شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

گر (۲)


گربهٔ مسکين اگر پر داشتى تخم گنجشک از زمين برداشتى (سعدى)
نظير:
    آن دو شاخ گاو اگر خر داشتى يک شکم در آدمى نگذاشتى (سعدى)
ـ اگر شتر پر داشت يک بام سالم در جائى نمانده بود
نيزرک: خدا خر را شناخت شاخش نداد
گُربه هفت بار جاى بچّه‌هايش را عوض مى‌کند
گُربه همه شب به خواب بيند دنبه
رک: آدم گرسنه نان سنگک در خواب مى‌بيند
گُربه همه شب موش در خواب بيند
رک: آدم گرسنه نان سنگک در خواب مى‌بيند
گر پرده ز روى کارها بردارند معلوم شود که در چه کاريم همه (ابوسعيد ابوالخير)
رک: اگر به هر گناهى بگيرند در روى زمين جنبده‌اى نمانَد
گر تضرّع کنى و گر فرياد جوجه را گربه پس نخواهد داد
    نظير: گر تضرّع کنى و گر فرياد دزد زر باز پس نخواهد داد (سعدى)
گرت نيست باوَرَت بيا و ببين
گر تو بهتر مى‌زنى بستان بزن
مأخوذ از قطعهٔ زير که مولانا در مثنوى معنوى نقل کرده است:
    آن يکى نائى که نى خوش مى‌زَدَست ناگهان از مقعدش بادى بجست
    ناى را بر...ن نهاد او که زِ من گر تو بهتر مى‌زنى بستان بزن!
گر تو خواهى ور نخواهى بنده‌ام تا زنده‌ام٭
٭ ........................... اين سخن کواه شد والله اعلم بالصواب (انورى)
گر تو دشوار نگيرى همه کار آسان است٭
رک: سخت مى‌گيرد جهان بر مردمان سخت کوش
٭ غم مخور شاه بزى ز آنکه غم و شادى تو همه چون مى‌گذرد پيش خرد آسان است
خوار و دشخوار جهان چون پى هم مى‌گذرد  ........................ (اثير اومانى)
گر تو قرآن بدين نمط‌ خوانى ببرى رونق مسلمانى (سعدى)
گر تو ناف آهوئى کو بوى مشکت؟
گر تو نباشى يارِ من خدا بسازد کارِ من
رک: خدا کس بيکسان است
گر تو نمى‌پسندى تغيير ده قضا را٭
نظير:
به جنگ خدا نمى‌توان رفت
ـ با قضا کارزار نتوان کرد
٭ در کوى نيک‌نامى ما را گذر ندادند ............................... (حافظ)
گر چه بازو سخت دارى زور با آهن مکن (سعدى)
رک:آدم دانا به نيشتر نزند مشت
گرچه خوبى به‌سويِ زشت به خوارى منگر٭
٭ ................................  کاندرين ملک چو طاووس به‌کار است مگس (سنائى)
گرچه دور است او به چشم دل همى بيند تو را
رک: دور بيند هر که او را چشم دل بينا بوَد
  گر حکم شود که مست گيرند در شهر هر آنکه هست گيرند!
رک: دست بر دامن هر کس که زدم رسوا بود
گر خانه محقر است و تاريک بر ديدهٔ روشنت نشانم
گر خر من گُل خواهى از خار مترس اى دل (خواجو)
گر خواجهٔ ما خواجه حسن خواهد بود ما را نه جوال و نه رسن خواهد بود! (از مجمع‌الامثال)
رک:خانه ويران مى‌شود چون طفل گردد خانه‌دار
گرد اسرار غيب نتوان گشت (ابوالفرج رونى)
گِرد بيهوده و محال مگرد (سنائى)
گرد خيزد از زمين چون خانه‌اى گردد خراب٭
٭ خون کند قى هر که را زخمى است پنهان در درون ............................. (قاآنى)
گردد خراب خانهٔ مورى به شبنمى (غيرت کرمانشاهى)
رک: در خانهٔ مور شبنمى طوفان است
گردد کده ويران چون کديور دو شود (مسعود سعد سلمان)
رک: آشپز که دو تا شد آش يا شور مى‌شود يا بى‌نمک
گر در همه شهر يک سر نيشتر است در پاى کسى رود که درويش‌تر است (سعدى)
رک: هر جا سنگ است براى پاى آدم لنگ است
گر دست فتاده را بگيرى مردى (پورياى ولى)
رک: او را چه زنى که روزگارش زده است
گر دست ما تُهى است ولى چشم ما پُر است٭
٭ دريا دليم و سينهٔ ما پر دُر است ......... (ولى جلاير؟ نصيرالدين همايون؟)
  گر دعا جمله مستجاب شدى  هر دمى عالمى خراب شدى (اوحدى)
رک: اگر دعاى طفلان را اثر بودى يک معلم زنده نماندى
گِرد کردى لاقلاقو، دراز کردى خاک‌انداز! (عا).
رک: آهنگرى کارى ندارد، آهن را پهن کنى مى‌شود بيل، دراز کنى مى‌شود ميل!
گَردِ گلّه توتياى چشم گرگ است
گِرد نام پدر چه مى‌گردى پدر خويش باش اگر مردى (سعدى)
رک: آدمى را نسبت به هنر بايد نه پدر
گردن ما از مو باريک‌تر، شمشير شما از الماس برّنده‌تر!
رک: اين گردنِ باريک ما و آن شمشير تيز شما!
گردن و ريش و پاى و قد دراز از حماقت حديث گويد باز (اوحدى)
رک: قامت بلند نشان حماقت است
گردو به دامن بچّه شمردن آسان است پس ‌گرفتنش مشکل است
گر دوست نبينى به چه‌کار آيد چشم؟٭ (سعدى)
      ٭ سعدى در جاى ديگر گفته است:
ديده را فايده آن است که دلبر بيند ور نبيند چه بوَد فايده بينائى را؟
گر راهزن تو باشى صد کاروان توان زد٭
٭ شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست ...................... (حافظ)
گر ز آئين و کيش برگردى بِهْ که از قول خويش برگردى (از جامع‌التمثيل)
رک: سرِ مرد برود قولش نمى‌رود
گُرز بايد به خورند پهلوان باشد
گر زر دارى به زور محتاج نِه‌اى٭
نظير:
يک جو زر بهتر از پنجاه من زور است 
ـ هر که را زر در ترازوست زور در بازوست (سعدى)
ـ زور ده مرده ندارى زر يک مرده بيار (سعدى)
ـ هر که را زر بيش است حرفش پيش است
    نيزرک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا...
٭ بسى زر نتوان رفت به زور از دريا  ............................ (سعدى)
  گر زمين را به آسمان دوزى  ندهندت زياده از روزى٭ (...؟)
نظير:
    آنچه نصيب است نه کم مى‌دهند ور نستانى به ستم مى‌دهند
    ـ نشايدخورد الاّ رزق مقسوم (سعدى)
ـ بکوب بکوب، همان است که ديدى!
ـ با قسمت نمى‌توان جنگيد
ـ با قسمت معاوضه و با طالع ستيزه نمى‌توان کرد
     ـ کلّه‌ماهى‌خور کلّه‌ماهى‌خور است
    ـ خون خورى گر طلب روزى ننهاده کنى٭ ٭
      ٭ نظامى نيز در هفت پيکر چنين گفته است:
گر کنى صد هزار بازى چُست نخورى بيش از آنکه روزى تُست
٭ ٭بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کنى .......................... (حافظ)
 


همچنین مشاهده کنید