شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


سرپیچی از قرارهای روایت


سرپیچی از قرارهای روایت
پوران درخشنده بیست سالی هست که در سینمای ایران، فیلم های اجتماعی با رویکرد خاص به آسیب شناسی روابط میان معلولان و افراد سالم می سازد و تا جایی که حافظه یاری می کند، فقط یک بار از این قاعده عدول کرده است (آن هم موقعی بود که کوشید پاسخی سینمایی به فیلم - و کتاب - توهین آمیز بدون دخترم هرگز بدهد). همین استمرار و پایمردی او در دل مناسباتی که روند تولید را بیشتر به سمت قلقلک دادن سطحی عواطف تماشاگر می خواهند و می برند قطعاً فضیلتی است که گاه با توفیق تجاری (پرنده کوچک خوشبختی در سال ۷۶ و شمعی در باد در سال ۸۲) قرین بوده و گاه با موفقیت هنری و تثبیت جایگاه (درو کردن جوایز جشنواره رشد سال گذشته با رؤیای خیس و جوایز جشنواره کودک و نوجوان امسال با همین فیلم ) از این لحاظ می شود درخشنده را فیلمسازی موفق دانست که در آثارش به یک سری مؤلفه های ثابت رسیده و با تکرار این عناصر، سینمایی با کارکردهای مورد نظرش را شکل داده و احتمالاً اصرار دارد که همین راه را ادامه بدهد. انتخاب فرم ملودرام برای طرح دغدغه های خاص، نشانگر هوشمندی درخشنده و علامت درک درست او از سلایق مخاطبانش است که ضمناً حیطه اجتماعی موردنظر او برای ابلاغ مفاهیم مستتر در آثارش را هم تعیین می کند. درخشنده برای عامه مردم فیلم می سازد تا محتوای مطلوبش را به گوش حداکثر مخاطبان برساند و احتمالاً چندان دربند آن نیست که انتظارات نخبه گرایانه را برآورده کند. او بلافاصله بعد از فیلم اولش «رابطه» اثری تلویزیونی با امکان اکران سینمایی به این نکته رسید که در جامعه ای مثل جامعه ایران که آسیب های اجتماعی بخش مهم ولی متأسفانه پنهان از دلایل عقب ماندگی را تشکیل می دهند، وظیفه اصلی یک روشنفکر عمل گرا باید برقراری رابطه ای مؤثر با اجتماع به نیت آموزش باشدو کسب پرستیژ هنری از طریق جلب تحسین خواص هرچند وسوسه انگیزتر است ولی قطعاً دردی از پیکره اجتماع را درمان نخواهدکرد. بنابراین با یک چرخش صدوهشتاد درجه ای، محتوای «رابطه» را در «پرنده کوچک خوشبختی» دوباره سازی کرد تا نه تنها یکی از پرفروش ترین فیلم های سال را بر پرده بفرستد بلکه به دلیل کاربرد اصولی منطق ملودرام و اجرای شسته رفته فیلم، حمایت منتقدان را نیز برانگیزد (فیلم ازنظر طراحی هنری و جلوه های ویژه جزو آثار شاخص آن سالها بود) پس خط سیری که تا امروز هم ادامه پیدا کرده و حالا به «بچه های ابدی» رسیده است ریشه درچنین گرایشاتی دارد و به همین دلیل هم نمی شود به سادگی و به صرف استفاده از عناصر رایج در ملودرام های شرقی - خصوصاً از نوع ایرانی - انگ ضعف و نامقبولی برآن زد. اتکای بیش از حد روند پیشبرد داستان فیلم به عامل «اتفاق» و احساسات گرایی افراطی - درحدی که بعضی جاها انگار بر پیکره فیلم تزریق شده است - اگر مخاطبان اصلی آن را در نظر بگیریم و وجه کاربردی فیلم را از یاد نبریم نه تنها کارکرد منفی ندارند که حتی می توان در راستای اهداف سینمای پوران درخشنده ، مثبت هم ارزیابی شان کرد. منتها ایراد اصلی اینجاست که «بچه های ابدی » به هنجارهای شناخته - و تثبیت شده - این سینماهم پایبند نمی ماند و از ظرفیت های بالقوه موجود در داستان هم به نحو احسن استفاده نمی کند. در فیلمی که محمل دراماتیک بسیار مناسبی مثل تردید یک دختر در قبول عشق مردی با یک تعهد اخلاقی سنگین - سرپرستی از برادری مبتلا به عارضه سندرم داون - در اختیار دارد، گریززدن به موانعی مثل عدم رضایت پدر دختر یاحرکات نامعقول پسرک بیمار در حضور میهمانان و امثال اینها بسیار ابتدایی تر از آن به چشم می آیند که بتوان به گردن الزامات ملودراماتیک انداختشان.
در واقع فیلمنامه نویسان نشان داده اندکه ظرفیت طرح و برخورد با این پی رنگ خاص و قابلیت گسترش آن درچارچوب قواعد سیمایی راندارند وگرنه چرا باید در همان پرده اول فیلم و به فاصله یک سکانس، تردید درونی «نگار» در پذیرش «ایمان» و برادر معلولش پایان بگیرد و بلافاصله شاهد تلاش او برای قبولاندن این انتخاب به والدینش باشیم. چرا بازتاب مزاحمت های «علی» برای زندگی ایمان به همان تلفن های مادرشان در سرقرارهای عاشقانه او بانگار خلاصه شده و مثلاً نمودی از این مزاحمت ها در کار و امور روزمره او نمی بینیم تااقدام ناگهانی اش در سپردن برادر به آسایشگاه معلولان ذهنی آنقدر غیرمترقبه و صرفاً ناشی از اصرار پدر نگار جلوه نکند. راستی ماهیت مزاحمت های علی برای ایمان چیست همان سر وصدا کردن های بازیگوشانه و بهانه «داداشی» راگرفتن صرفنظر از واقعیت ها و مشکلات احتمالی افراد سالم با زندگی در کنار مبتلایان به این عارضه، آنچه که فیلم ازاین مسائل به تماشاگر ارائه می دهدچیزی جز بهانه های بدون پشتوانه نیست که ساده ترین ذهن ها نمی تواند قبولشان کند. از جمله این که تعهد ایمان به پدرش - قبل از فوت - مبنی بر این که «مواظب» علی باشد تاچه اندازه به مفهوم رها کردن کار و زندگی اش و بازی و شوخی و نوازش و گردش بیست وچهار ساعته اوست. نقش مادرشان در نگهداری علی چیست و اصولاً با تمکن مالی شان که در فیلم نمود عینی دارد واقعاً صرف مبالغی برای نگهداری از او در یک فضای ایزوله در گوشه ای از خانه غیرممکن است پاسخ به هرکدام از این سؤالات البته می تواند فیلم را در همان اوایل به پایان ببرد، همچنان که پذیرش ناگهانی ازدواج نگار و ایمان توسط پدر نگار در نیمه فیلم، واقعاً کار را تمام می کند جوری که فیلمنامه نویس ناچار می شود یک حادثه باورنکردنی دیگر - فرار علی از آسایشگاه - خلق کند و فیلم راکاملاً به ورطه دیگری پرتاب کند تا حدود ۴۵ دقیقه برای رسیدن زمان آن به یک تایم قابل قبول اکران صرف شود و باز این وسط ظرافت هایی مثل جذابیت های مضاعف روایت از دیدگاه نگار و پررنگ کردن روابط عاطفی او با ایمان و مجموعه ای از موانع مختلف که به بهانه علی مطرح می شوند (مثل مشکلات کاری ایمان ، عدم تمایل پدر و مادر نگار به ازدواج دخترشان در سن پائین، مخالفت مادر ایمان با این ازدواج، نگرانی های عمیق تری مثل خطرات ژنتیک چنین عوارضی و ... و... و..) از دست می روند و شاید بدتر از همه - با توجه به رویکرد خاص درخشنده به مضامین انتخابی اش - هشدارهای عملی برای جلوگیری از وقوع این عارضه ذهنی - که گویا ناشی از سن بالای والدین در زمان تشکیل جنین است - فراموش می شود و تمام انرژی فیلم را به پای درآوردن اشک تماشاگر از دیدن مظلومیت ناخواسته این گروه معلولان می ریزد. آیا درخشنده که در «رؤیای خیس» برای خدشه دار نشدن اعلام خطرش در قبال جوانان و مشکلات خاص عاطفی شان در جامعه از خیر «پایان خوش» منطبق با منطق ملودرام گذشته و با صرف هزینه، پایان فیلمش را دوباره ساخته بود حالا به ترسیم یک بهشت رؤیایی و تبلیغ زندگی و خوشبختی در کنار هم بسنده کرده است، بدون آن که فرضاً حتی صلاحیت این آدم ها برای نگهداری از یک معلول را مدنظر داشته باشد
اما متأسفانه ایرادات وارد به فیلم، به منطق نامعقول فیلمنامه اش خلاصه نمی شود. کارگردانی فیلم هم بی اعتنا به ظرفیت های سینمایی و توانایی تصاویر در افزودن ابعاد جدید به داستان ، صرفاً مصور کردن فیلمنامه را در پی گرفته و گاه به سادگی از بسیاری ظرایف سینمایی می گذرد. نمی شودگفت که شرایط تولیدتاچه حد تحت الشعاع شرایط بازیگر ویژه اش بوده و احیاناً کارگردان رابه گرفتن سریع نماهای موردنظر واداشته ولی به هرحال توقع مخاطب از یک فیلم سینمایی با انتظاراتی که مثلاً از یک تله فیلم داردکمی فرق می کند. فی المثل اصرار در نشان ندادن عینی مشکل ایمان در سکانس های اولیه و آگاهی ذره ذره مخاطب از وجود «علی» و بیماری خاصش، این انتظار را ایجاد می کند که در اولین دیدار او شاهد حضوری مؤثر باشیم. اما در سکانس دزد و پلیس بازی نگار و علی که تماشاگر برای اولین بار علی را می بیند، ورود او به تصویر در یک نمای دور و از خنثی ترین بخش کادر صورت می گیرد و تمام انرژی حاصل از همذات پنداری و همراهی تماشاگر با اضطراب درونی نگار، به واسطه انتخاب قاب های خنثی تصویر فقدان نماهای نزدیک از واکنشهای الهام حمیدی درمقابل علی احمدی فر به باد می رود. البته تعدد این قبیل نماهای دور و گاه مطول در دیگر سکانس ها هم نشان از تعجیل و تلاش برای «جمع کردن » سریع فیلم دارد. انتخاب حسین جعفریان به عنوان یک مدیر فیلمبرداری صاحب سبک که خصوصاً در چینش دقیق طیف های رنگی برای بازسازی هنرمندانه واقعیت تبحر دارد، کمکی به اغراق های داستانی فیلم نکرده و برعکس پاره ای تناقضات منطقی را نیز آشکار نموده است. فیلم بیش از آن که نیازمند حرکت در گستره رنگی آبی ‎/خاکستری باشد به رنگ های تندو گرمی احتیاج داشت که در یک ترکیب بندی معقول، با شگردهای روایی فیلم همسو شودو تصاویر را چشمگیرتر کند. درست مثل موسیقی فیلم که البته حاصل یک همکاری و همفکری دیرپا میان کامبیز روشن روان و پوران درخشنده است.
همچنین باید روی جسارت درخشنده در بخشیدن نقش محوری فیلم به بازیگری که مبتلا به سندروم یاد شده است انگشت گذاشت که باز هم بیش از آن که قادر به پررنگ کردن نقش واقعیت به عنوان مکمل منطق داستانی فیلم باشد، در این منطق خلل ایجاد می کند؛ چراکه ملودرام، سبکی بازیگر محور است و خصوصاً تأکید اساسی بر فیزیک چهره و میمیک بازیگر دارد. نمی دانم بازی متوسط بازیگران فیلم تاچه حد ناشی از الزامشان با یک نابازیگر مشکل دار است اما یقیناً جلوه بیشتر کار پانته آ بهرام در مقایسه با حمیدی و شهاب حسینی قطعاً بستگی تام به خودمحوربودن ذاتی نقش و کاراکتر «ماهی» در قیاس با نگار و ایمان دارد.
«بچه های ابدی » هم از نظر محتوایی و هم به عنوان یک تجربه سبکی، تخطی از قراردادهای همیشگی آثار پوران درخشنده است. نه ساختار قابل دفاعی دارد و نه محتوای پیراسته ای.
بنابراین طبیعی است که نه توانایی سرگرمی سازی دارد و نه القای پیام. سهل است که حتی سوابق سازنده اش در برانگیختن احساسات تماشاگران را هم برآورده نمی کند و این شاید جفای بزرگ فیلم در حق قهرمانان اصلی اش ، بچه های ابدی و صفا و سادگی و عطوفت و وفایشان باشد.
پیمان شوقی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید