شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

گو


گواه عاشقِ صادق در آستين باشد٭
      ٭ تمثّل:
به عشق صادق اگر دست من شکست چه باک کسى که عاشق صادق بوَد چنين باشد
پيِ ثبوت مرا احتياج بيّنه نيست    گواه عاشق صادق در آستين باشد (قاضى محمّد غفارى)
براى اطلاع بر احوال قاضى محمدو سبب نظم اين قطعه رجوع شود به تاريخ ادبيات در ايران، تأليف دکتر ذبيح‌الله صفا، جلد پنجم، بخش ۳، ص ۱۶۱۳
گور باباى هر چى خره! (عا).
گور جدا، خانه جدا
رک: از بلا دورى طمع دارى ز مردم دور باش
گور را پهلوى گور مى‌گذارند براى آبادى
رک: دو لنگه در را که پهلوى هم مى‌گذارند براى اين است که به درد هم برسند
گورم کجا بود تا کفنم باشد؟
نظير: از بى‌کفنى زنده‌ام
نيزرک: سگ کجا لانه کجا؟
...زش مادّهٔ تاريخ شده است!
(به تمسخر و تحقير:) با وجود عدم لياقت و حتى داشتن اعمال زشت به غلط شهرت جهانى يافته است
...ز مده عود مسوزان
نظير: نه سير بخور نه کُندر بسوزان
گوساله که بزرگ بشود مى‌شود گاو
کودک خنگ و بى‌استعداد در بزرگى هم چيزى نخواهد شد
گوساله به روزگار گاوى گردد (از جامع‌التمثيل)
گوساله به گاو مى‌رود، دختر به مادر
نظير: دختر به مادر مى‌رود، گوساله به گاو
گوساله به نردبان، اشتر به قفس! (از جامع‌التمثيل)
گوسفند به پاى خودش، بز به پاى خودش
رک: از بد و نيک کس کسى را چه
گوسفند به صحرا کردم که چيزى بخورد، چيزى بيامد و گوسفند بخورد (سَمَک عيّار)
گوسفند به فکر جان است و قصاب به فکر دنبه!
نظير:
بُز را غم جان است و قصاب را غم دنبه
ـ سگ از درد مى‌نالد، بى‌بى‌ شکار مى‌خواهد!
گوسفند را براى کشتن فربه کنند (از قرةالعيون)
گوسفند را در آغل مى‌شمارند
رک: جوجه را آخر پائيز مى‌شمارند
گوسفند کشته از پوست کندن دردش نمى‌آيد
نظير: چون گوسپند را بکشند از مُثله کردن و پوست باز کردن دردش نيايد (تاريخ بيهقى)
گوسفند که از گلّهٔ جدا شد نصيب گرگ مى‌شود
گوسفند که بى‌شبان بمانَد گرگان قصد گلّه کنند (سَمَک عيّار)
گوسفند يک شقّه‌اش حرام نمى‌شود يک شقّه‌اش حلال
نظير: کوسه و ريش پهن نمى‌شود
    گوش استر که درازست گواست کش نه اسب است پدر بلکه خر است (جامى، بهارستان)
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهٔ ماست آنچه البته به‌جائى نرسد فرياد است (يغما جندقى)
نظير:
من گوش استماع ندارم لمن تقول! (سعدى)
     ـ آه سعدى اثر کند در سنگ نکند د رتو سنگدل اثرى (سعدى)
 ـ يک گوشش در است يک گوشش دروازه!
ـ شتر نقارخانه است
گوش باشد گوشواره بسيار است
رک: سر باشد کلاه بسيار است
گوشت بُز هر قدر چرب باشد چرب‌تر از دُنبه نيست
گوشت جوان لب طاقچه است
جوان پس از بيمارى رَود فربه مى‌شود
گوشت خر و دندان سگ!
رک: سر خر و دندان سگ
گوشت را از بغل گاو بايد بريد٭
نظير: گاو بکش، گنجشک هزارش يک من است
      ٭ تمثّل:
تا توانى گوش مفلس را مَبُر گوشت را از گاو مى‌بايد بريد (آتش اصفهانى)
گوشت را از ناخن جدا نمى‌توان کرد
يعني: گسستنِ پيوند ميان فرزند و پدر و مادر امکان‌پذير نيست
مقا: دست شکسته وبال گردن است
گوشت رانم را مى‌خورم منّت قصّاب را نمى‌کشم!
رک: بار محنت خود بِهْ که بار محنت خلق
گوشت نياورده کوفتهٔ اتابکى مى‌خواهد!
گوشت و پوستش از شما، استخوانش از ما!
جمله‌اى که پدران و مادران به‌هنگام سپردن فرزند خود به‌دست معلم به وى گويند
گوشتِ هم را بخورند استخوان هم را پيش غريبه نمى‌اندازند
هر قدر هم با يکديگر نزاع کنند نمى‌گذارند بيگانه از نزاع و اختلاف آنان آگاه شود.
نظير:
اگر گوشت هم را بخورند استخوان يکديگر را دور نمى‌اندازند
ـ برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند
گوشِ خر بفروش و ديگر گوشَ خَرْ٭
رک: يک گوشش در است يک گوشش دروازه
٭ ...............................    کاين سخن را در نيايد گوشِ خر (مولوى)
گوش دراز علامت احمقى است ٭
      ٭ جامى گويد:
گوش استر که دراز است گواست کش نه اسب است پدر بلکه خر است
گوش را براى گوشواره‌اش مى‌خواهند
گوش عزيز است گوشواره هم عزيز است
گوش نامحرم نباشد جاى پيغام و سروش ٭
نظير: با آشنا سخن آشنا بگو
      ٭ ظهير فاريابى گفته است:
اگرچه گوشواره نغز و زيباست از آن زيباتر است و نغزتر گوش
گوشواره‌اى که از همسايه بدزدى بايد توى مهمانى قيامت به گوشت کني
گوشواره عزيز است، گوش عزيزتر است٭
٭ تا نگردى آشنا زين پرده رميزى نشنوى ........................... (حافظ)
گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفيس است و غبار اگر بر فلک رود همچنان خسيس (سعدى)
نظير:
ديبا هر چند کهنه شود ليکن پاتابه نشود
ـ اطلس کهنه مى‌شود اما پاتاوه نمى‌شود
ـ گلاب ريزد امّا بوى از وى نريزد
نيزرک: از اسب افتاده‌ايم، از اصل نيفتاده‌ايم
گوهر چو دست داد به دريا چه حاجت است٭
٭ آن شد که بارِ منّتِ ملاّج بردمى .............................. (حافظ)
گوهرِ ذاتى هر کس ز کلامش پيداست (صائب)
رک: سخن گواه حال گوينده است
  گويند بهشت جاى خوبى است آنجا هم اگر دل و دماغ باشد (بيدل)
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر٭
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد
٭ .................................... آرى شود وليک به خون جگر شود (حافظ)
گويند صبر کن که تو را صبر بَر دهد٭
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد
٭ ................................... آرى دهد وليک به عمر دگر دهد (دقيقى)
گوينده احمق است، شنونده بايد عاقل باشد
نظير: گوينده هر چه مى‌خواهد بگويد، شنونده بايد عاقل باشد
گوينده هر چه مى‌خواهد بگويد، شنونده بايد عاقل باشد
رک: گوينده احمق است. شنونده بايد عاقل باشد


همچنین مشاهده کنید