جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
عوامل و خلاصه داستان فیلم «هوو»
تهیهكننده و كارگردان: علیرضا داوودنژاد، مدیرفیلمبرداری: مجتبی رحیمی، صدابردار: امین میرشكاری، تدوین: مصطفی خرقهپوش، طراح صحنه و لباس: شیرین شازده احمدی، چهرهپردازی: نگین ریحانی، موسیقی: بهمن سپهری شكیب.
بازیگران: رضا عطاران (عطا)، احترامالسادات حبیبیان (خانمجان)، مریم كاویانی (مریم زن دوم عطا) سپیده اعلایی (سپیده، خانم مهندس زن اول عطا)، رضا داوودنژاد (رضا برادرزاده سپیده)، علی صادقی (علی، برادر مریم)، محمدرضا داوودنژاد (دایی محمدرضا دایی مریم)، رعنا آزادیور (رعنا، كارگر گلخانه زن سوم عطا) و سمیر وزیریان (سمیر پسر عطا و سپیده).
● خلاصه داستان:
«عطا» مردی حدودا سی و پنج، شش ساله و پولدار است كه همسرش «سپیده» یك خانم مهندس فعال و متجدد است و یك پسر كوچك خوش سروزبان به نام «سمیر» هم حاصل زندگی مشترك او با سپیده است. «عطا» از آنجایی كه حوصله انجام كارهای اداری را ندارد اختیار همه اموالش را به همسرش سپرده تا او به امور اداری و مالی كارهایش بپردازد. تا اینكه سپیده در حین رسیدگی به فعالیتهای شهركسازی خودش با محمدرضا (دوست قدیمی عطا) درگیر میشود و در جریان این اتفاق محمدرضا كه مرد جا افتاده و خوشگذرانی است تصمیم میگیرد تلافی این قضیه را بر سر سپیده در بیاورد. او از خواهرزاده جوانش مریم كه زمانی به «عطا» علاقهمند بوده به عنوان طعمه استفاده میكند و با روبرو كردن «عطا» و «مریم» نقشه خودش را عملی میكند. «عطا» بطور مخفیانه با مریم ازدواج میكند و در یكی از باغهای بزرگ پرتقالش برای او خانه و زندگی درست میكند و به زندگی مخفیانهاش با مریم ادامه میدهد. مریم كه از ابتدا با نقشه داییاش وارد این ماجرا شده عاشق «عطا» میشود و دیگر دوست ندارد به حرفهای داییاش برای تصاحب باغ پرتقال و بقیه داراییهای عطا گوش كند. تا اینكه «عطا» برای مریم و دایی محمدرضا فاش میكند كه از خودش هیچ اختیاری ندارد و همسرش به كارهای اداری و مالی او احاطه دارد.
دایی محمدرضا كه از شنیدن این قضیه حسابی شوكه شده تصمیم میگیرد راز ازدواج پنهانی «عطا» را برای «سپیده» فاش كند، او یك سیدی از عكسهای عطا و مریم در خانه باغ پرتقال را به دست خانواده سپیده، خانمجان و علی (برادرزاده سپیده) میرساند و این موضوع شوك بزرگی به سپیده وارد میكند و اصرارهای «عطا» برای بخشیدنش هم فایدهیی ندارد. «عطا» كه از طرفی مریم را طلاق میدهد و باغ پرتقالش را هم به او میبخشد و ناچار میشود با درخواست طلاق سپیده موافقت كند و در ازای مهریه شهرك تازه ساخته شده را هم به او بدهد. او شكست خورده و درمانده به گلخانه منزلش میرود. كه دختر دانشجویی به نام «رعنا» ضمن پرستاری از پسرش «سمیر» در آنجا كار هم میكرد. «عطا» با تماشای رابطه خوب «سمیر» و «رعنا» این بار او را همسر ایدهالی برای خودش میداند. در این میان دایی محمدرضا كه سرش بیكلاه مانده به همان راه آبی كه از باغ پرتقال «عطا» به باغ او میرسد قانع میشود ولی خانمجان، رضا و علی درصدد گرفتن بخشی دیگر از داراییهای «عطا» برای خودشان هستند.
تاریخ نمایش «هوو» از ۲ فروردین ۸۵ در سینماهای عصرجدید ۱، سروش، جوان۱، دهكده، شاهد، مركزی ۳، اروپا، سعدی، آسیا، جی۲، تهران ۱ و فرهنگسرای قانون.
فروش در ۳۸ روز ۲۴۰ میلیون تومان.
● فصلی از فیلمنامه «هوو»
روز ـ خارجی ـ باغ پرتقال
(دایی محمدرضا دستش را پیش روی مریم میگیرد)
دایی ـ این چیه... میگی دسته... این چیه، كف دست، اینا چیه، خطهاشه ... مث همین كف دست... فردا و پس فردا، كفن و دفن و ختم و هفت و چهل و سالتو میبینم... هیچی و هیچكس واسهت نمیمونه، چی میمونه برات، یه مشت چین و چروك و پلیسه، رو پیشونی و دور چشمها و زیر گل و گردن... ای كدو قلقله زن... ندیدی یه پیرزن، چرا دیدم اینوری داشت میرفت، كجا میرفت، میرفت جراحی پلاستیك، با كدوم پول، با پول توجیبیه آقا عطا... (مریم از او جدا میشود)
مریم ـ خداحافظ دایی. (مریم از دایی دور میشود)
دایی ـ بای بای ماریا
مریم ـ شما هم بهتره اینجا نمونی (دایی به دنبال او راه میافتد)
دایی ـ این بازی یه نفرس بچه، خیال میكنی دو طرفهس... تو واسه خودت داری تنها بازی میكنی.
مریم ـ دست از سرم بردار دایی.
دایی ـ بمیرم میخوای ادای تازه عروسها رو در بیاری ولی خودت میدونی كه یه عروسكی، یه عروسك محلی كه كلفتی هم بلده.
مریم ـ این عروسك محلی دیگه نمیذاره بازی گردونش شما باشی.
دایی ـ حالا هر روز میآد... سه ماه دیگه میشه... سه روز در میون... شیشماه دیگه ماهی یه دفعه، سر سال هم كی بود، كیبود، من نبودم، مالمه، باغمه، فروختم، عروسخانوم قواله داری، اجاره نامچه داری، نداری، پس چی داری، یه چمدون لباس، وردار و جمع كن و بزن به چاك، كجا برم، تهران، پس كجا... الو دایی...
(مریم میایستد و به سمت دایی مینگرد)
مریم ـ من قول میدم بهت تلفن نزنم، در خونتم نیام، سر راهت هم قرار نگیرم، اگرم یه جا دیدمت رومو برگردونم. (دایی به سمت مریم حركت میكند)
دایی ـ عطا باید این روی تو رو ببینه دختر، بگو، بهش بگو، حرفتو بزن، بگو نمیخوای سر پیری بری خونه سالمندان، بگو تامین آتیه میخوای، بگو تضمین میخوای.
مریم ـ نمیخوام، هیچی نمیخوام. اصلا میرم قبرستون زندگی میكنم، شبا تو گور میخوابم، كفن دزدی میپوشم، حلوای نذری میخورم، دست از سرم بردار. (مریم به طرف عمارت میرود)
دایی ـ همین دیگه. (مریم میایستد و رو به دایی میكند)
مریم ـ بهت هم قول میدم اگه یه روز از عطا چیزی بخوام اینه كه از این باغ به زمینهایی كه تو اون پشت داری راه بده. دیگه برو دایی، خواهش میكنم. (مریم به سمت عمارت میرود، دایی فریاد میكشد)
دایی ـ ای گنجشك روزی بدبخت، هر بلایی سر تو بیاد حقته، آدمت میكنم. (مریم وارد عمارت میشود، دایی از باغ بیرون میرود.)
منبع : روزنامه اعتماد
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب رئیس جمهور دولت رئیسی افغانستان گشت ارشاد پاکستان توماج صالحی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
کنکور سیل سردار رادان هواشناسی قم سیستان و بلوچستان سازمان سنجش فضای مجازی خراسان جنوبی شهرداری تهران سلامت پلیس
خودرو تهران قیمت خودرو دلار قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو ارز بانک مرکزی ایران خودرو سایپا مسکن
خانواده تلویزیون موسیقی فیلم سریال پایتخت ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل آمریکا جنگ غزه روسیه حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال آلومینیوم اراک جام حذفی استقلال فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال تراکتور
هوش مصنوعی سامسونگ همراه اول ناسا بنیاد ملی نخبگان تسلا تیک تاک فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه