪ ۱۹۸۵: جولای - میخائیل گورباچف كه خود تازه دبیركل حزب كمونیست شده، یلتسین را به مسكو می آورد.
▪ دسامبر - به عنوان رئیس حزب كمونیست در مسكو انتخاب می شود.
▪ ۱۹۸۷: ۱۱ نوامبر - به خاطر انتقادات تند خود از گورباچف، از ریاست حزب كنار گذاشته می شود.
▪ ۱۹۸۹: ۲۶ مارس - در میان شگفتی همگان، عضو پارلمان می شود.
▪ ۱۹۹۱: ۱۲ ژوئن - به عنوان نخستین رئیس جمهوری روسیه فدرال انتخاب می شود.
▪ ۱۸ آگوست - در پی كودتا بر ضد وی، تانكی را به جلوی پرلمان می برد تا «از دموكراسی دفاع كند!»
▪ ۱۹۹۳: اكتبر - تانك ها دوباره پارلمان را به دستور او احاطه می كنند و ۱۷۸ نفر كشته می شوند.
▪ ۱۹۹۴: ۱۱ دسامبر - دستور حمله به چچن را صادر می كند.
▪ ۱۹۹۶: ۳ جولای - برای دومین بار انتخابات ریاست جمهوری را می برد.
▪ ۵ نوامبر - برای عمل جراحی قلب زیر نظر یك متخصص قلب آمریكایی قرار می گیرد.
▪ ۱۹۹۸: ۲۳ مارس نخست وزیر و كل كابینه اش را اخراج می كند.
▪ ۱۹۹۹: ۹ آگوست - دیگربار نخست وزیر و كل كابینه اش را اخراج می كند و پوتین را به عنوان نخست وزیر بر می گزیند.
▪ ۳۱ دسامبر - ضمن طلب بخشش و عذرخواهی از مردم روسیه به خاطر اشتباهاتش استعفا می دهد.
▪ ۲۰۰۴: سپتامبر - پوتین را به خاطر سیاست هایش در انتخابات كه منجر به واقعه مدرسه بسلان شد، سرزنش می كند.
▪ ۲۰۰۶: ژانویه - از پوتین دفاع می كند و می گوید بدون دستان قوی او، كشور به جایی راه نمی برد.
▪ ۲۰۰۷: آوریل - مرگ او را فرا می خواند.
بنفشه غلامی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید