جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


خودم را همانطور که هستم دوست دارم


خودم را همانطور که هستم دوست دارم
مروری بر كتاب «گوسفندی كه می خواست بزرگ باشد، خیلی بزرگ»
«برفی یك گوسفند غمگین بود.
چون از گوسفندهای دیگر كوچك تر بود.
او نمی توانست مثل آنها تند بدود یا خیلی بالا بپرد.
پس تصمیم گرفت كه زیاد بخورد
اما هرچه بیشتر می خورد باز هم بیشتر و زیادتر می خواست خیلی زیاد. تا اینكه یك روز...»
این روز برای برفی روز تصمیم گیری است. او باید فكر كند و ببیند چه چیزهایی می خواهد. برفی برای بزرگ شدن همه چیز را می خورد و دیگر حد و حدودی برای خودش قائل نیست.
ژوزف تئوبالد موفق شده در كتاب خود برای خلق داستان از شخصیتی بهره بگیرد كه كودكان خردسال با او صمیمیت بیشتری داشته باشند و با به كارگیری گوسفندی به نام برفی این امكان را ایجاد می كند تا كودكان به راحتی حركات و رفتار آن را درك كنند.
انتخاب شخصیت داستان با توجه به محتوای آن از اهمیت بالایی برای این گروه سنی برخوردار است كه نویسنده به این امر دقت كافی داشته است و به خواسته های كودكان در سنین رشد آنها توجه كرده تا آنها بیشتر بتوانند از این داستان لذت ببرند.
باید توجه داشت كه مخاطبان گروه سنی «الف» در كنار دریافت محتوای داستان و مفاهیم اجتماعی و آموختن آنها در دوره فراگیری زبانی هستند و توجه به این موارد با بهره گیری از تصاویر به درك بهتر آنها كمك خواهد كرد.
كودكان خردسال بسیاری از مفاهیم همچون مقدار زیاد و كم را در دوره های میانی درك می كنند و به كمك داستان می توان چنین مفاهیمی را بهتر به آنها شناساند. در كتاب «گوسفندی كه می خواست بزرگ باشد، خیلی بزرگ» موضوع داستان و شخصیت ها این امكان را به كودك می دهد تا به راحتی تصویرسازی كند و این فضا برای او مهیاست كه با كنش های شخصیت داستان روبه رو شود. داستان از نارضایتی برفی آغاز می شود، گوسفند كوچكی كه از اندازه خود احساس ناراحتی می كند:
برفی آهی كشید و گفت: «من نمی توانم تند بدوم. نمی توانم خیلی بالا بپرم. من كوچك هستم. خیلی كوچك.»
پشمی گفت: «من تو را همین طور كه هستی، دوست دارم.»
اما برفی كه دلش می خواست فقط كمی گنده تر شود، تصمیم می گیرد كه بیشتر از گوسفندهای دیگر علف بخورد و این درست نقطه ای است برای تصمیم گیری برفی كه به نقص خودش غلبه كند و راهی پیدا كند. حتی اگر پشمی به او گفته باشد كه او را همانطور كه هست دوست دارد. این همان مسئله اخلاقی داستان است كه در مقابل برخورد با كودكان، در مقابل نارضایتی آنها و در مقابل ناتوانی هایشان ممكن است بروز كند. اما نكته داستان در این است كه برفی راه را به اشتباه می رود و برای بزرگ شدن، هر چیزی را كه می بیند می خورد و دیگر محدودیتی برای خود قائل نیست و نمی تواند جلوی خودش را بگیرد، هر چند پشمی مدام به او گوشزد می كند كه او كارهای اشتباهی را مرتكب می شود اما برفی آنقدر مشغول است كه دیگر صدای دوستش را نمی شنود و به این ترتیب همه جنگل ها، كوه ها و در نهایت دنیا را با همه كشورهایش می خورد. اما دیگر چیزی نمی خورد و تنها می شود:
«حالا تنهای تنها شده بود. دلش برای درخت ها، چمنزارها و گوسفندهای دیگر تنگ شده بود. دلش می خواست دوباره پشمی را ببیند.
برفی ناراحت بود. خیلی ناراحت. حالش اصلاً خوب نبود، با صدای بلند بع بع كرد. ناگهان... عطسه ای كرد و دهانش باز شد و خیلی باز و...
همه چیزهایی كه خورده بود از دهانش بیرون ریخت.»
به نظر می رسد برفی باید به تجربیات جدیدی دست پیدا كرده باشد. تنهایی برای او تجربه ای بوده كه حد و حدودش را بشناسد و به شناخت خودش دست پیدا كند.
پشمی گفت: «من تو را فقط همین جوری كه هستی دوست دارم.»
این جمله ای است كه پشمی در ابتدای داستان می گوید اما این بار پاسخ برفی متفاوت از دفعه قبل است كه نشان از همان درك شخصی او است.
برفی گفت: «من هم خودم را همین طور كه هستم دوست دارم.»
و این پایان داستان است جایی كه برفی می فهمد هر چه كه هست توانمندی هایی دارد و به باوری از خودش می رسد. ژوزف تئوبالد به عنوان نویسنده و تصویرگر كتاب توانسته داستانی خلق كند تا هنگامی كه كودكان به تصاویر كتاب می نگرند، خود را در فضایی جدید قرار دهند. در چنین كتاب هایی با بهره گیری از متن و تصویرگری مناسب نه تنها به وقت كودكان احترام گذاشته شده است بلكه از این طریق امكانی مهیا می شود تا شادمانی را در كتاب كشف كنند و نگرشی دلپسند در آن بیابند تا به نوعی به درك و دریافت پایدار ارزش كتاب برسند.
از موفقیت های دیگر كتاب علاوه بر مفاهیم و تصاویر می توان به ترجمه موفق نورا حق پرست اشاره كرد كه زبانی یك دست را پدید آورده است.
نویسنده و تصویرگر: ژوزف تئوبالد
مترجم: نورا حق پرست
برای گروه سنی الف
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید