شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روضـه


روضـه
سماور مسی یواش یواش جوش می‌آید و بی‌بی آماده می‌شود تا چای روضه را دم کند. قرار است مثل سال‌های قبل از امروز تا پنج روز در خانه‌تان برای امام حسین علیه‌السلام مراسم روضه‌خوانی برگزار شود.
دلت می‌خواهد تو هم در برگزاری این مراسم سهمی داشته باشی اما چه طوری؟ این مجلس که ویژه خانم‌هاست و نمی‌توانی در آن چای بدهی یا استکان جمع کنی.
کاری به ذهنت نمی‌رسد. به همین خاطر به حیاط می‌روی و لب حوض می‌نشینی ماهی قرمزها که روی آب آمده‌اند، نگاهت می‌کنند. بی اختیار دست در آب می‌بری و ناخواسته ماهی‌ها را فراری می‌دهی.
از کنار حوض برمی‌خیزی. پرچمی که جلوی در خانه زده‌اید، نظرت را به خود جلب می‌کند. روی آن با خط سبز زیبایی نوشته شده: یا حسین
چیزی به آمدن مهمان‌ها نمانده که از خانه بیرون می‌زنی. مقصدت خانه پدربزرگ است. سر بازارچه که می‌رسی، چشمت به آقا کریم کفاش می‌افتد که مشغول ور رفتن با کفش‌های تعمیری است. یک دفعه فکری به ذهنت می‌رسد، می‌ایستی و می‌گویی: آهان فهمیدم! بعد هم مثل برق به طرف خانه برمی‌گردی...
روضه رفته رفته به پایان می‌رسد و مهمان‌ها به خانه‌شان برمی‌گردند. آنها نمی‌دانند کسی که مواظب کفش‌هایشان بوده و آنها را هم جفت کرده، تو هستی. با این وجود خیلی خوشحال هستی. چون توانسته‌ای برای مجلس امام حسین‌علیه‌السلام کاری انجام دهی.

بیژن شهرامی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید