جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
با یاد و نام استاد منوچهر احترامی
آخرین بار که استاد منوچهر احترامی را دیدم، درست ۱۰ روز قبل از فوتش بود در جلسه شکرخند. قصد نداشتم در این نشست شرکت کنم ولی چون فردایش عازم مسافرت بودم، گفتم حالا ما که چند روز نیستیم، این هم رویش. نشسته بودیم که در اواخر جلسه مردی آمد که من او را میشناختم، از آن روی که پیشتر در گفتگوی زندگی از منظر یک طنزپرداز مورد مهرش قرار گرفته بودم: به محض آمدن درست در جایی مقابل من برایش جا دادند و او نشست. تا آرام گرفت و شروع کرد به گوش دادن. از پشت، دست روی شانهاش گذاشتم و گفتم: سلام بر شما. جواب داد و لبخندی ملیح سر داد. به عکاسی که حاضر بود اشاره کردم که از من و استاد عکسبرداری کند و او از ما دو بزرگ و کوچک، در حالی که داخل در یک قاب بودیم، چندین عکس گرفت. حالا که او رفته است، ظهور این عکسها، حضور و ظهور اندوهی است در جان من که یاد او را بزرگ و عزیز میدارد.
آن روز بعد از پایان جلسه، در حضور جناب جلال رفیع چند دقیقه با هم صحبت کردیم و یکی از حرفهایش این بود که هرچه مفسده است از دانشکده حقوق در میآید. منظورش از مفسده، نوابغ و خوبهای عرصه طنز و ادبیات بود، از جمله چندین چهره برجستهای در این روزگاران از آن دانشکده پا بر قلههای رفیع شعر و ادب و هنر نهادهاند، مثل بهبهانی و جناب جلال رفیع و تنی چند دیگر. گفت: چند روز قبل مراسمی بود در نشر ثالث که من هم رفتم. سیمین بهبهانی که آنجا بود، خیلی نگاهم میکرد، گفتم: اینقدر نگاهم نکن! همکلاس و هم دانشکدهای بودهایم. بعد تسلط بهبهانی بر شعر و وزندانی و وزنشناسیاش را ستود و گفت: هیچ کس در دوره ما به اندازه او در شعر موزون استاد نیست و جالب است که در سختترین وزنها بهترین و قویترین شعرها را میسراید و شما وقتی آن را میخوانید، احساس میکنید.
وقتی استاد احترامی این حرفها را میزد، یادم افتاد که دکتر احمد ابومحبوب نیز در کتابی که در باب بهبهانی نوشته، به خوبی از عهده اثبات این سخن برآمده است.
باری، پیرمرد سرپا ایستاده بود و کیف همیشگیاش در دستش بود. نمیدانم چه شد که یک دفعه و بیهیچ فکر و تصمیم و محاسبه قبلی، از او خواستم که همانگونه که به سؤالهای زندگی جواب داده است، به پرسشهایم در باب سرشت و سرنوشت هم جواب بدهد که با احترام و صمیمیت همیشگی خودش پذیرفت و گفت: مثل آن دفعه تلفن بزن و سؤالهایت را برایم بخوان، چشم! فردای آن روز من عازم مسافرت بودم و رفتم.
بعد از بازگشت، چندی بعد به منزل استاد احترامی زنگ زدم و سؤالهایی را که چند لحظه قبلش با مشارکت همکار خوبم رضا رفیع (به اعتبار روزنامهنگاریاش) و همکار استاد احترامی (به اعتبار طنزنویسیاش) درست کرده بودیم، برایش خواندم. چرا دروغ بگویم، از سؤالها خوشم نیامد و نشستم خودم دوباره طرح سؤال کردم و از استاد خواستم برای آنها پاسخ بنویسد. ایشان گوشی را گذاشت و رفت و خودکار و کاغذ آورد و بعد شروع کرد به نوشتن: از من خواندن و از او نوشتن:
۱) اگر بخواهیم سرشت و سرنوشت را آنگونه که نیستند تعریف کنیم از چه بیانی میتوانیم بهره بگیریم؟ تا نوشت، پرسید: آنگونه که نیستند؟ گفتم بله. گفت: خب.
۲) اگر سرشتن سرنوشتها را به دست یک طنزپرداز میسپردند، فکر میکنید سرنوشت بشر چه میشد؟ نوشت و چیزی نگفت.
۳) این امکان وجود دارد که با سرنگی چیزی، چیزی به سرشت تزریق کرد؟
در این سؤال، روی این دو چیزیها، قدری ان قلت کرد و حرف من که باید بین چیزها ویرگول گذاشت و پذیرش او با اکراه.
بعد، من سؤالها را یک به یک میخواندم و او مینوشت. سؤال پانزدهم که آخرین سؤال بود، مقداری غافلگیرکننده بود: حالا که انسانها فکر میکنند هم سرشت دارند و هم سرنوشت، واقعاً این دو را دارند؟ اگر این دو را دارند، واقعاً چه دارند؟
گفت: زرشک.
از جواب حاضر و حاضر جوابی دارای وزن و بسیار متناسبش، بیاختیار خندهام گرفت و با صدایی بلند خنده سر دادم. صدای خندهام که بالا رفت، او هم به بلندی خندید و من صدای خندهاش را شنیدم. گفتم: استاد این جوابتان را هم نوشتم. حالا بفرمایید که جوابها را کی محبت میکنید؟ گفت: ما که جورکش شما هستیم. حالا شما ۷، ۸، ۱۰، ۱۵ روز به من وقت بده! گفتم: از ۷ تا ۱۵ روز خیلی فاصله است. گفت نه! خیلی نیست. باید بنشینم و بنویسم. وقتی نوشتم، خبرتان میکنم و بعد شمارهام را گرفت و نوشت و از همدیگر خداحافظی کردیم و من گفتم: شب به خیر استاد!
درست سه روز بعد خبر آمد که منوچهر احترامی به احترام مرگ تن به سکوت داده است. بر تولت برشت (۱۹۵۶ ـ ۱۸۹۸) گفته است: آن کس که میخندد، هنوز خبر بد را نشنیده است یا هنوز خبر بد و هولناک به او نرسیده است.
کریم فیضی
منبع : روزنامه اطلاعات
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم دولت سریلانکا توماج صالحی مجلس شورای اسلامی پاکستان کارگران سید ابراهیم رئیسی
کنکور تهران سیل آتش سوزی قم سردار رادان هواشناسی فضای مجازی سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار مسکن تورم قیمت دلار بازار خودرو بانک مرکزی ارز ایران خودرو سایپا
خانواده موسیقی رهبر انقلاب تلویزیون فیلم ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
غزه فلسطین آمریکا اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال جام حذفی بازی آلومینیوم اراک بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال تراکتور
هوش مصنوعی ناسا بنیاد ملی نخبگان ربات گوگل تیک تاک فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه